مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
میلاد پیامبر عشق و محبت مبارک
دختری بودش همی معصوم و پاک با اراده ، او قوی مظلوم و پاک
سجده می کرد او خدایش را همش او شب و روزش بود گریان همش
…………..
گریه اش مخصوص آن خالق بود سجده هایش چون برای او بود
یکه و تنها بدور از این جهان او دعاهایش همش بود در نهان
پس خداوندم دعاهایش شنید پاکی و معصومیت آن سادگیهایش بدید
پس بر آن شد تا که اورا سر کند از تمام مردمان سرتر کند
نطفه ای بنهاد در بطن و تنش نطفه ای پاک و مقدس در تنش
مریم آن دختر که بوده پاک پاک با تواضع سر نهاد بر آن خطاب
در تمام روزها سختی کشید از تمام مردمان رنجی بدید
گفته بودندش که مریم پاک نیست او مطهر ، باکره از خاک نیست
نیش زخمی می زدند بران دلش تهمت و رسوا می کردند آن دور و برش
پروراند آن نطفه را هر روز و ماه تا که شد نه ساعت و نه روز و ماه
زایش آن پاک و معصوم سر رسید پس زمان آن ولی بر ما دمید
پس به دنیا آمده عیسی ما آن فرشته آن پدر اولیای ما
رازها را فاش کرد آن نوظهور پس خدا را پاس کرد آن نوظهور
گفت من زاییده آن مریمم نطفه پاک خدای مریمم
آمدم تا کفرها را بر کنم ظلمها و ناسپاسی بر کنم
مادرم پاک است و قدیس خدا من فرستاده به فرمان خدا
پس بیایید و همه کرنش کنیم بر خدا بر آن ولی کرنش کنیم
دور اندازیم همه جور و جفا پیشه گیریم راستی ! صدق و صفا
کاهنان از دیدنش بگریستند از زبان کودکی بشنیدند و بگریختند
مردمان پاک سیرت پس به پیمان آمدند با خدا و مریم و عیسی به ایمان آمدند
پس خداوند روح را در او دمید چون که عیسی روح آن خالق بدید
مردگان را زنده کرد و زندگان را شاد کرد سنگسار و کشتن اطفال را انکار کرد
کور و نابینا به دیدن آمدند خسته و مفلوج هم راه آمدند
پس خدا لطفی به ما فرموده است روح خدا را بر همه گسترده است
پس سپاس و شکر بر او می کنیم آنچه عیسی گفته آن را می کنیم
راستی و لطف وصداقت پیشه خود می کنیم با محبت با صفا با امتش خو می کنیم
آنکسی که قامتش رعنا بود / فرستاده خدا عیسی بود
همه عمرو زندگیش معمابود / گفت درگهواره سخن عیسی بود
اوکه جسمش زنورآسمانی بود / آفریدش خدا زنورعیسی بود . . .
.
.
.
زادروز مسعود پیامبر بزرگ الهی ، یاری گر آخرین منجی و موعود بشر
حضرت عیسی مسیح علیه السلام بر موحدان پاکدامن ، خجسته باد . . .
.
.
.
چون به سخن نوبت عیسی رسید / عیب رها کرد و به معنی رسید
عیب کسان را منگر و احسان خویش / دیده فرو بر به گریبان خویش . . .
کریسمس 2014 مبارک
مرداب تبسم
خانمی در مشاوره تلفنی میگفت: با دوست شوهرم رفت و آمد
خانوادگی داشتیم، مورد اعتماد شوهرم بود و من هم روی همین
اساس ایشان را به خاطر قیافه مذهبی اش و دوستی با شوهرم
قابل اعتماد می دانستم. روزی زنگ منزل به صدا در آمد.
دوست شوهرم بود. بعد از سلام و تعارف های متداول به ایشان گفتم
که شوهرم منزل نیست و سفر چند روزه ای رفته اند. ایشان خداحافظی کرد و رفت.
باور کردنی!!! نبود فردای آن روز ایشان باز آمدند درب منزل. اما با یک جعبه
شیرینی و چند شاخه گل.با گرمی به ایشان سلام و تعارف کردم.
لبخندی زد و گفت: ببینم تعارف نمی کنید بیاییم داخل؟
با تعجب گفتم دا...داخل؟!
ولی دیروز خدمت تون گفتم که شوهرم مسافرت هستند.
خندید و گفت: راستش می دونم، ولی چه کنم؟ دیگه نتونستم
این دلم را راضی کنم که نیایم. دیروز لبخند و خنده هایت کار دست دلم داده
و اسیرم کرده.
