چشمم نشد به کسی باز ، بعد تو
حسّی نشد به دلم ساز ، یعد تو
بعد از تو ، خنده به لب ها گذر نکرد
لبخند ، شد به دلم راز ، بعد تو
بعد از تو ، من دریچه شدم ، رو به کوی تو
نوشیدنِ لبان تو شد ، آز ؛ یعد تو
پاییز شد همه ی فصل ها ز تو
افسانه شد بهار و می و ناز ، بعد تو
آغاز دفتر لبخند بوده ای در من
رفتی و بسته ماند و ، نشد باز ، یعد تو
از فتنه ی نگاه تو خیلی گذشته است
ای سبز! مانده ام به رهت باز ، بعد تو
نازِ وداعِ آخر ، آب حیات شد
من زنده ی تداعیِ آن ناز ، بعد تو