اولین باری که گرامافون وارد خونه شما شد برخورد شما با اون چگونه بود؟
به دلیل توانایی مالی کم،گرامافون نداشتیم و همسایمون داشت،تا این که خواهر بزرگترم برامون یه گرامافون خرید.
وی ادامه داد:پدرم مخالف شدید گرامافون بود و ما زمانی از اون استفاده می کردیم که پدرم حضور نداشتن.
مسعودی تصریح کرد: یادمه یه روز که پدرم خونه نبود و ما مهمون داشتیم از گرامافون استفاده کردیم اما از شانس خوبون پدرم به دلیل جا گذاشتن چیزی در منزل به خونه برگشت.
وی ادامه داد:خواهرم خیاط بود و خیاطی داشت می گفت وقتی پدر وارد خونه شد با دیدن گرامافون،با صدای بلندی گفت:شما می خواین آبروی من رو ببرید،این کارها چیه که انجام میدید.
مسعودی بیان کرد:حتی اون زمان که رادیو هم اومد ما از طریق همسایه ها به رادیو گوش میدادیم و اون زمان موج75 رادیو تهران می گرفت.
مشوق اصلی شما چه کسی بود؟
اون زمان که من تو رادیو می خوندم، به مادرم می گفتم چه طور بود،می گفت،صدات می یومد اما زیاد واضح نبود و مادرم مخالفتی با خوندنم نداشت تشویقم می کرد و بیشتر تصنیف هارو برام زمزمه می کرد.
اون سال ها اوایل دهه20 ایران درگیر جنگ جهانی دوم بود چه خاطره ای از اون روزها دارید؟
زمانی که روسها اومده بودن ما در همان منزل خودمان سکونت داشتیم و روسها اولین جایی که اشغال کرده بودن بندر انزلی بود.
شما برخوردی با روسها داشتید؟
من نه ولی دوستان و بزرگترها یه عده به وسیله روسها رانندگی یاد گرفتن،کامیونشون رو میشستن و باهاشون رفیق میشدن و ازشون سیگار می گرفتن،حتی زبان روسی هم بلد شدن و الان هم یه عده از گیلانی های قدیم روسی بلدن.
در زمان مدرسه شما کلاس سرود داشتید؟
بله دوستان هنرمند گیلانی ساز میزدن و خودشان می خواندن و این اشتیاق سبب شده بود با آنها آشنا شوم،همانند خیاط آذری که اهل زنجان بود و تار می زد و وقتی با او دوست شدم 12 سالم بود که اون من رو به اتاق پروش دعوت می کرد و پرده رو میبست و از من می خواست براش بخونم.
چه کسی شوق خواندن را در شما پرورش داد؟
من فکر می کنم خوندن به معنای واقعی در درجه اول یه چیز داتی و باید صدا داشته باشیم و مقدارو اندازه صدا زیاد مهم نیست،صدا باید فطری باشد و گیرنده ات قوی باشد برای شنیدن و با ساز به خوبی عجین شدن.
انتهای پیام.