خبرگزاری ایسنا: مرحوم «بیژن دفتری» را «پدر امداد و نجات ایران» میدانند؛ مردی که در زمان وقوع زمینلرزه 11 سال پیش بم، رئیس وقت سازمان امداد و نجات بود و به مدت 40 روز در بم مشغول امدادرسانی؛ اما مرحوم دفتری که از اخلاق و کردارش خاطرات زیادی وجود دارد در مورد زلزله بم تنها به نوشتن هشت صفحه در کتابش اکتفا کرده که در این نوشتار بخشهایی از آنها را مرور میکنیم.
بیژن دفتری پیش از مرگش کتابی تحت عنوان «مدیریت بحران از نگاه بیژن دفتری» را با همکاری موسسه آموزش عالی علمی کاربردی هلال احمر منتشر کرد.
وی در فصل «تجارب کلان عملیاتی» خود به زلزله بم اشاره کرده است و مینویسد: زلزله بم به سرعت توسط کشیک سازمان امداد و نجات به همگان اطلاع داده شد اما در این زمان مدیرعامل هلال احمر استان سیستان و بلوچستان هم وقوع زمینلرزهای را در قسمت شمالی این استان اطلاع داد و گزارشهای تلفنی نیز از زمینلرزههایی در شمال استان هرمزگان، جنوب استان یزد و شرق استان فارس میرسید که وقوع زمینلرزهای در مقیاس بسیار وسیع را نشان میداد؛ چرا که چندین استان با آن مواجه شده بودند. به مدیران عامل استانهای مذکور اعلام شد ضمن جستوجو در استانهای خود به حالت آمادهباش باشند.
معمولا موسسه ژئوفیزیک دو یا سه ساعت پس از حادثه محل زلزله را در آن زمان اعلام میکرد؛ بر همین اساس با موسسه ژئوفیزیک تماس گرفته و به صورت غیررسمی اعلام کردند که زمینلرزه در حوالی جازموریان بوده است اما از آنجا که اطلاع داشتم این ناحیه سکنه زیادی ندارد به نظر میرسید نمیبایست زلزله مخربی باشد اما تجربه نشان میداد با این لرزش وسیع حتما یک جای کار مشکل دارد. به همین دلیل به دکتر نوربالا، رئیس وقت جمعیت هلال احمر تماس گرفتم تا تمهیدات لازم پیشبینی شود. در همین زمان مدیرعامل یکی از استانها تماس گرفت و گفت که به دلیل قطع برق نمیتواند با شهرستانهای کهنوج و بم تماس حاصل کند که این امر نشان میداد زلزله در یکی از این دو شهر واقع شده است.
به همین دلیل به مدیرعامل جمعیت هلال احمر کرمان اطلاع دادم تا عوامل امدادی خود را به سمت بم اعزام کند و همین طور به مدیرعامل سیستان و بلوچستان و کهنوج نیز اعلام شد که بلافاصله نیروهای خود را به سمت کهنوج، جیرفت و بم اعزام کنند.
مرحوم دفتری در ادامه خاطرات خود مینویسد: در فرودگاه مرحوم ملااکبری، معاون امداد و نجات وقت استان کرمان اطلاع داد که اتومبیلهایی که از بم به سمت کرمان در حرکتاند مجروحان زیادی همراه دارند و این خبر ما را مطمئن کرد که حادثه بزرگی را پیش رو خواهیم داشت! وارد شهر بم که شدم حوالی ظهر بود. از همان بدو ورود تخریب شهر قابل مشاهده بود. ساختمان جمعیت هلال احمر بم ویران شده بود و امدادگران باقیمانده در مرکز جوانان جمعیت که تقریبا ساختمانش سالم بود جمع شده و مشغول امدادرسانی بودند. اما ساختمان مملو از مجروحان بود و ما نیز شروع به شناسایی افراد جانباخته و انتقال اجساد به محل دفن کردیم.
دفتری با بیان اینکه آغاز عملیات جستوجو و نجات از همان لحظات اولیه به وسیله بازماندگان و تعدادی از کارکنان هلال احمر و سایر ارگانها آغاز شد و اعزام مجروحان با وسیله نقلیه تا پایان روز نخست ادامه داشت، نوشته است: پس از انتشار خبر از طریق رسانهها هجوم افراد به بم به قدری افزایش یافت که سبب ایجاد ترافیکی سنگین شد که راه دو ساعت و نیمه را باید 10 ساعته میپیمودیم.
