وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

دشمن دانا به ازدوست نادان

سمینارعلمی 4دیماه باتلاش دست اندرکارانش تمام شد که بنظرمن حاشیه های ایجادشده توسط طیف مقابل وبچالش گرفتن دبیرعلمی چشم پزشک یاتحریم ان توسط عده ای ازهمکاران و...نکات بدردبخور برای بررسی نیست چراکه عدم انحاد بزرگان ما وتلاش برای اثبات خودشان باعث میشود اعتراضهایی کرده که درمقاطعی خودشان درانجام  همین اعمال مورداتهام قرار گرفته اند چون سمینارگیلان یا...که من ازتمامی همکاران خواهشمندم به دفاع ازطیف محبوبشان نپرداخته که عدم اتحاد ماضربه عدم همگرایی مسئولینمان برپیکره نحیف اپتومتری راشدیدترخواهد کرد وتوجه شمارا به اعتراض یکی ازاساتید چشم پزشکی به شرایط ماجلب کرده و مورد تجزیه وتحلیل قرارمیدهم  ...     (پیگیری درادامه مطلب) 

 
آدم‌ها زندگی می‌کنند…
 
انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند !

آدم‌ها می‌شنوند !…
 
انسان‌ها گوش می‌دهند

آدم‌هامی‌بینند…
 
انسان‌ها عاشقانه نگاه می‌کنند !

آدم‌هادر فکر خودشان هستند…

انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند

آدم‌هامی‌خواهند شاد باشند ا
 
انسان‌ها می‌خواهند شاد کنند !

آدم‌ها،اسم اشرف مخلوقات را دارند…

انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام می‌دهند

آدم‌هاانتخاب کرده‌اند که آدم بمانند….

انسان‌ها تغییر کردن را پذیرفته‌اند، تا انسان شدند

آدم‌هامی‌توانند انسان شوند…
 
انسان‌ها در ابتدا آدم بودند !

آدم‌ها.. انسان ها ...

آدم‌هاآدم‌اند… انسان‌ها " انسان !

اما .....

آدم‌هاو انسان‌ها هر دو انتخاب دارند ...

اینکه آدم باشند یا انسان،
 
انتخاب با خودشان است ...

نیاز نیست انسان بزرگی باشید،...

انسان بودن خود نهایتِ بزرگی ست ...
 
                                                               

شلیک یک روشنفکر به یک جنازه!

جناب اباذری به سبک تمام خورده روشنفکر‌های دیگر وقتی می‌بیند که مردم به چیزی غیر از آنچه برای او مهم است توجه نشان می‌دهند، با عصبانیتی عجیب، تمام جامعه را به جرم هم سلیقه نبودن با خودش به نادانی متهم می‌کند اما واقعاً آقای روشنفکرنما چرا اینقدر عصبانی است؟!
شلیک آقای روشنفکر به جنازه مرتضی پاشایی!
به گزارش افکارنیوز، جماعت شبه روشنفکر؛ افرادی که شبیه آدم‌های باسواد حرف می‌زنند و همیشه چندتا عبارت قلمبه سلمبه هم برای کادوپیچ کردن بلاهت و نادانی‌شان دم دست آن‌ها هست، آدم‌های از خود راضی و مغروری که هر نوع تفکری غیر از خودشان را عوامانه می‌دانند، کسانی که به خاص بودن خیلی علاقه دارند و برای همین تمام زندگی‌ آن‌ها پر از ادا و اطوار است، آن‌هایی که مرعوب و شیفته و شوون چندتا اسم هستند که برای خودشان تبدیل به اسطوره شده و هیچکس حق ندارد حتی با واضح ترین دودوتا چهارتاهای منطقی کوچکترین نقدی به این بت‌های برساخته وارد کند.

خسته شدیم از تحلیل‌های این‌ها که یا فحش به دگراندیشان است یا تعاریف پرستش‌وار و بی منطقی از اسطوره‌های برساخته‌ی خودشان.

