دایی احمدعلی درجنگ مفقودشده، ولی درخانه است وبازی می کند! آن هم بازی هایی ازجنس لحظه های جنگ. اوکه عاشق بازی است با بازی هایی که انجام می دهد سعی می کند به هادی، که ناگهان از زمان جنگ درآزمایشگاه پدربزرگ ظاهرشده کمک کندتا پدرش را ازمرگ نجات دهد. پدربزرگ، میلادوجوادکه شخصیت های دیگرهستند داخل بازی اندکه جوادسرخودمعجونی رامی خوردو ... . که درداستان معلوم می شودچه پیش می آیدوچه اتفاق هایی برایشان می افتد؟
داستان کمی حال وهوای جنگ را دارد وهمراه بالحظه های جنگ است. روایتش حالت سفردرزمان ها را داردواز حال به گذشته می رود وبرمی گردد، که همین باعث خاص شدن داستان شده ودرک وفهم وشاید ارتباط برقرارکردن اوایل سخت ترکرده باشد، ولی درعین حال داستانی جالب وخواندنی وآمیخته باطنزوتخیل است که ارتباط راممکن و راحت کرده است، ازجمله؛ تبدیل شدن به نخود! ، گیرافتادن درکمد، پنهان کاری و ... .
بازی ها و لحظه ها
نویسنده: حسن احمدی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تلفن: 88962972
مُژی دوشخصیت اصلی، دودخترخاله هم اسم داستانی اندکه ازاطرافیان خودکمبودمحبت وبی توجهی دیده اند و درسفری خانوادگی فرار می کنند.
داستان از زبان شخصیت های فرعی روایت می شود که رفتارها وکارهای گذشته شان را تحلیل می کنند. این شیوه ی روایت باعث می شود داستان از مسیر اصلی اش خارج شود و ذهن را به جاده ی فرعی بکشاند و داستان را طولانی تر می کند.
روایت داستان ساده وخودمانی و گفت وگوهایی که درون قصه، محاوره ای است و همین باعث می شود که اتفاق های داستان واقعی تربه نظربرسد.
نکته ی جالبی این که، نویسنده خود را به عنوان منتقد وارد داستان می کند ویادداشت هایی را برای یکی از راوی های قصه می نویسد. انگار خودش نویسنده ی داستان نیست و فقط داستان نقد می کند
وقتی مُژی گم شد
نویسنده: حمیدرضا شاه آبادی
کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان
چاپ شده در شماره ی 764 هفته نامه ی دوچرخه
برای اینکه دست کمک کننده را ستایش کند دست دعا کننده را می کوبد!
خب چرا؟
اگر دستی اهل دعا نباشه اهل کمک نیست.
چرا نگاه زیبا به یک پازل از دین مثل کمک به دیگران باید به تخریب پازل دیگر مثل نماز برسه؟
میگه حج نرو و کمک کن٬ حج هم تعطیل٬ نماز هم تعطیل٬ عبادت تعطیل٬ فقط اگر به فکر دیگران بودی مسلمانی و دین را فهمیده ای و الا نه.
قبلا هم این کارها رو یک نفر کرده. برای اینکه جهاد رو ببره بالا و تشویق کنه که مردم بیان سمت جهاد از نماز کم گذاشته. دیگه نماز خیر العمل نیست. نهایتا از خواب بهتره!
بازنشر مطلبی که تحقیر یا تمسخر یک دستور دینی در آن هست٬ حتما جالب نیست.
دکتر مهدی سلطانی.ترانه علیدوستی، شهاب حسینی، مصطفی زمانی،پریناز ایزدیار و محمد پاک نیت از جمله بازیگران این مجموعه شبکه نمایش خانگی هستند.در خلاصه داستان این سریال آمده است: در تندباد حادثه، عشق اولین قربانی است. داستان این مجموعه شبکه نمایش خانگی در سال 1332 رخ می دهد.حسن فتحی پیش از این سریالهایی چون «زمانه»، «در مسیر زاینده رود»، «اشکها و لبخندها»، «میوه ممنوعه»، «مدار صفر درجه»، «شب دهم»، «پهلوانان نمیمیرند» و فیلمهای سینمایی چون «یک روز دیگر»، «کیفر»، «پستچی سه بار در نمیزند» و «ازدواج به سبک ایرانی» را کارگردانی کرده است.
شناسه خبر2443541 دوشنبه 24 آذر 1393- 11:50
من و آقاییم کنار هم رو سن مناظره ی روز دانشجــــــــــــــــــــــــــــــــــــو، دانشگاه آقاییم...
سعی کردم عکسی بذارم که چهره هامون چندان مشخص نباشه...
نکته نوشت مهم: دوست ندارم وقتی خودمون یه دنیا حکایت اخلاقی و حکمت دینی و سخن بزرگان داریم از داستان های وارداتی استفاده کنم اما یاد سخن حضرت امیر (ع) افتادم اونجا که فرمودند حکمت رو از منافق هم باشه بگیر، حقیر هم این داستان کوتاه خارجی رو گذاشتم....
تکراری شاید باشد اما تذکر توصیه ی قرآن حکیم هست، تذکر یعنی یادآوری کردن...
زود قضاوت نکن...
پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد پشت میزی نشست.
پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد.پسر بچه پرسید یک بستنی میوه ای چند است؟
پیشخدمت پاسخ داد 50 سنت پسر بچه دستش را در جیبش کرد وشروع به شمردن کرد
بعد پرسید یک بستنی ساده چند است؟
در همین حال تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند.
پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد 35 سنت پسر دوباره سکه هایش را شمرد وگفت لطف کنید یک بستنی ساده پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت.
وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید حیرت کرد.آنجا در کنار ظرف خالی بستنی 2سکه 5 سنتی
و 5 سکه یک سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت.