رمان گشت ارشاد
نویسنده : freshte69
منبع: www.98ia.com
فصل : 1
.......................................................................................
نزدیک میدون ونک بود ای بابا دوباره گشت گذاشته بودن که اعصابش بهم ریخت دوباره شد شایسته نفیسی دختر کوچیک حاج اقا نفیسی معتمد محل و از تجار معروف بازار فرش فروش ها پوزخند پلیدانه ای زد و با خودش فکر کرد اگه الان حاج بابا تو این لباس میدیدش حتما سکته هرو میزد یه مانتو تنگ و کوتاه ابی کاربنی تنش بود با یه شال ابی خودشو سریع به گوشه ای رسوند