وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

اندر احوالات ما

سلام بچه ها ببخشید چند وقته زانوی چپم ار پا انداخته من ورسما درد دارم راستش بخواهید چند وقتی بود شاید بالایی یک سال که زانوم درد مختصری داشت واین اواخر تشدید شده بود ومنم سر وته قضیه را با ارامبخش مسکن حل می کردم وتا وقتی از شمال برگشتیم من نشسته بودم که دیگه از درد زانوم نتوانستم بلند شم واین ماجرا یی شد بماند وختم شد به عکس و ام ار ای ودکتر ودوا ودرمان که دکتر گفت عضله هایی زانوت خییلی کوفته وشل شدن وباید زیاد سر پا باشید که من گفتم سه قلو دارم خندید وگفت پس بگو در نتیجه فعلا تشخیص ضعف شدید ماهیچه وعضله را دادن واز طرف دیگه سه تاتون بدجوری سرما خورده بودید که دارید بهتر می شید.. اوضاعی بود این چند وقت خدارا شکر که داره سپری می شه

راستی یادم رفته بگم بعدار کلی جستجو بالاخره ثبت نامتون کردم کلاس موسیقی ونقاشی که باید بگم خییلی از کار مربیها راضیم وخوشحالم که صبر کردم وتوانستم کلاس مناسبی براتون پیدا کنم الان هفته ای یک جلسه موسیقی می روید ویک جلسه نقاشی زیاد نمی توانم  بشینم وبنویسم می اییم ومفصل براتون می نویسم

دوستتون دارم عریرانم ودعایی من برای شما سلامتی ونشاط است

من اومدمممممممممممم

سلام به همه دوست های گلم

شرمنده به خدا خیلی درگیر خودم و زندگی شدم و اینکه نت خونه قطع بود و با گوشی هم اصلاً حوصله نداشتم

نمی دونم از کجا شروع کنم و براتون بنویسم شاید چند روز طول بکشه و شما هم حوصله خوندن نداشته باشید

دوران بارداری من خیلی با استرس گذشت دوست نداشتم بیام و از استرس هام براتون بنویسم چون می دونم روزی همه شما مادر خواهید شد و بهتره مطالبی که زیاد خوشایند نیست و نخونید

ولی خدا شکر همه چیز به خیر گذشت البته پسرکم 20 روز زودتر از تاریخ زایمان به دنیا اومد یعنی 37 هفته با وزن 2900 و قد 49cm و دور سر 35cm خدا رو شکر سالم و الان هم 4 ماه و 15 روزه شده

زایمان سختی هم داشتم با اینکه سزارین شدم ولی .............. بگذریم

برای همتون دعا کردم و از خدا خواستم همه شما گرفتار این روزهای بی استراحت بشید روزهایی که اصلاً وقت نمی کنید به خودتون برسید و دائماً در حال شیر دادن و پوشک عوض کردن باشید

دوستون دارم

 

 

بعد از مدتها

بعد از حدود 5 ماه باز تونستم امروز بیان سراغ وبلاگ دلتنگی. فکر میگردم تو روزهای غربت تنها دلخوشیم ولی هیچ وقت نمی حرف پیش زد.از همه آوایی کل این مدت برام کامت گذاشته بودن ولی نتونسته بودم بخونم به دنیا ممنون امروز فقط تاییدش میکنم ولی در اسرع وقت قول میدهم به تک تکش پاسخ بدم.حتما خیلی دوست داریم بدونن چی شدم چرا یهو پیدا نشد.همش را براتون میم البته تا جایی که حافظه ام یاری کنه از همه چیز براتون میم. اول مرداد ماه ایران را به سمت مقصدی که حتی نمیتوانی چی پیش مباد ترک کردیم با باری که در شکم داشتم از اون روز نمی چون بینهایت اذیت شدم و به محض ورودمان از همون فرودگاه با برانکار بردنم بیمارستان بمیرم بچه هام ترسیده بودن ولی خدا را شکر مشکلی نبود فقط نی نی کوچولو اذیت شده بود.چند ساعت بعد مرخص شدم.اقامتمون عالی بهترین منزل با وسایل لوکس در اختیارمان گذاشتن از یک هفته بعد هم که امیر حسین کارهای اداری را انجام داد و مشغول شد مدرس زبان برامون فرستادن بچه ها اصلا علاقه نشون ندادن هیچ کدوم خیلی هم اذیت شدن در این مورد و اعتراف کنم یادگیری در مورد زبان فوق العاده ضعیفه.حالا نمیتوانم شاید مقتضی سنشان باشه..ولی بگم از اینترنت..استفاده از نت ممنوع بود برامون.و منم تو این چند ماه به اندازه همه عمرم زجر کشیدم واقعا که زندگی بدون نت برام فوق العاده سخت بود.از هر نظر در کنترل کامل بودیم تا امروز که 5ماه تمام شد اجازه بهمون داد در مورد استفاده از اینترنت ولی باز تمام سایتی استفاده شده و ورودی ها و خروجی تحت نظارت در این مورد بیشتر نمیتوانم بنویسم. برای منم مساله ای نیست چون مطالبی که مینویسم جنبه سکرت نداره.ااما بگم از ملینای دوست داشتنی ام الان دقیقا 29 روزه که متولد شده.شباهت زیادی به ملبس داره سفیده ولی موهای مشکی داره.دختر آرومه تا الان زیاد اذیتم نکرده.دوران زایمان خیلی تنها بودم درخواست دعوت نامه برای مامانم دادم ولی موافق نشد.پرستار بهم دادن ولی فایده نداشت فقط کمک فیزیکی بهم میدان از لحاظ روحی داغون. اسمش را ملینا گذاشتیم.بچه ها عمه دوسش دارن امیر حسین هم عاشقش. شده دلخوشی روزهای غربتم. انگار بیدار شد .تا اینجا را داشته باشی بقیه اش در فرصت بعد