می‌دانید چرا مرتضی پاشایی تبدیل به پدیده شد؟ چرا برای بیماری او این همه دست به سوی آسمان رفت و در سوگ مرگ او از چشم‌ها شبنم چید؟ آیا می‌دانید چه چیز باعث می‌شود شوالیه نشدن حسین علیزاده صدبرابر شوالیه شدن کثیری از خرده روشنفکر‌ها بازتاب مثبت پیدا می‌کند؟ واقعا چرا؟

قبول کنید که مردم را نشناخته‌اید و هربار وقتی از درک رفتار آن‌ها که خلاف مشی شماست عاجز بمانید، تمامشان را به ابله بودن و سفاهت متهم می‌کنید طوری که انگار ملاک درستی در فکر و عمل خود شما‌یید و هرچیز با این ملاک خود خوانده جور در نیامد،‌ مردود است (که البته معلوم نیست خود شما را با چه ملاکی باید سنجید و نقد کرد؟!)

* عقده گشایی یک خرده‌پا

لابد همه در خبرها خوانده‌اند که ۱۸ آذر ماه در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نشستی با عنوان "پدیدارشناسی یک مرگ" برگزار شد و طی آن تعدادی از جامعه شناسان ایران به بررسی علل و عوامل پدیده شدن مرگ پاشایی پرداختند.

یکی از سخنرانان آن محفل یوسفعلی اباذری دانشیار دانشگاه تهران بود.

آقای اباذری در نشست یاد شده این پرسش را مطرح کرد که چه شده که می‌آیند و مسائل واقعی را که ما با آن روبرو هستیم، از ذهن ما می‌برند؟ و در ادامه گفت: این آقایی که عکسش را اینجا زده‌اند و چراغ‌ها را تاریک کرده‌اند، یک خواننده‌ی پاپ بود و پاپ در سیر موسیقی،‌ مبتذل ترین نوع موسیقی است... کسانی که می‌گویند موسیقی او را تحلیل نکن، چطور من می‌توانم موسیقی کسی را که مرده است تحلیل نکنم؟ ... مبتذل محض است... برای من خیلی جالب است که یک ملتی می‌افتند به ابتذال و در مجلس ترحیم چنین خواننده‌ای شرکت می‌کنند و توی سرشان می‌زنند و یک نفر در فیسبوک می‌نویسند که "من تا ابد می‌سوزم"...چرا مردم ایران به این افلاس افتاده‌اند؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتاده‌اند؟... [و وقتی با اعتراض حاضرین آن جلسه مواجه شد که چرا به خواسته‌های مردم اهانت می‌کنید، پاسخ داد: "بسیار خوشحالم که دارم توهین می‌کنم. برای اینکه این ملت نشان داده که باید بهش توهین بشود".

خب! آیا چنین فردی با چنین ادبیاتی یک دیکتاتور محض نیست؟!

* آقای روشنفکرنما چرا اینقدر عصبانی است؟


آقای اباذری به سبک تمام خورده روشنفکر‌های دیگر وقتی می‌بیند که مردم به چیزی غیر از آنچه برای او مهم است توجه نشان می‌دهند، با عصبانیتی عجیب، تمام جامعه را به جرم هم سلیقه نبودن با خودش به نادانی متهم می‌کند.

او می‌پرسد که "مگر برای تشییع جنازه‌ی "بکت" چند نفر رفتند" و بعد خودش پاسخ می‌دهد که"سه نفر" و باز ادامه می‌دهد که"این ماجرا نشانه‌ی بدی است...".

اما آقای اباذری! هرکس "بکت" را دوست نداشت، کتاب نخوانده و پرت از ماجرا نیست.

هستند کسانی که اعتقاد دارند تمام ماجرای ابزوردیسم (از آنچه اوژن یونسکو و بکت آورده‌اند تا افاضات سلف عقب مانده‌ی امروزی‌شان) همه یکسره ادا و اطوار و عاروق روشنفکری است و این توقع گستاخانه‌ایست که می‌خواهید مردم مثلا از کسی مثل "بکت" یا اقران و امثال ایرانی او استقبال کنند.

می‌شود با علم و اشراف کامل به موضوع ابزردیسم (دقت کنید با علم و اشراف کامل به موضوع ابزردیسم) نه تنها نسبت به آن بی‌‌تفاوت بود، بلکه حتی با صدای بلند اعلام کرد؛ کسی مثل "بکت" خیلی هم چندش آمیز است و ما از داستان‌های پلیسی آگاتا کریستی خیلی بیشتر خوشمان می‌آید.

