هنوز آب کفن مرتضی پاشایی خشک نشده که اینگونه به آن می تازید!
اساسا نقد یک پدیده اجتماعی نفیا و اثباتا امری مبارک است و باید از آن استقبال کرد و آن را منشا خیر و برکات آتی دانست. لذا اینجانب به نمایندگی از خانواده پاشایی و به عنوان عضوی از جامعه دانشگاهی کشور از هرگونه نقد منصفانه استقبال نموده و هرگز به دنبال تقدیس و بزرگنمایی آن مرحوم نیستم.
لکن اخیرا نقدی در یک جمع دانشگاهی مطرح شده که چه از نظر شکلی و ادبیات و چه از نظر ماهوی محل تامل و تاسف است و به ویژه آن که صاحب این نقد، جامعه شناس و دانشگاهی است. بنابراین لازم می دانم از باب تنویر افکار عمومی مطالبی را به اختصار عرضه نمایم.
منتقد مذکور در ابتدای سخنان خویش موسیقی پاپ را کلا و اساسا مبتذل معرفی می کند و در جای دیگری از سخنان خویش مدعی می گردد که این نوع موسیقی هیچ نسبتی با آرمانهای اول انقلاب ندارد.
مبتذل دانستن و زیر سوال بردن یک سبک موسیقی و هنر و یا تایید و تکریم آن مستلزم داشتن تخصص و دانش در خصوص موضوع است. ایشان خود اذعان می کند تخصصی در هنر و موسیقی ندارد و بر اساس نظرات دیگران گزاره های خویش را بنا نهاده است.
پس آیا بهتر نیست که نقد سطح هنری و اصالت و یا ابتذال موسیقی را به اهلش واگذاریم چنانکه فرموده اند: إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ... یعنی خدا به شما فرمان میدهد که سپردهها را به صاحبان آنها ردّ کنید و چون میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید.
در باب ادبیات مطرح شده نکته قابل طرح این است که به فرض صحت ودرستی محتوای کلام، به قول ظریفی کلام حق، مشروط است به ادبیات و زمان مناسب. یعنی اگر کلامی با ادبیات نامناسب بیان گردید دیگر به حق نیز دانسته نمی شود.
شاید اندیشیده شود که ایشان از باب تلنگر به اجتماع خویش و در جهت اصلاح آن، این نوع ادبیات را بکار برده اند. در حالیکه هیچ کس نمی تواند و نباید حتی با دیدگاه و نیت مصلحانه به گروهی از مردم توهین و بی احترامی نموده و مع الاسف به آن افتخار نماید.
چنانکه نگارنده و خانواده آن مرحوم نیز علی رغم بی احترامی به عزیزمان، همچنین تازه شدن داغ دلمان، حتی با نیت مصلحانه و از باب نهی از منکر، بی احترامی و توهین به ایشان را حق خود نداسته و در شان خود و آن مرحوم نمی دانیم. آیا شایسته تر نیست که نقد خود را همراه با متانت و ادب مطرح کنیم؟
اما این اظهارات موجب شد که نقدی بر اینگونه اظهارات در جامعه از جمله منتقد محترم داشته باشیم، تا شاید اشاره ای باشد بر توقف این پدیده نابهنجار، یعنی شکستن حرمت دیگران در جامعه، و از سوی دیگر ترویجی برای باز کردن راه گفتگوی مشفقانه باشد.
