رمان عشق در چهار دیواری
نویسنده : فهیمه . ص
فصل : 5
.......................................................................................
کارت دعوتی که محمد کسری آورده بود، دادم دست نغمه.
"تو رو خدا نغمه انقدر غر نزن که دارم تو رو به زور می برم...تو هم دعوتی ببین...اسمت اینجاست."
نغمه کارت رو گرفت با سوءضن نگاهش کرد.
"پس چرا انقدر چروکیده است؟ انگار قبلاً خیس شده."
کارت رو از دستش گرفتم.