*دیکتاتور درون


یکی از حضار وسط همان جلسه بلند شد و گفت شما نماینده‌ی مردم نیستید... و اباذری هم در کمال بی شرمی پاسخ داد "معلوم است من نماینده مردم نیستم. شما نماینده‌ی مردم هستید. من همین کسی هستم که دارم می‌گویم. این مردم ابله‌اند..."

اما باید گفت که خیر آقای اباذری! شما همین کسی نیستید که دارید می‌گویید؛

سال‌هاست که ارجحیت خرد جمعی بر خرد فردی به اثبات رسیده و فسلفه‌ی دموکراسی هم همین است.

اگر ما روزی دیدیم که اکثریت جماعت بر خلاف راهی که خواسته‌ایم رفته‌اند، باید نشست و اندیشید که چرا اینچنین شده؟ آیا ما در ابلاغ پیام‌هایمان به خطا رفته‌ایم یا اینکه آیا حتی این ممکن نیست که ایراد و اشتباه از خود آن پیام‌ها یا قسمت‌هایی از آن باشد؟ موجی که به راه افتاده و شُـکی که بر اثر آن به وجود آمده، باید ما را به اندیشه وادارد تا در بنیان‌های عملی خویش بازنگری کنیم و ببینیم که در چه بخش‌هایی احتیاج به تعدیل و اصلاح وجود دارد.

اما در درون بعضی‌ها یک دیکتاتور ابله زندگی می‌کند که اجازه‌ی هیچ ورودی تحول انگیز خارجی را به ذهن آن‌ها نمی‌دهد.

چنین افرادی ملاک و معیار را خودشان قرار می‌دهند نه حقیقت، درحالی که حقیقت با ملاک فردی تایید نمی‌شود، بلکه باید طریقه‌ای متفقٌ علیه بوده و چیزی باشد که جماعت آن را پذیرفته است و برای جایگزین کردن حقیقت جدید هم باید آن را به مرأی عموم گذاشت و تاییدیه‌ گرفت.

اما گر کسی خودش را ملاک قرار داد، دیگر نمی‌شود او را با هیچ ملاکی به نقد کشید و چنین شخصی زیر بار هیچ ایرادی نخواهد رفت.

آقای اباذری!‌ شما آن چیزی نیستید که می‌گویید؛ شما یک دیکتاتور ضعیف هستید، دیکتاتوری که شکر خدا قدرتی در دست ندارد والا تمام مردم جهان را به قنّاره و سُلابه می‌کشید که مطابق سلیقه‌ی او فکر کنند، بخورند، بخوابند، راه بروند، دوست داشته باشند و نداشته باشند، زندگی کنند و بمیرند.

مرگ مرتضی پاشایی یک علامت بود برای اینکه بدانیم زیر پوست شهر چه می‌گذرد.

ما همان وقتی که در هر گوشه‌ای از این شهر نوازنده‌های دوره گردی را می‌دیدیم که با دستخوش و هبه‌ی مردم روزگارشان می‌گذرد، باید تدقیق می‌شد و همین امربه ظاهر جزئی و نادیدنی در معادلات اجتماعی به حساب می‌آمد.

مردمی که حتی گاهی حاضر نیستند صد تا تک تومنی بیشتر از نرخ مصوب به راننده تاکسی بدهند یا از فروشنده هر جنسی به هزار ضرب و زور دنبال کمی تخفیف گرفتن‌اند، همین مردم بعضی از اوقات تا ۱۰ هزار تومان هم به یک نوازنده دورگرد هدیه می‌دهند یعنی ۱۰۰ برابر پولی که برایش مقابل آن راننده تاکسی یا یک خواربارفروش کوتاه نیامدند و این یعنی همان چیزی که شما بلد نیستید در نظر بگیرید و می‌خواهید به کسانی که ۱۰۰ تومن اضافه‌تر نمی‌دهند زورکی کتاب بکت بفروشید و از آنها که کاملا دلی به یک نوازنده‌ی دورگرد نیمی از حقوق روزانه‌شان را دستخوش می‌دهند، یکی از محبوب ترین خوانندهایشان را بگیرید.

مرگ پاشایی پوچی و تهی بودن تمایلات شبه روشنفکرانه را یک بار دیگر در برابر آفتاب انداخت و تبدیل به یک استدلال صریح و خلل ناپذیر علیه تفکرات این جماعت شد طوری که حالا هم هیچ عجیب نیست اگر می‌بینیم که این افراد چنین عصبانی‌اند.