بعد از مدتها

بعد از حدود 5 ماه باز تونستم امروز بیام سراغ وبلاگ دلتنگی. فکر میکردم تو روزهای غربت تنها دلخوشیمه ولی هیچ وقت نمیشه حرف پیش زد.از همه آونایی که کل این مدت برام کامت گذاشته بودن ولی نتونسته بودم بخونم به دنیا ممنون امروز فقط تاییدش میکنم ولی در اسرع وقت قول میدهم به تک تکش پاسخ بدم.حتما خیلی دوست دارین بدونین چی شدم چرا یهو پیدا نشد.همش را براتون میگم البته تا جایی که حافظه ام یاری کنه از همه چیز براتون میگم. اول مرداد ماه ایران را به سمت مقصدی که حتی نمی دونستیمش چی پیش میاد ترک کردیم با باری که در شکم داشتم از اون روز نمیگم چون بینهایت اذیت شدم و به محض ورودمان از همون فرودگاه با برانکار بردنم بیمارستان بمیرم بچه هام ترسیده بودن ولی خدا را شکر مشکلی نبود فقط نی نی کوچولو اذیت شده بود.چند ساعت بعد مرخص شدم.اقامتمون عالی بهترین منزل با وسایل لوکس در اختیارمان گذاشتن از یک هفته بعد هم که امیر حسین کارهای اداری را انجام داد و مشغول شد مدرس زبان برامون فرستادن بچه ها اصلا علاقه نشون ندادن هیچ کدوم خیلی هم اذیت شدن در این مورد و اعتراف کنم یادگیری در مورد زبان فوق العاده ضعیفه.حالا نمیتوانم شاید مقتضی سنشان باشه..ولی بگم از اینترنت..استفاده از نت ممنوع بود برامون.و منم تو این چند ماه به اندازه همه عمرم زجر کشیدم واقعا که زندگی بدون نت برام فوق العاده سخت بود.از هر نظر در کنترل کامل بودیم تا امروز که 5ماه تمام شد اجازه بهمون داد در مورد استفاده از اینترنت ولی باز تمام سایتهای استفاده شده و ورودی ها و خروجی تحت نظارت در این مورد بیشتر نمیتوانم بنویسم. برای منم مساله ای نیست چون مطالبی که مینویسم جنبه سکرت نداره.ااما بگم از ملینای دوست داشتنی ام الان دقیقا 29 روزه که متولد شده.شباهت زیادی به ملیسا داره سفیده ولی موهای مشکی داره.دختر آرومی تا الان زیاد اذیتم نکرده.دوران زایمان خیلی تنها بودم درخواست دعوت نامه برای مامانم دادم ولی موافق نشد.پرستار بهم دادن ولی فایده نداشت فقط کمک فیزیکی بهم میدان از لحاظ روحی داغون. اسمش را ملینا گذاشتیم.بچه ها همه دوسش دارن امیر حسین هم عاشقش. شده دلخوشی روزهای غربتم. انگار بیدار شد .تا اینجا را داشته باشین بقیه اش در فرصت بعد

دوباره کاروان رفت...

باز هم کاروان راهی شد...

بازهم عده ای کربلایی شدند اما ...

باز هم ارباب دوستانش را طلبید اما ...

دوباره هم جاماندم.باز هرچه گشتم اسمم در لیست زائران نبود. باز روزشماری می کنم.باز عقده های

 دل را در تنهائیم باز میکنم.باز تنهائیم را باحسرت کربلا بارانی میکنم.باز با فراق کربلا میسوزم اما...

عمری است منتظر گوشه نگاهی هستم.یا بهتر بگویم، عمری است انتظار نیمه نگاهی به شش گوشه را

میکشم. هر صبح با سلامی رو به کربلا آه و حسرتی میکشم و روز دیگری را به روز های فراق اضافه

 

میکنم و هرشب را به امید وصال به صبح می رسانم.

نمیدانم از کجا بگویم!!! از بین الحرمین بنویسم یا خاطره های حرم سقای کربلا را بگویم.

 از تل زینبیه بگویم یا خیمه گاه را توصیف کنم.اما دریغ از اینکه هیچ کدام را تا بحال نددیده ام. به دلم فقط حسرتشان مانده

آقاجان این دفعه را صادقانه میگویم. دلم برای شب های حرمت پر میزند. هرچند بدم اما قلبی دارم

هوایی حرمت...قلبی که هرلحظه با یاد کربلا می تپپد.

آقاجان باز هم حال و هوای دل ابری است و آسمان چشمم هوای باریدن دارد...

آری دلم تنگ است، تنگ غروب کربلاست، تنگ حرم ارباب است

 هرکی یه آرزو داره منم به آرزو دارم                   یعنی میشه یه بار منم سر رو ضریحت بذارم

هرجا میرم به من میگن حسین جوابت نمیده       اگر تو نوکری چرا کربلا راهت نمیده

به دل میگم غصه نخور یه روزی نوبتت میشه       آخر یه روزی دیدن کربلا قسمتت میشه...

**شب های جمعه میمیرم براتون

اشک غریبی میریزم براتون

بیچاره اون که حرم رو ندیده

بیچاره تر اونکه دید کربلا رو...**