طی دو روز 14 هزار مسدوم از منطقه خارج شدند
دفتری در ادامه خاطراتش، وجود فرودگاه را نقطه قوت امدادرسانی در بم دانسته و افزوده است: هر چند فرودگاه در ابتدا دچار خساراتی شده بود ولی به سرعت ترمیم و قابل بهرهبرداری شد؛ به گونهای که از روز دوم مصدومان از طریق هواپیما جابه جا میشدند. اما در شب نخست برای مجروحان و مصدومانی که تعدادشان به حدود 14 هزار نفر میرسید هیچ دارویی وجود نداشت و ما مجبور بودیم با همکاری استانداری برای تامین دارو به روشهای سنتی عمل کنیم اما از صبح روز دوم با مساعدت نیروهای امدادی حمل مصدودمان به وسیله بالگردهای هلال احمر و هواپیماهای ارتش، سپاه و سازمان هواپیمایی کشور آغاز شد، طی دو روز 14 هزار مسدوم از منطقه خارج شدند.
اما خروج حجم زیاد مجروحان و انتقال آنها به مراکز درمانی شهرهای دیگر مشکلات جدیدی به وجود آورد که قابل پیشبینی نبود؛ چرا که انتقال مجروحان بدون هماهنگی با بیمارستانهای شهرهای دیگر بود و مسئولان بیمارستانها دچار غافلگیری و بحران شدند! حتی خیلی از مجروحان که زخمهای سطحی داشتند پس از بهبودی برای بازگشت دچار مشکل میشدند! بازماندگانی هم که عزیزانشان انتقال یافتند نگران شده و مرتب سوال میکردند. باید عنوان کرد اگر نیروهای درمانی به سرعت در منطقه مستقر میشدند احتیاج به خروج این تعداد از مسئولان و مجروحان نبود و بررسیهای بعدی نشان داد که فقط حدود دو هزار نفر از این مصدومان نیاز به خروج از منطقه داشتهاند.
دفتری همچنین با بیان اینکه در روز دوم سالن ورزشگاه هلال احمر تجهیز و به یک مرکز درمانی تبدیل شد گفته است: از روز چهارم نیروهای درمانی خارجی در بم مستقر شدند که عملا نقش مهمی در کمکرسانی به مصدومان پس از حادثه نداشتند! اما بعدها که یک بیمارستان صحرایی توسط فدراسیون بینالمللی صلیب سرخ و هلال احمر در منطقه ایجاد شد توانست تا مدتها به مصدومان و بازماندگان خدمات پزشکی ارائه کند.
دفتری با اشاره به حضور معاون اول رئیس جمهوری وقت در منطقه گفته است: این حضور به اتخاذ یک تصمیم ضروری ولی نابهنگام منجر شد؛ چرا که بر اساس این تصمیم مقرر شد ادامه عملیات بحران در منطقه توسط سپاه پاسداران و در منطقه بروات توسط ارتش مدیریت شود. نظر به اینکه نهادهای مذکور ساختار و برنامه از پیش تعریفشدهای برای چنین مواردی نداشتند و تمرینی نیز با سایر سازمانها در این رابطه انجام نشده بود این تصمیم تا مدتی روند عملیات پاسخگویی را با مشکل مواجه کرد؛ چرا که گرفتن تصمیمات اقتضایی در شرایط بحرانی، مستلزم وجود سناریوی جایگزین از پیش طراحی شده و تمرینشده است؛ در غیر این صورت بحران تشدید و بعضا غیرقابل کنترل میشود. در آن شرایط ضرورت باز هم مساله مهندسی طرحهای مدیریت و مقابله با بحرانهای ناشی از حوادث موجود برای تصمیمسازان و تصمیمگیران کشور کاملا محسوس شد.
ربودهشدن کامیون حامل لباسهای امدادگران
دفتری در بخش دیگری از کتاب خود با اشاره به برخی مشکلات حاشیهای که در صحنه فجایع اینچنینی رخ میدهد نوشته است: تا نیروهای کمکی به بم رسیدند آشفتگیهای زیادی به وجود آمد. ازدحام و شلوغی در جادههای اطراف بم به حدی بود که بسیاری از کمکها به بم نمیرسید و به وسیله (برخی) افراد متفرقه غارت میشد! در این میان یک کامیون حامل البسه امدادی در بین راه ربوده شد و بعدها از این لباسها سوءاستفادههای فراوانی به عمل آمد؛ چرا که با همین لباسها اجناس اهدایی را از بالای کامیونها به سمت مردم پرتاب میکردند و این عمل موجب رنجش افراد آسیبدیده شد. به همین دلیل سریعا کارتهای شناسایی برای نیروهای هلال احمر صادر شد تا قابل شناسایی باشند.