به راستی چرا فکر می کنیم که همه باید همانند ما فکر کنند؟ چرا فکر می کنیم که همه باید با سلیقه ما هم رای باشند؟ چرا فکر می کنیم که اگر کسی مثل ما فکر نمی کند پس از ما نیست؟ چرا در برابر هر پدیده ای اینقدر خشن برخورد می شود؟ چرا اینقدر نسبت به هم بی مهر شده ایم؟ چرا عواطف و سبک ارتباطات انسانی یک جامعه شرقی یعنی جمع گرایی (Collectivism) را با سبک ارتباطات انسانی غربی فردگرایانه (Individualism) عوض کرده ایم؟
و سوال اساسی تر اینکه چرا به یک جوان تازه گذشته که به قول معروف هنوز آب کفنش خشک نشده اینگونه بی رحمانه تاخته و با بدترین و سخیف ترین کلمات از وی یاد می کنیم؟ آیا در هیچ جامعه ای سراغ داریم که به یک فردی که مورد استقبال میلیونها نفر از جوانان کشور است اینگونه توهین شود؟ چرا این همه خشونت و توهین؟ چرا این همه ناسزا گویی به ملت؟
اگر سیره پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) و خوی و خلق مهربان آن حضرت در برخورد با افراد جامعه آن زمان در جزیره العرب را معیار خود قرار دهیم و اگر فرمان خداوند متعال به آن حضرت را ملاک ارزیابی رفتار خود در جامعه بدانیم که فرمود: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ القَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛ یعنی: 'خداوند با رحمت خویش تو را با مردم مهربان و خوشخو گرداند و اگر تندخو و سخت دل بودی، مردم از پیرامون تو پراکنده می شدند'، پس چگونه بپذیریم که اینگونه نقد ها در مواجهه با مسائل اجتماعی صحیح است؟
اشکال دیگری که در شیوه نقد جامعه شناختی منتقد محترم مشاهده می شود این است که ایشان علیرغم اصول و مبانی پذیرفته شده علمی در حوزه نقد و تحلیل، همانند یک فرد غیر علمی برخورد نموده اند.
همه افراد فرهیخته علمی می دانند که نقد و تحلیل یک پدیده یا می بایست بصورت قیاسی و از روی تئوری های پذیرفته شده در یک پارادایم علمی بوده، و یا به روش استقرایی و مشاهده، با روش های کمی و یا با روش های کیفی و مستند به شواهد و قرائن پژوهشی باشد.
یک محقق فرضیه ای را ساخته و تلاش می کند تا با استفاده از تئوری های موجود و یا شواهد و دلائل کافی آن فرضیه را اثبات کند. در واقع یک فرضیه علمی حدس هوشمندانه محقق است، اما ایشان فرضیه ای را ساخته که آن فرضیه اولا به جای اینکه یک حدس هوشمندانه باشد، یک ظن و گمان شکاکانه است. ثانیا این فرضیه مستند به هیچ یک از شواهد و قرائن پژوهشی نمی باشد و آن فرضیه تبدیل به یک قضاوت بی اساس شده است.
حدس و گمان ایشان از اینجا ناشی می شود که تصور می کنند حاکمیت می خواهد تا با بزرگ جلوه دادن بعضی از هنرمندان و ورزشکاران از جامعه سیاست زدایی کند. اولا باید عرض کنم که بنده در مقامی نیستم که بخواهم از سوی دولتمردان به ایشان پاسخ دهم، و این به عهده خود متولیان امور است.
اما بنده از مرتضی پاشایی دفاع می کنم و باید عرض کنم که وی در طول حیات کوتاه خود به هیچ وجه وارد عرصه سیاست نشد و ابزار دست هیچ کس و هیچ گروهی قرار نگرفت.
فقط به عنوان یک مصداق عرض می کنم که وقتی مرتضی هنوز به شهرت این چنین نرسیده بود، بعضی از دوستانش به وی پیشنهاد کردند که با توجه به صبغه مذهبی جامعه، اگر ترانه ای در وصف برخی مقدسات بخواند، ممکن است به سرعت پیشرفت نماید، اما آن مرحوم در پاسخ گفت که به هیچ وجه نمی خواهد از مقدسات به عنوان ابزار و نردبان ترقی استفاده کند.
آیا ما می توانیم با عنوان نقد علمی، اخلاق و اعتقادات مان را فراموش کنیم؟ خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ... (سوره حجرات آیه 12) یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است....
امیدوارم که خداوند متعال همه ما را به نور هدایت رهنمون فرماید، و بنده با توجه به شناختی که از مرتضای عزیزم دارم، مطمئن هستم که روح بزرگ ایشان برای همه مردم ایران آرزوی توفیق و سعادت داشته و برای منتقد محترم نیز طلب مغفرت خواهد نمود.
