وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

اسپرسو، ترک یا فرانسه؟!

 مصاحبه ای با طعم قهوه اسپرسو

وقتی بی مقدمه با مدیر یک کافی شاپ مصاحبه میشود

 

 

      ساعت حدود 19:20 دقیقه. عصر شنبه ای زیبا از سیزدهمین روز دی ماه. برنامه ی عصرگاهی رادیو آوای پاسارگاد در حال اجراست که یکی از اعضای رادیو ستارخان سری به اتاق رادیو می زند تا درخواستی داشته باشد. ( در پرانتز لازم است بگویم که همه ی کسانی که تبلیغات خود را به دست رادیو آوای پاسارگاد سپرده اند با نام: خانواده ی آوای پاسارگاد خوانده می شوند.) مدیر "کافی شاپ اسپرانزا" در حال صحبت با کارگردان برنامه است که ایده ای به ذهن گوینده می رسد، سرضرب این طور عنوان می کند که: حضور مدیر محترم کافی شاپ اسپرانزا سلام عرض می کنم.  الان یکی از مدیران خوش اخلاق در کنار ما هستند، یه فاصله موسیقی از اتاق فرمان می گیریم، بر می گردیم با یه مصاحبه ی جذاب در خدمت شما خواهیم بود.

و صدای موسیقی بالا می رود.

          مدیر کافی شاپ تا به خود بیاید، متوجه میشود ناخواسته به یک گپ و گفت صمیمانه دعوت شده است. لبخند بر لب می گوید: من فکر می کردم فقط ما بلدیم مشتری رو با زبون خاصمون بِکِشیم توو کافی شاپ. شما از ما هم واردتری براری اینکه طرفو توو عمل انجام شده قرار بدی.

       کارگردان می خندد و می گوید: اینه دیگه آقای گواهی. گوینده جماعت اینه! به خصوص اگه شَمّ خبرنگاری م داشته باشه. دیگه اونوقته که باید بگی: پدر بگرید...... مادر عزاداری کند.

      هر دو می خندند. آقای گواهی می گوید پس بذار عزاداریمون خوش طعم تر باشه اونم با قهوه.! اجازه بدین برم سه تا قهوه بیارم، بعد در خدمتم. کارگردان اعلام می کند نیازی نیست و مدیر کافی شاپ می گوید: ترجیح می دهم قهوه هایم را بخورید و بعد با شما مصاحبه کنم.      

      چاره ای نیست. قبول می کنیم. آقای گواهی آماده میشود که به سمت کافی شاپش برود. در طبقه ی بالا. و تا آمدن دوباره ش به اتاق رادیو، گوینده تصمیم می گیرد چند بار اعلام  کند که قرار است مصاجبه ای زنده و جتماً جذاب را بشنویم. و اینکه اگر سایر دوستان هم علاقمندند تا با آنها مصاحبه ای انجام شود می توانند به اتاق رادیو آوای پاسارگاد بیایند و اعلام آمادگی کنند.

  در آستانه ی در اتاق رادیو، مدیر کافی شاپ می گوید: راستی انتخاب کنید: قهوه ی ترک؟! اسپرسو یا فرانسه؟ من و کارگردان اسپرسو سفارش می دهیم و آقای رضوی- دیگر همکارمان، قهوه ی ترک.

         آقای گواهی می رود تا  با سینی قهوه برگردد و مصاحبه را آغاز کنیم.

    با برگشتن آقای گواهی، کارگردان رادیو- آقای جسن زاده یکی دیگر از آن اصطلاحات مخصوص به خود را به کار می برد. در حالی که مدیر کافی شاپ، سینی حاوی سه لیوان قهوه  و مخلفات داخلش را روی میز می گذارد، کارگردان با شیطنتی که در کلامش موج میزند این جمله را می گوید که: آروم باش آقای گواهی. هیچی نیست فقط باید گفت: افتادی توو هچل قناری!!!! اونم بدون برنامه ریزی.

      مدیر کافی شاپ با خوشحالی می گوید: این چالش ها را دوست دارد. بعد هر دو می خندند و هر کدام از ما قهوه ای را که سفارش دادیم هم می زنیم تا کمی مز مزه کنیم و  سپس گزارش شروع شود. این شرط آقای گواهی ست: "تا قهوه ام را امتحان نکنید، کلامی حرف نمیزنم"!!!!

قهوه را نوشیدیم و......   

 

«صادق ماهرو» صداپیشه پیشکسوت و دوبلور آثاری نظیر «گوریل انگوری» جان به جان آفرین تسلیم کرد.


زنده یاد «صادق ماهرو» در سن 75 سالگی در شهر کلن آلمان بدرود حیات گفت.
بنا بر این گزارش، زنده یاد ماهرو به دلیل مهاجرت فرزندانش سالها در آلمان زیست و در این فاصله ضمن حضور در ایران به دوبله می پرداخت.