وی همچنین نوشته است: هجوم بیرویه و غیرضروری نیروهای امدادی از ارگانهای مختلف مشکلات زیادی را به وجود آورد و این در حالی بود که نهادهای دولتی نیز با اوجگرفتن احساسات انساندوستانه مردم شروع به دعوت از آنها برای کمکرسانی میکردند.
در پنج روز اول پس از زمینلرزه وجود آشفتگیها، کار جستوجو و نجات با دستگاههای ظریف زندهیاب و سگهای تجسس را با مشکلاتی رو به رو کرد. همچنین نبود نقشه جامع شهر نیز این کار را با تاخیر مواجه کرد.
در روز ششم، شناسایی خانوادههای آسیبدیده و توزیع دفترچه خواربار آغاز شد. طبق آمار در بم 110 هزار نفر تحت تاثیر زلزله قرار گرفته بودند که حدود 35 هزار نفر کشته و 14 هزار نفر مجروح شده بودند و 15 هزار نفر از منطقه کوچ کرده و تحت حمایت جمعیتهای هلال احمر شهرهای اطراف قرار گرفتند که با این حساب و با کسر تعداد کشتگان زلزله، ما باید با 50 هزار نفر مواجه میبودیم اما متاسفانه با هجوم افراد از مناطق دیگر که خود را بومی معرفی میکردند ناچار به توزیع 248 هزار دفترچه شدیم که این رقم یک رقم واقعی برای کمکرسانی نبود.
هرچند تلاش زیادی انجام شد که آسیبدیدگان پالایش شوند اما این عمل بسیار سخت بود و نهایتا از مقامات بالا دستور داده شد که به این افراد نیز کمک کنید که کار ما را بسیار مشکلتر کرد.
معضل شناسایی اجساد
پدر امداد و نجات ایران که در زمان وقوع زمینلرزه ریاست سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر بود در ادامه خاطرات خود با اشاره به مشکل شناسایی اجساد افزوده است: شناسایی اجساد به علت اینکه در بیشتر موارد کل خانواده فوت شده بودند ما را با مشکلاتی مواجه کرد؛ بنابراین مسئولان ذیربط مجبور بودند با رعایت حداقل تشریفات مذهبی افراد را پس از ثبت مشخصات و عکسبرداری در گورهای جمعی دفن کنند.
ورود تیمهای خارجی ناکارآمد به بم
وی همچنین به دیگر مشکلات اشاره کرده و نوشته است: یکی دیگر از مواردی که برای اولین بار در زلزله بم رخ داد صدور مجوز ورود به آسمان ایران از هر کشور و هر جایی برای کمک به آسیبدیدگان بود. اعلام فضای باز برای مشتاقانی که میخواستند به هر دلیل از جمله کمکرسانی بیایند خوب بود ولی برای ما مشکلات بسیاری را به وجود آورد؛ زیرا بیشتر این تیمها وسایل کافی و کارآمدی لازم را نداشتند! البته این موارد به حل یک مساله بینالمللی نیز کمک کرد؛ چرا که سازمان ملل در تلاش بود مجوزی به دولتها بدهد که نیروهای امدادی اجازه داشته باشند در امدادرسانیها بدون مجوز کشور آسیبدیده وارد شوند که بسیاری از کشورهای بزرگ مخالف بودند. تجربه زلزله بم نشان داد که این روش مناسبی نیست و از این تصمیم منصرف شدند.
وی ارسال بیرویه کمکهای اهدایی داخلی را یکی از مشکلات دیگر بزرگ در زلزله بم عنوان کرده و گفته است: مرتبا اعلام کردیم که برای ارسال این کمکها با جمعیت هلال احمر هماهنگ شوند اما کمکها بدون تفکیک به منطقه ارسال میشد؛ به گونهای که تعداد کامیونهایی که کمکهای اهدایی را به بم میآوردند به قدری بود که صفهای طویلی برای تخلیه بار ایجاد و گاهی رانندگان کامیونها سهوا یا عمدا این وسایل را روی خاکها تخلیه میکردند که از این موارد عکس و فیلم تهیه و منتشر شد و بعدها نیز گلایه کردند که چرا جمعیت هلال احمر در خصوص کمکهای مردمی کوتاهی کرده است! این مساله دردسرهایی را نیز به وجود آورد؛ چرا که عدم تخلیه این اجناس نیز موضوع را سیاسی میکرد و ما مجبور به تحویل این محمولهها شدیم. حتی در کنفرانسی که به منظور اهدای کمک از طریق سازمانهای بین المللی در ژنو تشکیل شد من معایب و محاسن کمکهای بینالمللی را گوشزد کردم.
