خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
.........................................................
بی تردید آنکه نایی دارد بر شکوه نی تاب نمی آورد و آن را برای رنجوری خویش عاملی می شناسد وآنکه توانی دارد ناتوانان را عاملی مزاحم برای خویش می شناسد که باید از او دور گردند زیرا که گفته اند گرسنه را گرسنه یاور است
پس ای آنکه از خان گسترده رحمت خداوندی سفره ای چرب و نرم یافته ای و کار به صلاح ساخته ای دریاب ناتوانان رنجور را که نانی از تو مایه دوام امیدشان خواهد بود که گفته اند امید نا امیدان را نباید که بر باد داد
گفتی “هم”ترانگی و از شمایی که از نوجوانی می شناسمت بعید نیست که حرمت این “هم”را بدانی معجزه این هم در کنار هر واژه حرمتی می آفریند که برخی اهالی امروز-بیگانگان حریم و حیا از آن بویی نبرده اند. شما هم ترانه ی همکار و همدل را به همسر گرانقدرت به احترام سال ها نان و نمک، پاگشا میکنم به ترانه ای که برای مخاطبی فرضی و با اشاره ای به دست های بسته حر ریاحی سروده ام،
حجت حریت من حسین است و طریق حسینی شدنم حرباشد که باشمبانو من و شما همچون ابریماگر بباریم تمام می شویم ولی اگه بارون بباره… فرزاد حسنی