آقای اباذری! مردم ابله نیستند و شما هم چیزی نیستید که خودتان می‌گویید.

این که امثال شما اصلاح شوند امری کاملا بعید است و ما از آن ناامیدیم اما درنهایت مثل همیشه اتفاقی که برای جماعت شبه روشن‌فکر می‌افتد طرد شدن از سمت اجتماع خواهد بود و آنها هم هربار طبق سنت ۲۰۰ ساله‌شان باز سعی می‌کنند از تک و تا نیفتاده و این مقبول نشدن در درگاه اجتماع را به پای خاص بودن و نخبگی‌شان بگذارند.

مردم ابله نیستند، ابله کسی است که بعد از یک عمر هنوز چشمش به دیکتاتور درونش نیفتاده یا افتاده و خودش را به ندیدن زده یا ازهمه بدتر؛ دیده و دوستدار آن شده یعنی مثل آقای اباذری.

در زندگی، واقعا حق انتخاب داریم؟

تک دختر


حق انتخاب یک حق طبیعی است و احتمال تحقق آن بستگی به آن دارد که اعضای خانواده تا چه اندازه نسبت به استفاده از آن مصر هستند! حق انتخاب یکی از حقوق طبیعی همه انسان هاست که در قانون اساسی کشور ما هم تاکید بسیاری بر اهمیت آن نهاده شده است. اصولا کشورهای دارای پارلمان و انتخابات آزاد پس از پذیرفتن اصل آزادی، حق انتخاب اشخاص و جمعیت هاست که به جرگه کشورهای دارای نظام دموکراتیک می پیوندند.
در این نظام هر شهروندی به اندازه هر شهروند دیگر حق دارد که از مواهب طبیعی محیط خود بهره مندشده، در انتخاب مدیران جامعه نقش داشته و هر سبک و سیاقی را که دلخواه اوست در زندگی شخصی در پیش بگیرد.
در کل، این پروسه هم تنها محدودیت توجه به متن قوانینی است که اعمال حاکمیت مردم براساس آن شکل می گیرد. در این مقاله البته نمی خواهیم وارد بحث های سیاسی بشویم و از دیدگاه سیاسی به سودمندی های حق انتخاب بپردازیم. بیشتر منظور ما استفاده از این حق در رنگین کردن چشم انداز زندگی خانواده هاست، خانوده هایی که اگر چه از حیث درآمدی ممکن است در گروه های متفاوتی قرار داشته باشند اما از نظر انتظارات معیشتی و رفاهی سلیقه های نسبتا یکنواختی دارند اعم از اینکه این سلیقه ها قابل اعمال باشد یا که نباشد، به دست بیاید یا که نیاید.
مقصود اصلی نوشتار این است که در هر شکل و هر اندازه حق انتخاب به خانواده ها کمک می کند که قدرت خرید بهتری به دست آورند و درآمدهای خود را به گونه ای هزینه کنند که هم رفاه بیشتری برای اعضای خانواده بیاورد و هم زندگی را به سطح معقولی از مقبولیت ارتقا بدهد.
در جامعه ما اصولا مردم به اندازه کافی به حق انتخاب خودشان بهای مناسب قائل نشده اند. این در حالی است که در سی سال گذشته هیچگاه شوق مردم برای حضور در صحنه های انتخاباتی کاهش پیدا نکرده است. یعنی مردم ما در مجموع بسیار بیش از مردم کشورهای منطقه و حتی کشورهای پیشرفته اروپایی به دخالت در سرنوشت خودشان اهمیت می دهند.
انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم در واقع نمونه جدیدی از یک وفاق ملی بود که به انتخاب دکتر حسن روحانی به ریاست جمهوری منتهی شد. با این همه استفاده از این حق در قالب رفتارهای شخصی و چارچوب خانواده به هیچ عنوان در مقایسه با ابعاد سیاسی آن اهمیت نمی یابد و اصولا موارد زیادی از حق انتخاب در زندگی های خانوادگی به چشم نمی آید.
