مرحله فینال مسابقات زیر گروه باشگاههای کشور بین تیم های کاله جوان مازندران و امید مهرام تهران در آمل برگزار شد.تیم میزبان با حمایت هوادرانشان موفق شدند اولین بازی را برد آغاز کند.
در کوارتر اول بازی تیم امید مهرام تهران با نتیجه 23 بر 21 به برتری رسید ام در کوارتر دوم بازیکنان تیم کاله جوان مازندران برتری خود را به حریف دیکته کردند و نیمه نخست را با پیروزی 38 بر 32 به رختکن رفتند.
در نیمه دوم بازیکنان کاله مسیر حملات مهرامی را به خوبی سد کردند و در مقابل نیز با فرصت طلبی 52 بر 38 موفق به حفظ برتری خود شدند.در کوارتر سوم با وجود اینکه بازیکنان مهرام نسبت به حریف خود عملکرد بهتری داشتند اما در نهایت در مجموع چهار کوارتر بازی با نتیجه 69 بر 62 مقابل میزبان خود تن به شکست دادند.
با کسب این نتیجه تیم مهرام برای رسیدن به جام قهرمانی فقط یک فرصت دیگر در اختیار دارد و کاله جوان مازندارن نیز با پیروزی ارزشمندی که در خانه به دست آورد فقط یک پیروزی تا تصاحب جام قهرمانی در پیش خواهد داشت و از این روی در بازی دوم این دو تیم انتظار می رود شاهد بازی زیبا و جذابی باشیم.
بازی دوم این دو تیم روز جمعه 3 بهمن ماه به میزبانی تیم امید مهرام در سالن آزادی برگزار می گردد.
یک پسر ۱۷ ساله هندی از توابع شهر دوگدا زبان خود را در یک معبد با تیغ موکت بری برید و آن را تقدیم به خدای هندو کرد. مردم شهر دوگدا در ایالت جارخند هند که صبح برای عبادت به معبد ماهدوگراها رفته بودند با لکه های فراوان خون تازه در معبد مواجه شدند و متوجه شدند که جوانی بی حال و غرقه در خون در کنار پاتیلی نشسته و در کنار خود یادداشتی قرار داده است: “لطفا مرا خارج نکنید که من زبانم را برای رضایت خدای هندو بریده ام”.
مردم با هماهنگی مسئولان معبد این جوان را به بیمارستان منتقل کردند و دکترها تلاش کردند زبان او را پیوند بزنند اما این اقدام موفقیت آمیز نبود. مادر این پسر گفت: فرزندم از کودکی بسیار معتقد به آیین هندو بوده است ولی هرگز تصور نمی کردم چنین اقدامی برای رضایت خدای هندو انجام دهد. او را سرزنش نمی کنم اما نمی دانم سرنوشتش چه خواهد شد او دیگر نمی تواند صحبت کند.
خرافات در هند از موضوعاتی است که دامنه بسیار گسترده ای دارد و تاکنون منشاء عقب ماندگی ها و خسارات فراوان معنوی و مادی به مردم این کشور شده است.
جمع آوری شده توسط گروه سی آرسی
"نشریه پلاک دزفول" در آخرین شماره خود ، طی مطلبی نوشت :
27 دی ماه در تاریخ پرافتخار دزفول روزی ماندگار است، روزی که مردم انقلابی دزفول نمادهای رژیم پهلوی را پایین آوردند و ندای همراهی با انقلاب و امام را سردادند، در این دژخیمان شاه با تانک و گارد نظامی به شهر یورش آورند و مردم را به خاک خون کشیدند ، روزنامه های سراسری سال57 ،27دیماه دزفول را و مقابله مردم را با نظامیان شاه تیتر یک خود کردند و از آن بعنوان "چهارشنبه سیاه" یاد کردند.
دزفول از شهرهای پیشتاز در انقلاب بود. همچنین این روز ،سالروز شهادت شهید مبارز"عزیزصفری" از بنیانگذاران گروه انقلابی منصورون بود. وی در عملیاتی معاون اداره ساواک یزد را ترور می کند و پس از سالها مبارزه در 27 دی ماه بر اثر شنکجه به شهادت می رسد.
متاسفانه دستگاه های فرهنگی شهر در این خصوص و زنده نگه داشتن این روز و معرفی شهدای مبارز دزفول کم کار کرده اند و مظلومیت این شهیدان انقلاب همین بس که در اینهمه تابلو ویژه شهدا ، یک تابلو حتی کوچک، از تصویر این شهیدان در شهر وجود ندارد!
یادداشت شماره 331
اگر مبارزه با فساد حقیقی است ، مبارزه را با ماجرای واردات بنزین آغاز کنید
در یاد داریم که رییس سازمان محیط زیست از آغاز به کار ، مسالهی واردات بنزین را پیش کشید و مدعی شد که تنها راه پاکسازی هوای تهران ، تعطیل امکانات داخلی بنزین و واردات بنزین « یورو چهار » از خارج است در حالی که کشور در آن زمان ، هم توان تولید بنزین برای کاربران داخلی داشت وهم کشور با مشکلهای ارزی روبرو بود .
اما « مدیران امیدوار » برای « گل روی » رییس سازمان محیط زیست ، اقدام به واردات گستردهی بنزین از خارج کردند ؛ اما کیفیت هوا به گونهای که شاهد هستیم ، بهبود نیافت .
خیلی زود ، آشکار شد که به جای بنزین « یوروچهار» ، بنزین « باب افغانستان » یعنی ارزانترین بنزین موجود در بازار که چیزی در حد نفت سفید میباشد ، وارد کشورشده است .
سروصداها بلند شد ؛ اما به شیوهی مرضیهی حاکم ، آنها را خاموش کردند . بر پایهی برخی بر آوردها سود + حق دلالی معاملهی واردات بنزین در این زمان کوتاه ، به یک و نیم میلیارد دلار سر میزند .
با فروافتادن بهای نفتخام و در نتیجه فرآوردههای نفتی ازجمله بنزین ودرحقیقت رسیدن به مرزهای1200 تا 1100 تومان ، رییس محترم سازمان محیط زیست در گفتوگویی که چندثانیه از آن در سیمای جمهوری اسلامی پخش شد ، فرمودند که : « واردات بنزین برای بستگان من رانتی ندارد ... » ؟!
شنبه 27 دی ماه 1393
هوشنگ طالع
آقای کافی نقل می کردند:
داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم.
یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن!
به گزارش گلستان بلاگ، وبلاگ «معبر دل» نوشت:
آقای کافی نقل می کردند:
داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم.