وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وقتی بوی فرند نداشته باشی

 

من الان باید توی آن جشن می بودم . احتمالا میان نورهای رنگی و سر و صدای دی جی ، در تاریک ترین قسمت سالن روی یکی از مبل ها نشسته بودم و یواش به دوستم می گفتم «ممکن است بگویی برای من آب میوه بیاورند میدانی که من مشروب نمی خورم .» اما نرفته ام ، چرا ؟ چون تنها بودم !!! برعکس اینجا نشسته ام و حس آدمی را دارم که تا ابد قادر به تجربه ی هیچ چیز جدیدی نخواهند بود .

این اولین بار بود که به یک جشن مختلط دعوت شدم .. یک جشن تولد مختلط واقعی .. پر از دخترها و پسرهای هم سن خودم .. نه از آن زیر زمینی ها و پنهانی ها ، از آن ها که همه ی مامان باباها در جریان جشن هستند ! با این حال من از تنها رفتن توی جشنی که همه جز صاحب جشن برایم غریبه بودند ، ترسیدم .. دلم خواست توی اولین تجربه ی این چنینی آن هم در یک شهر دیگر ، یکی همراهم باشد ، و چون کسی نبود پس عین ترسوها و بزدل ها نشستم توی خانه ! لعنت ..

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.