بعد گفت با اجازه؛ دیدم داره میاد داخل. خواستم در را ببندم که در را هل داد
که بیاید مجبور شدم جیغ و داد کنم که همسایه ها یکی یکی آمدند و ایشان فرار کرد.
بعد از اون روز به شوهرم داستان را گفتم
نزدیک بود خون به پا شود ولی الان کلا رابطه مان را با او قطع کرده ایم.
اما یک سؤال همیشه برای من باقی ماند، این که چگونه یک مرد
مثل شوهرم این قدر خام باید باشد و بدون آزمایش و امتحان،
غریبه ای را دوست خود می گیرد و او را به حریم خصوصی خود می آورد؟
***
سؤال: اشکال کار کجا بود؟
غیرت شوهر؟
دوست گزینی ناموفق؟
حیا و عفت این زن؟
رعایت نکردن مرز و حریم محرم نامحرمی در روابط قبلی خانوادگی؟
شهوتی بودن مردان و عاطفی بودن زنان؟
ترکیب برخی موارد بالا؟
دستورات دین مانند احکام شرعی محرم نامحرم به نفع ماست یا خداوند؟
خانمهایی که در خیابان یا ادارات آرایش میکنند و جلوهنمایی،
نقش یخچال فریز را در سردکردن روابط عاطفی همسران دارند.[
(شمبم یار)
این روزها اسم شهید شهریارى را مىآوریم، چون این روزها سالگرد شهادت او است؛ بقیّه هم همینطور: رضایىنژاد، علىمحمّدى، احمدى روشن؛ اینها نخبگانى بودند در وادى علم و تحقیق که بسیجىوار کار کردند؛ شهید شهریارى بسیجىوار کار کرد. آن روزى که درها را به روى ملّت ایران خواستند ببندند - با آن شیوههایى که حالا خیلىها از آحاد مردم در تلویزیون، در خبرها چیزهایى را شنفتند، خیلىها هم پشت پرده است که بعدها روشن خواهد شد که چقدر خباثت کردند - که محصول این رادیوداروها به دست مردم نرسد و جمهورى اسلامى دچار مشکل بشود و گفتند «نمیفروشیم» که این مرکز تهران تعطیل بشود، اینها - مرحوم شهید شهریارى - هم مشغول کار شدند، تلاش کردند، که بعد آمدند به ما گفتند که توانستیم بیست درصد را تولید کنیم، بعد هم آمدند به ما اطّلاع دادند که ما لولهى سوخت و صفحهى سوخت را هم ساختیم؛ دشمن [متحیّر] ماند. این کار کار بسیجى بود؛ این کار کار معمولى نبود.
بیانات امام خامنه ای در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین
این برنامه تقدیم شد به آنانکه در میان دل مشغولی ها ٬ زیبایی های زندگی را فراموش نمیکنند
مجری : علی اکبر عبدالرشیدی
آیتم ها:
دل عاشق » علیرضا عصار
متن خوانی رامین ناصرنصیر / غم عشق » بیژن بیژنی
گفتگو با ناصرمسعودی
متن خوانی آشامحرابی / صدای آشنا » منوچهرطاهرزاده
گفتگو با هامان ۵ ساله
متن خوانی علی سلیمانی / جان مریم » محمدنوری
نماهنگ پایانی بردی از یادم » پژمان مبرا
ترانه تیتراژ پایان را بنیامین بهادری خوانده بود و یه خونه نام داشت
_________________________________________________________
علی اکبر عبدالرشیدی :
قدیم ترها٬ همان موقع که کسی معنای رفتن را نمیدانست ٬ آنروزها که همه فقط می آمدند ٬ می آمدند و میماندند٬ کسی کاری جز دوست داشتن نداشت. حتی اگر مردم دلشوره های بی پایانشان را به دوردستها تبعید میکردندباز هم کسی پیدا میشد که از عمق چشم هایشان تمام غصه ها را ببرد و جز شنیدن اندوه دلها دغدفه ای نداشت. قدیم ترها کسی دلتنگ نمیشد٬ کسی نشان خانه اش را گم نمیکرد. اگر دلش میگرفت مطمئن بود کسی در همسایگی خانه اش هست که دلش بلرزد. قدیم ترها مسافرها را نگاه های گرم و مهربان بدرقه میکرد. دستی بود که آب پشت سرشان بریزد و پنجره ای که همیشه چشم به راهشان باشد. قدیم ترها همه با هر کار و مشغله ای عاشق بودند.