۳. توصیف مکان و زمان باید به پیشبرد پیرنگ، شخصیتسازی و القای درونمایه کمک کند، والا زائد خواهد بود. یکی از دامچالههای داستاننویسی، که نویسندگان غالباً در پردازش زمان و مکان گرفتار آن میشوند، اطناب یا زیادهگویی در توصیف این موضوع است که وقایع داستان در کجا و چه زمانی رخ میدهند. به طور معمول (اما البته نه در داستانهایی که نویسنده به دلایل سبکشناختی تعمداً میخواهد زمان و مکان را مبهم نگه دارد)، راوی میبایست اشاراتی به این دو عنصر بکند و (بخصوص اگر داستان به سبک رئالیستی نوشته شده باشد) توصیفی از آنها به دست دهد.
برای مثال، اگر داستان در یک خیابان رخ میدهد، باید بگوییم این خیابان در کدام بخش از جغرافیای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیِ شهر واقع شده است. این کار مستلزم توصیف شکل ظاهری ساختمانهای آن خیابان (خانههای حیاطدارِ دو طبقه در منطقهای سنتی که محل سکونت قشر متوسط است، یا برجهای مسکونیِ مدرن در منطقهای مرفهنشین) و همچنین نوع مغازههای واقع در آن است (بقالیهای کوچک یا مراکز خرید چندطبقه) و لذا میطلبد که راوی جزئیات فراوانی را ذکر کند.
به همین ترتیب، اگر هنگام غروب را برای زمان داستان انتخاب کردهایم، توصیف مشروح فعالیتهایی که به طور معمول در این زمان معیّن رخ میدهند (بازگشت اشخاص به خانه، حرکت کند اتومبیلها در راهبندان ساعات اولیهی شب) ضرورت پیدا میکند. اما این قبیل توصیفها حتماً میبایست واجد جنبهای «کارکردی» (به مفهومی که در بخشهای قبلی توضیح دادیم) باشند. هر گونه توصیف یا شرح که ربطی به سایر عناصر داستان نداشته باشد، مصداق «حشو» یا امر زائد تلقی میشود و باید از داستان حذفشان کرد. برای مثال، قدم زدن آهستهی اشخاص در پیادهرو یا حرکت کند اتومبیلها در خیابان میتواند القاکنندهی جامعهای ملالزده یا وضعیت فرهنگی ایستا باشد، اما اگر درونمایهی داستان این نیست حتماً باید این قبیل توصیفها از مردم و اتومبیلها را از داستان حذف کنیم.
پرسشی که هر داستاننویس صناعتشناس موقع توصیف زمان و مکان وقایع داستان باید در ذهن خودش مطرح کند و پاسخ دهد این است که: «این توصیف چرا ضرورت دارد و بدون آن کدام عنصر دیگرِ داستان تضعیف میشود؟».