در واقع جدا از کاربردهای سیاسی حق انتخاب در کار مملکت داری، در زندگی و رفتارهای اجتماعی نشانه های کمی از حق انتخاب وجود دارد. در یک اظهارنظر روشن تر به نظر می رسد که در زندگی اجتماعی همه ما در جهت محدودتر کردن دایره حق انتخاب خودمان حرکت می کنیم و نه بزرگتر کردن این دایره. حتی گاه نمونه هایی نیز دیده می شود که اشخاص به صورت داوطلبانه به کاهش حق انتخاب خودشان تن می دهند یا در برابر محدودیت هایی که سازمان ها و نهادهای مختلف در مسیر برخورداری مردم از حق طبیعی انتخاب خودشان به وجود می آورند، کوچکترین اعتراض به عمل نمی آورند.
کجا حق انتخاب داریم؟ کجا نداریم؟
با وجودی که حق انتخاب یک حق طبیعی، شناخته شده و در عین حال پذیرفته شده است اما دسترسی به آن در همه جا مقدور نیست. یعنی در جامعه ما این حق را به کسی نمی دهندکه بگیرد یا نگیرد یا اینکه اصولا جرأت نمی کند که طلب کند تا بگیرد.
مثال ساده اش را در زندگی های خانوادگ یبه فراوانی می شود مشاهده کرد. در جاهایی هم مصرا این حق را از هر شهروندی سلب می کنند. نمونه جا افتاده اش همین تابلوهای «پس از فروش پس گرفته نمی شود» است که به صورت بارزی در هر واحد صنفی به چشم می آید.
در سطح شهر و اغلب مجاری خدماتی نیز فرصت محدودی برای انتخاب در برابر ما گذاشته می شود. مثلا در یک دکان کوچک لباس فروشی یا وسایل مصرفی، امکان اینکه کالاهای متنوعی در برابر مشتریان چیده شود عملا وجود ندارد. به همین خاطر است که می بینیم فروشگاه های بزرگ، اعم از شهروند یا هایپرمارکت ها، مورد استقبال بیشتری قرار می گیرند.
در این فروشگاه ها قفسه های متعدد مملو از کالاهای با کارکرد مشابه اما شکل و طرح های متنوع این موضوع را در ذهن مشتریان جا می اندازد که فرصت انتخاب بهتری دارند. در اغلب این فروشگاه ها هم مشتریان همیشه نگران هستند که مبادا کالای خریداری شده در عمل با سلیقه های آنان همخوانی نداشته باشد و بنابراین در انتخاب های خود جانب احتیاط را می گیرند و در نتیجه به صورت مستقیم از قدرت انتخاب خودشان می کاهند.
در واقع می توان نتیجه گرفت که انتخاب مجاری خرید کالا خود به نوعی در حق انتخاب ما تاثیر می گذارد. وقتی برای خرید لباس به واحد کوچکتری مراجعه می کنیم در حقیقت قبول کرده ایم که جنس دلخواه خودمان را از میان نمونه های کمتری انتخاب کنیم.
محدود کردن حقوق مشتریان و کاستن از قدرت انتخاب آنان موجب می شود که آنان نتوانند قدرت خرید خودشان را به صورت مناسب تری مدیریت کنند. آنها مجبور می شوند کالاهایی را خریداری کنند که یا باب میل شان نیست یا قیمت مناسبی ندارد. منطق شان هم این است که در فروشگاه نمونه های کمی برای انتخاب وجود داشته و آنان نتوانسته اند کالایی را که حقیقتا در نظر داشته اند در میان آنها بیابند.
طرفه اینکه شرکت های خارج یهم که در بازارهای اروپایی و آمریکایی به مشتری مداری شهره اند در کاستن از حق انتخاب مشتریان ایرانی گوی سبقت را از صنعتگران و فروشندگان داخلی می ربایند. مارک های بسیار شناخته شده اروپایی، ژاپنی، آلمانی و کره ای هم هنگام فروش کالا در ایران، مهر بزرگی رات زیر برگ فروش می زنند که نشان می دهد مشتری به هیچ عنوان حقی برای بازگرداندن جنس خریداری شده ندارد.
جای تعجب است که با این همه واردات کلان از چهار گوشه دنیا، وزارت صنایع و موسسه استاندارد یا نهادهای حمایت از مصرف کننده هم تاکنون به این صرافت نیفتاده اند که از نمایندگان تولیدکنندگان خارجی بخواهند که شرط پس گرفتن کالای فروخته شده را عینا مانند خریداران اروپایی در مورد مشتریان ایرانی خودشان نیز رعایت کنند، مگر آن که قبول کنیم دلاری که مردم ایران برای خرید کالاهای خارجی می پردازند، همان پولی نیست که همه مردم دنیا و از جمله اروپا هنگام خرید کالای خارجی خرج می کنند.