مرحوم دفتری در بخش دیگری از کتاب خود با برشمردن نقاط ضعف و قوت امدادرسانی در بم افزوده است: تونی فریش هماهنگ کننده اتحادیه اروپا بعد از 14 روز که منطقه را ترک کرد در مصاحبه خود گفت جمهوری اسلامی ایران با استفاده از تجربیات دفاع مقدس و حوادث دیگر توانست به صورت شایسته کار عملیات امداد و نجات را انجام دهد.
دفتری همچنین ارائه الگوی بازسازی توسط بنیاد مسکن انقلاب اسلامی را یکی دیگر از نقاط روشن امدادرسانی آسیبدیدگان بم برشمرده و افزوده است: جمعیت هلال احمر و سازمان امداد و نجات با تکیه بر تجربیات امدادرسانی در زمان جنگ توانستند از پس امدادرسانی بزرگترین زمینلرزه ایران برآیند.
مرحوم دفتری سال گذشته به دلیل کهولت سن و بیماری دعوت حق را لبیک گفت؛ قطعا او به عنوان سرتیم عملیات زلزله بم ناگفتههای بسیار زیادی داشته که تنها بخشی از آنها در کتابش ذکر شده اما در سراسر کتاب خود تاکید کرده است که علاوه بر افزایش آگاهیهای مردم در زمینه خودامدادی باید بسترهای لازم برای استحکام خانهها نیز فراهم شود تا از بروز حوادثی مانند بم جلوگیری شود. حالا در یازدهمین سالروز زلزله بم باید بار دیگر گوشزد شود که مرگ همیشه برای همسایه نیست!
به گزارش روابط عمومی آبفای بوکان درمورخ 93/9/8راس ساعت 10صبح مانور زلزله درشهرستان بوکان در دبیرستان سوم خرداد توسط دستگاههای ذیربط شهرستان فرمانداری ، آموزش و پرورش ، هلال احمر ، آب و فاضلاب ، اداره برق ، نیروی انتظامی ، شهرداری ، سازمان آتش نشانی واداره گاز برگزارگردید که دراین مانور مدیرامور بوکان بهمراه اکیپ امداداتفاقات آب نیز شرکت نمودند واقدامات لازم راجهت کمک رسانی به زلزله زدگان بطور نمادین نشان دادند. |
||
این کانال سه هم با این سریالاش !
یارو چشاش سبز آبیه ، چشمای لعیا زنگنه هم سبزه
بعد معلوم نیست این دو تا بچه چشم قهوه ای به کی رفتن !
زدن تو کاسه کوزه ی قوانین وراثت
::
::
من موندم این صدای پشه ها واقعا صدای بال زدنشونه
یا لوس بازیشونه دارن با دهنشون صدای هلیکوپتر درمیارن !
به قیافش نمیخوره این صداها …
::
::
زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام “املا پاتخته اى” ،
در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ،
یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملا عام
ما
معلم
همکلاسی ها
::
::
دقت کردین همیشه احساس می کنیم لباسهای دوستامون،
بیشتر از لباسهای خودمون بهمون میاد ؟
::
::
پریشب به بابام گفتم خواب دیدم زلزله اومده ،
فردا ظهرش زاهدان زلزله اومد ؛ بهش میگم میبینی ؟؟؟ بهم الهام شده بوداااا
میگه خب بعضی از جانوران این ویژگی هارو دارن !
من برم زنگ بزنم آتشنشانی شاید خبری از پدر و مادرم داشته باشن !
::
::
یادش بخیر هروقت تو کلاس هر اتفاقی میفتاد،
مینداختیم گردن شیفت مخالفی ها
::
::
ما مورد داشتیم که با ما راه نمیومده ولی با بقیه دوچرخه سواری میکنه !
بدبخت دوچرخه ندیده چلاق
::
::
از تو حرکت
از زمونه چاله چوله ،دست انداز ،پیچ خطرناک و احتمال ریزش کوه
::
::
یادش بخیر چه هیجانی داشت،
روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم
::
::
یادش بخیر یه تفریح سالمی که داشتیم تو نوجوونی این بود که،
شبا با بچه های محل میشستیم راجب جن و روح صحبت میکردیم
و هممون از ترس زهر ترک میشدیم
::
::
یکی از تفریحات بچگیمون این بود که وقتی زنگ مدرسه رو میزدن
هرچی صدا بلد بودیم و تو ذهنمون بود درمیاوردیم
یَک حالی میداد ! حس میکردیم تو جنگلیم همراه با دوستای میمونمون
::
::
یکی از فانتزیام اینه که :
شکست عشقی بخورم ، در حد ایران ، مالدیو !
