دو نفر شیاد به قصد کلاهبرداری به سراغ پادشاه میروند و به او میگویند خیاطاند و قادرند لباسی جادویی برایش بدوزند که در تمام دنیا فقط او داشته باشد. خلاصه آنقدر از محاسن و اثرات لباس برای پادشاه تعریف کردند تا او را متقاعد کنند که لباس را بدوزند. مدتها گذشت و این دو نفر پول کلانی را از پادشاه بابت دوختن لباس جادویی گرفتند. پادشاه هر روز با کنجکاوی بسیار به سراغ آنها در کارگاهشان میرفت تا شاهد پیشرفت کار باشد. اما با کمال تعجب میدید که آن دو نفر فقط مشغول خورد و نوش و استراحت هستند و خبری از لباس نیست. بالاخره صبر پادشاه لبریز شد و روزی فریاد برآورد که «لباس من کجاست؟» آن دو نفر نیز در کمال زرنگی، طوری که خود پادشاه هم بیشتر تحریک شود آهسته در گوشش گفتند: «قربان مگر قبلاً به شما نگفته بودیم؟!»
پادشاه با تعجبی مضاعف گفت: «نه! چه چیزی را؟!»
گفتند: «قربان این لباس را افراد حرامزاده نمیتوانند ببینند. فقط کسانی میتوانند این لباس جادویی را ببینند که حلالزاده باشند.» پادشاه که دوزاریاش افتاده بود از ترس آبرویش سکوت کرد و راهش را کشید و رفت.
روز جشن، پادشاه سادهدل به خیال اینکه لباسی جادویی بر تن دارد لخت و عریان در منظر اهالی شهر ظاهر شد. اما از ترس حرامزادگی! کسی را یارای آن نبود که دم بر آورد و بر برهنگی پادشاه بخندد. تا آنکه کودکی شوخ و بازیگوش بر این همه حماقت و سادهلوحی شورید و فریادی از سر خلوص کودکی برآورد که: «چرا پادشاه لخت است؟» و با این نخستین جرقه، انفجار خنده و تمسخری بود که پادشاه را به هوا فرستاد. جمعیت که تا آن لحظه از ترس، دَم برنمیآوردند به خود جرات دادند و به وضع موجود خندیدند.
سالها از نوشتن این داستان میگذرد اما هنوز هم کسانی در سراسر دنیا پیدا میشوند که وعده لباسهایی جادویی، دنیایی ماورایی، ثروتی کلان و دانشی رمزی را به ساده لوحان میدهند؛ بیآنکه صلاحیتی داشته باشند و یا حتی بتوانند به بخشی از وعدههای خود عمل کنند. آنها همچون دو خیاط داستانِ لباسِ پادشاه، علاوه بر آنکه زبانی چرب و فریبنده دارند که به راحتی مردم را فریب میدهد از یک حربه مهم دیگر نیز برای ساکت کردن معترضین استفاده میکنند، تهدیدی که حق هر گونه اعتراض را از معترضین میستاند و آنها از ترس حرامزاده شدن تن به فریب بیشتر و بیشتر این خیاطان جادویی میدهند. این داستان تمام آن چیزی است که ما در مورد فرقهها میخواهیم بگوییم؛ آمیزهای از فریب، تهدید، دروغ و خیانت.