منصور پاشایی
ایرنا
دانلود کتاب فارسی سال اول راهنمایی + نمونه سوالات
ناتورالیسم دو بحث دارد 1- همان مکتب رئالیسم است با این فرق که در ناتورالیسم تکیه بیشتر بر نشان دادن زشتیها است مثل آثار فلوبر و چوبک. 2- عقاید امیل زولا یعنی ناتورالیسم حقیقی که تحت تأثیر نقاش معروف ونگوگ (Vincent van gogh) و نویسنده فرانسوی گوستاو فلوبر (Gustave Flaubert) بوده است. مکتب ناتورالیسم در اصل حاصل اندیشه زیست شناس فراداروینی در قرن نوزدهم بود که معتقد است انسان به طور کامل در نظام حاکم بر طبیعت به حیات خود ادامه میدهد و فاقد هرگونه وابستگی روحی یا شیوه مشارکت به یک دنیای مذهبی و معنوی فراتر از جهان طبیعت است.
نظریه داروین تقریباً پایه های کلیساها را میلرزاند و هم به افکار بقای انسب هربرت اسپنسر معتقد بود که جبری علمی حیات اجتماعی را معین میکند و هم بر فرضیه لیبرالیسم مبتنی بر خرد جان استورات میل تکیه داشت که بر عقل و شعور و آزادی فردی بها میبخشد. بنابراین چنین موجودی صرفاً حیوانی است دارای مرتبه برتر که شخصیت و رفتار او را دو نوع نیرو یعنی وراثت و محیط تعیین میکند.
نقاشان ناتورالیسم قسمتهای تیره و تار رئالیسم را برمیگزیدند. به همین دلیل سراغ فرودستان جامعه میرفتند و فقر و محرومیت آنان را به تصویر میکشیدند. در نگرششان به جبرگرایی نیز معتقد بودند و انسان را در مرتبهای نازل تصویر میکردند. این مکتب با افول دوره خوشباوری به علم پس از دوره کوتاهی افول کرد. در حالی که به بسیاری از کشورها وارد نشد، مثلاً در انگلیس چندان طرفدار نداشت. در آلمان هم تعداد ناتورالیستها کم بود. نقاشی ایرانی یکی از مکاتب بزرگ هنر آسیایی است که معیارهای مشترکی با نقاشی چینی و ژاپنی و هندی دارد اگر مینیاتور را کلمه ای فرانسوی مرکب از دو واژه مینیموم (کوچک) و ناتورال (طبیعت) فرض بگیریم که مجموعاً به معنای طبیعت کوچک است آن را میتوان جزو نقاشیهای ناتورالیسم به شمار آورد ولی از لونی دیگر.
ناتورالیستها با افشای اخلاقیات ریاکارانه و بیدادگریهای اجتماعی، نخستین طلایهداران ادبیات متعهد قرن بیستم بودند. زولا معتقد بود که ادبیات یا باید علمی بشود، یا نابود شود. قهرمان داستانهای ناتورالیستی تمایل به غرایز شدید حیوانی نظیر طمع و هوس جنسی دارند و قربانیان ناتوانی هستند در برابر تشریح هورمونها از درون و فشارهای اجتماعی از بیرون و پایان داستان ناتورالیستی عموماً غم انگیز است اما نه از نوع تراژدی بلکه قهرمان داستان آلت دست نیروهای جبری متعددی است که عاقبت متلاشی یا نابود میگردد.
اصول ناتورالیسم عبارتند از 1.تأثیر علم و روش علمی 2. جبرگرایی 3. ضدیت با اخلاقیات
نویسندگان ناتورالیسم: امیل زولا پیشوای ناتورالیستهای فرانسه دارای آثار معروف ژرمینال، نانا، خانواده ترز راکن. جرج مور از انگلستان. وان لانپ امانتس از هلند. کرتزر، هولتس شلاف، هوپتمان از آلمان. صادق چوبک در ایران و گاهی هم آثار رئالیستی چون صادق هدایت به ناتورالیسم نزدیک می شود.