بعد با یه پاکت سیگار ( ترجیحا مارلبورو قرمز پایه بلند )
بیفتم تو خیابونا ( بی ام دبلیوم تعمیر گاهه ) و همین جوری قدم بزنمو و سیگار بکشم !
بعد یکی بیاد از من به پرسه آقا آتیش داری ؟!
منم بگم تو دلم عآره !
بعد یارو سیگارش رو بیاره سمت دلم که روشن کنه !
منم بهش بگم ، عـــه آغآ اینجارو ، بابات پشت سرته !
بعد تا یارو برگشت ، برم تو افق محو بشم !
وقتی هم میرم افق از مغاز یه بسته تیغ ( ترجیحا تیغ تیز ) بخرم ، برم پیش مجید خراطها !
::
::
عاقا من موندم کدوم یکی درسته ؟ اگه میشه راهنمایی کنید :
هفده
هوده
هیفده
هیوده
::
::
یه لشگر از فامیلامون حمله کردن خونمون ،
هرچند دقیقه یه بار هم یه چیزیو بچه ها میزنن میشکونن …
پسرخالم برگشته بهشون میگه بچه ها چیزایی که نمیشکنه رو الکی زمین نندازید !
::
::
“الان میرم به مامانت میگم”
یکی از ترسناک ترین جمله های دوران ما
::
::
< دَدَکَم > چیست ؟!
.
۱۰ دقیقه مانده به ۱۰
::
::
تو زندگی یه دردهایی هست که فقط با خوابیدن جلوی کولر خوب میشه !
::
::
ولم کن تا ولت کنم !
جمله ای استراتژیک در زمان دعواهای بچگی!
::
::
این دخترا واسه چی اینقدر حساس شدن ؟
زنگ زدم به ساناز تا اسم سارا رو شنید قطع کرد ؛
همش به خاطر این نیلوفره که حواس واسه آدم نمیذاره ،
گیر داده میگه لاله کیه ؟ گفتم منظـورت لادنه ؟ اونم قهر کرد …
اصن ولشون کن بابا …
بذار یه زنگ بزنم به شادی چون فقط اون و مهسا و نسترن و سمیرا و شیما منو درک میکنن !
::
::
اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم
بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم ؛
مامانمونم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده و مام ذوق مرگ می شدیم
::
::
یادش بخیر وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکردیم
و کلی مرحله میرفتیم جلو ، سِیو که نمیشد لامصب ،
بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی گیر میکرد !
یعنی از شکست عشقی بدتر بود
::
::
دقت کردین همیشه موقع تماشا کردن یه فیلم باحال،
وقتی کانالو عوض می کنی می بینی تمام شبکه ها دارن،
تمام برنامه هایی رو که تو دوست داری همون موقع پخش می کنن ؟
::
::
آهای اونایی که یکی دوستون داره :
به جهنم !
مارو همه دوس دارن
::
::
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﻴﮑﻨﻢ : ﻣﻦ ﻳﻪ ﺯمانی ﺟﺰﺀ ﺍﻗﻠﻴﺖ ﻫﺎی ﻫﻨﺪی ﺑﻮﺩﻡ !
ﺁﺧﻪ ﻳﻪ ﮔﺎﻭی ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﺸﻖ می ﭘﺮﺳﺘﻴﺪﻡ
::
::
اونی که روزه گرفته قطعا تا قبل از افطار چیزی نخورده !
“جواد خیابانی”
::
::
امروز سرم ۱۶تا بخیه خورد ! میپرسید چرا ؟
میخواستم یه خوشتیپ رو بغل کنم یه دفعه آینه شکست
::
::
فقط یه دختر ایرانی میتونه،
وقتی تو کوچه داره راه میره دم هر خونه که شیشه رفلکس داره وایسته،
خودشو چک و مرتب کنه و تو دلش بگه : به به من چقد خوشگلم !
::
::
فقط یه جوون ایرانیه که ۲۰۰۰تومن تو جیبش پول نداره،
تا گوشی یک میلیونیش رو شارژ کنه
بقیه در ادامه مطلب...