«صادق ماهرو» در 3 فروردین ماه 1318 در تهران متولد شد و از 18 سالگی، فعالیت هنری‌اش را با تئاتر و سپس به طور جدی با دوبله آغاز کرد.

او در بیش از 40 سال حضورش در این حرفه، تیپ‌های ماندگاری را صداپیشگی کرده که «گوریل انگوری» از ماندگارترین آنهاست.

اسناگلپوس، کوییک درا مکگرا، اما دارلینگ (یوگی و دوستان)، داروغه ناتینگهام (رابین هود)، دالتون‌های بازنده(لوک خوش شانس)، خرس (کتاب جنگل)، تلی ساوالاس (هنگ جانبازان)، جک اوهالوران (خداحافظ زیبای من)، وارن اوتس (این گروه خشن)، شیرعلی قصاب (دایی‌جان ناپلئون)، غول (حسن کچل)، سرکار استوار (مجموعه فیلم‌های صمد) و پدر هند (محمد رسول‌الله) از دیگر کارهای وی بوده است.

وی پیش از این درباره محبوبیت کارتون هایی که دوبله کرده است، گفته بود: کارتون‌هایی که آن زمان دوبله می‌‌کردیم خیلی شیرین بودند. گوریل انگوری در مقابل کارتون‌هایی که من می‌‌شناسم و دوبله کردیم، یادی هم بکنم از امیر هوشنگ قطعه‌ای که مدیر دوبلاژ این اثر بود، خدا رحمتش کند. ان‌شاءالله بیگلی‌بیگلی هم همیشه تندرست باشد (منظور اصغر افضلی گوینده این رل است) ما کارهایی از این شیرین‌تر دوبله کردیم اما چند تا نکته را باید بیان کنم؛ وقتی یک مدیر دوبلاژ گوینده‌ای را خبر می‌‌کرد صبر می‌‌کرد تا آن گوینده بیاید. گوریل 15 متری که اندازه‌اش دائما یادآوری می‌‌شود یک صدایی می‌‌خواست که به این 15 متر بخورد. صدای بیگلی‌بیگلی هم ظرافت‌های خاصی می‌طلبید. صدای من و افضلی یک طعم کمدی هم دارد، آن طعم کمدی است که به دل مردم می‌‌نشیند.

مناظره امام حسن عسکری ع با اسحاق کندی

تناقض در قرآن؟!

«ابن شهر آشوب» مینویسد: «اسحاق کندی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار میرفت و در عراق اقامت داشت،[1] کتابی تألیف نمود بنام «تناقضهای قرآن!» او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب، مشغول ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسگری ـ علیهالسّلام ـ شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود: «آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفتههای استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟»

یکی از شاگردان عرض کرد: «ما همگی از شاگردان او هستیم و نمیتوانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم.»

امام فرمود: «اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود، میتوانید، آنرا برای استاد خود نقل کنید؟»

شاگرد گفت: «آری.»

امام فرمود: «از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبّت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی، هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: «مسألهای برای من پیش آمده است و آن اینکه آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس میزنید اراده کرده باشد؟»

او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. دراین هنگام بگو: شما چه میدانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس میزنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار بردهاید؟ امام در اینجا اضافه کرد. او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.»

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمین برای طرح مطلب مساعد گردید: سپس سؤال امام را به این نحو مطرح کرد.

«آیا ممکن است گویندهای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به عبارت دیگر: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟»

فیلسوف عراقی با کمال دقت به سؤال شاگردش گوش داد و گفت: «سؤال خود را تکرار کن.»

شاگرد سؤال را تکرار نمود.

استاد تأملی کرد و گفت: «آری، هیچ بعید نیست، امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد.»

استاد که میدانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمیتواند مطرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد وگفت: «تو را قسم میدهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟»

شاگرد: «چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟»

استاد: «نه تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفتی؟»

شاگرد: «حقیقت این است که «ابو محمد» (امام حسن عسکری ـ علیهالسّلام ـ) مرا با این سؤال آشنا کرد.»

استاد: «اکنون واقع را گفتی، سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان است.[2]»

آنگاه استاد با درک واقعیّت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن» نوشته بود تماماً سوزاند! 

عشق به سبک من فصل 8

http://up.vbiran.ir/uploads/39739140885324432506_secret_book.png

رمان:عشق به سبک من

نوشته:رها

فصل : 8

........................................................................................

همیشه وقتی میشنیدم که میگفتن یکی از دلایلی که بزرگان ما رو سفارش به ازدواج میکنن اینه که زن و مرد با وجود هم ارامش بگیرن حرصم میگرفت و در مقابل گوینده جبهه میگرفتم که چرا فقط به یه جنبه ی موضوع توجه میکنن و در نظر نمیگیرن که این اعتماد متقابل و عشقه که میتونه موجب این ارامش بشه نه صرفا جسم ...... اما اون لحظات عمیقا به حرف بیشمار گوینده هایی که بارها با جواب های دندان شکنم دهنشونو بسته بودم