وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

مدل گیفت عروسی 2014

مدل  گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

                                      مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

              مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

                      مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

                      مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

                      مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد

مدل گیفت عروسی

                      مدل گیفت عروسی, هدایای عروس و داماد


منبع : http://30r30.ir

داستانی خوف ناک در مصر

ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:
مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد. در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم . لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .


ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند . در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است

.روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود

دختر خانم چادری

دختر خانم چادری که جلوی

 

موهایش را مثل یک تاج خروس

 

بیرون میآورد واقعا فاجعه است !

 

دختر خانم چادری ای که صدای

 

قهقهه اش تا ده تا خانه آنطرف تر

 

می رود فاجعه است !دختر خانم

 

چادری که تمام اقوام و خویشانش

 

برایش محرم محسوب می شوند فاجعه است !

 

دختر خانم چادری که با صورت آرایش کرده

 

از خانه بیرون میرود واقعا فاجعه است !

 

دختر خانم چادری ای که توی عروسی ها

 

 

می رقصه واقعا فاجعه است !

 

دختر خانم چادری ای که حاضره

 

شب عروسی اش لباس نیمه عریان بپوشد

 

 

فاجعه است !دختر خانم چادری ای

 

که توی دانشگاه با پسرای همکلاسی اش

 

بگو و بخند داره فاجعه است !

 

دختر خانم چادری ای که حیا نمی کند

 

که توی تاکسی کنار یک پسره واقعا فاجعه است

 
 
اینها فاجعه اند
 
 
اما
 
 
دختر خانم چادری که وقتی
 
 
یک دختر بد حجاب را می بیند و از او روی
 
 
 
می گرداند نه تنها فاجعه است بلکه
 
 
یک بحران شدید و خطر ناک است !!
 
 
براستی ما چادری ها تا حالا چه قدر
 
 
توانستیم روی بد حجاب ها اثر مثبت بگذاریم
 
 
و نه تنها دید آنها را به پوشش
 
 
عوض کنیم بلکه آنها را به چادر متمایل کنیم ؟
 
 
اگر کسی از ما بتواند یک دختر بد حجاب
 
 
را با حجاب کند به معنای واقعی یک جهاد کرده است .

 

آیا تنها خود محجبه باشیم کافیست و دیگر تکلیفی نداریم ؟؟؟!!!

 
براستـــی چه بایــــــد کـــــــــــرد؟؟

 

 
 
به قلم : فاطیما
 
منبع: وبلاگ نداهای صادقانه

تو بگو . برنامه امروزم چیه

 

همسر جان زنگ زده که امروز برنامه سینمام کنسله بیا بریم کت و شلوار بخریم . ولی من امروز دوست داشتم برای خودم برنامه داشته باشم.

اکثر اوقات برنامه های من برنامه های دیکته شده است. من باید برنامه ام رو با بقیه ست کنم.

بردارش زنگ زده بریم سالن عروسی ببینیم. این در صورتیه که همسرجان نمیان و من باید این عروس و داماد رو هندل کنم.

دخترعموجان( جاری جان) کمک می خواد که لباس عروسش رو براش اوکی کنم.

مامان همسر زنگ زده بیا بریم خیاطم رو پیدا کنیم بهم مدل بده بریم براش پارچه بخریم.

اینا همش برنامه هایی که من تنهایی به دوش می کشم و همسرجان جان هیچ کمکی نمی کنه

برای عروسی برادرهمسرجان چندتایی لباس مجلسی دارم که عسلک آورده ولی اونا هم احتیاج به یه سری میزون سازی ها داره که متناسب مجلس ایران و خانواده ما باشه

اون روزی ازش گله کردم که تو نه تنها من رو ساپورت نمی کنی . نه تنهای با خانواده من کاری نداری . خانواده خودت رو هم رها کردی.

دیروز هم که رفتم دکتر و از ساعت 2 توی مطب بود تا 6 بعد ازظهر از اونجا هم آزمایش و رادیولوژی . فکر کنم انتظار عجیبی نبود که دوست داشتم همسر جان کنارم باشه کمک حالم باشه . وقتی بهش صبحش گفتم وقت دکتر دارم چه جوری برم خیلی راحت بدون کوچکترین نظرخواهری از نفر سوم اعلام کرد که خوب با الی برو.

الی هم دیروز ماشینش خراب شده بود. شانس آوردم دوست جون به کمکم اومد.

دو روز پیش تی وی بیگانه یه برنامه ای داشت : در مورد استاندارد زیبایی جهان باید تغییر کنه. عنوان می کرد که ایران هفتمین کشور وارد کننده مواد آرایشی توی دنیاست. و این آمار براساس واردات و صادرات قانونی هست قطعا این آمار با توجه به ورود کالای قاچاق تغییر می کنه. کلا بحث این تغییر استاندارد زیبایی جهان یک جمله بود: دنیا باید جای راحت تری برای خانمها باشه.

 

پای عروس خانم در شب عروسی به اورژانس کشیده شد + عکس

اولین شب عروسی احوالات خاص خود را دارد. زوجین سعی می نمایند ماندگارترین خاطرات را به جای بگذارند.اما گاهی عدم رعایت نکات ایمنی و احساساتی شدن بیش از حد منجر به بروز اتفاقاتی می گردد که بسیار ناخوشایند است. حکایت جوان تنومندی است که شب عروسی را بر خود حرام نمود.آقای گرک کاسارونا با بیش ...