دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس
دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس
این ویولن ملودی سکوت می نوازدمی دانم خواندن این شعر درگوشتمحال است ولی می نویسمتا شاید شاپرکی شیداقصد مهاجرت روی گل سرت داشته باشدچشمانت دیکتاتوری بودند کهزبانم را بند می آوردندزانوانم از ترس دیدن چشمانت قفل می شدو زمان می ایستاد و تو بودی و تو و پروانه ای که در حضورت خودش راگُم می کردو چمن زار ها برایت سمفونی رقص به پا می کردندبا این باور که بادبرای تو می خواندو هر بار که صدایش اوج می گرفتگیسوانت در آسمان به پرواز در می آمدو این ویولن ملودی سکوت می نوازد....تا به تو نشان دهد زمان دست توستو واژه ی احساس در چشمانتتجلی می کرد تا مانند مومی به آن شکل دهیکه باران می بارید قطراتش به سبقت می نشستندتا به تو برسندو این خیال افسانه ای با سقوطی تاریک همراه شدآنجا که باران روی زمین از هم می پاشیدو می گسست در روز هایی که عاشقی خریدار نداشتمن عاشق فرو پاشیده ی تو بودمو آن قطره های بارانی که بر روی خاکت عاشقانه جان می داد و دفن می شدبه نقش تیشه ی فرهاد بر روی بیستون می ماندو من همانند آن بارها باریدم و دفن شدمبی آنکه بدانی نگاه کردنت چه تماشایی می شوددر حضور باران و لبخندآنجا که به تنه ی درخت تکیه داده ای و محو دوردست ها شدی و من محو توآری این ویولن دیگر نمی نوازدو به خواب رفت زمانی که صاحبش در نبودت سمفونی مرگ را هر شبروی تار هایش کوک می کرد
ادمین
پنجشنبه 20 آذر 1393 ساعت 20:07