مردم داوطلبانه از حق انتخاب خودشان دل کنده اند!
به نظر می رسد بخش مهمی از محدودیت های بازار ما در رعایت حقوق مشتریان به عقب نشینی گام به گام مردم در برابر موسسات تولیدی و بازرگانی و حتی دلالی و واسطه گری مربوط می شود. به زبان ساده تر هر چه مردم حق انتخاب کمتری طلب کرده اند، حق انتخاب کمتری هم در برابرشان قرار گرفته است.
برای رسیدن به یک داوری مناسب در این زمینه بهتر است نگاهی به گذشته و حال برخی خدمات مورد نیازمان بکنیم. مثلا خدمات رستوران داری و پذیرایی. خوشبختانه امروز مردم بیشتری به خارج سفر می کنند و طرز رفتار واحدهای پذیرایی دیگران را هم می آزمایند. آنها به روشنی متوجه می شوند که این صنعت در داخل کشور از نظر دادن حق انتخاب به مشتریانش واپس رفته و امروز عمدتا به کسب درآمد بیشتر می اندیشد تا کسب رضایت مشتریان. به همین خاطر هم هست که در منوی رستوران های امروزی به سرعت از اسامی خوراکی های سنتی و ارزان کاسته می شود و بر غذاهای گران تر تاکید بیشتری می شود. نتیجه اش بزرگتر شدن رقم صورتحساب ها و فشار بیشتر به مصرف کننده می شود که از همه جهات در منگنه تورم گیر کرده است.
توجه داشته باشیم که گرایش دولت به عدم دخالت در نرخ گذاری ها هم در بازاری که هیچ نگران رقابت نیست، همیشه به زیان مردم تمام می شود چون در آمریکا و اروپا واحدهای پذیرایی با کاستن از قیمت ها می کوشند سهم بیشتری از بازار را به دست آورند. در ایران این کوشش روی گران تر کردن صورتحساب ها و تقسیم کردن منافع میان عده کمی از مشتریان است که در نهایت به هر کدام آنها هزینه ای بیش از آن تحمیل می کند که در یک وضعیت رقابتی می بایستی پرداخت کنند.
در واقع همین خصوصیت موسسات آمریکایی است که دایره فروش آنها را به همه کشورهای جهان می گستراند. یکی از مهمترین دلایل موفقیت موسسات مالتی میلیاردی مانند مک دونالد (فست فود) و استارباکس (فروشنده قهوه) در جهان این است که آنها در طول سال ها نه تنها بر قیمت های خود نیفزوده اند بلکه با اهرم سهم بالای خود در بازار از افزایش قیمت فروش کالاهای مشابه جلوگیری به عمل آورده اند. آنها به هر ترفندی دست می زنند تا قیمت تمام شده کالاهایشان را پایین بیاورند، بر تنوع محصولات شان بیفزایند و رابطه صمیمانه تر و منصفانه تری با مشتریان شان برقرار کنند.
مثال دیگرمان مقایسه یک ساندویچی ایرانی و آمریکایی است. ساندویچی های خودمان که نیازی به معرفی ندارند اما ساندویچی «ساب وی» که هزاران شعبه در اکثر کشورهای جهان دارد نمونه دیگری است.
ما وقتی به ساندویچی های خودمان می رویم معمولا یکی دو انتخاب بیشتر در برابرمان نداریم؛ در حالی که در «ساب وی» هر مشتری با ده بیست سوال روبرو می شود تا ساندویچ دلخواه خودش را خریداری کند. اول باید نوع نانی را که باید مخلفات در داخل آن قرار گیرد انتخاب کند. بعد می رود به قطر و طول نان. سوال بعدی راجع به کرم یا کره یا هر سسی است که می بایستی داخل نان پهن شود تا ساندویچ را خوشمزه تر کند. بعد می روید قسمت گوشت ها که از میان انواع مختلف گوشت قرمز و سفید یا ماهی که هر کدام چندین نوع متفاوت هستند یکی ار انتخاب کنید. بعد نوبت سبزیجات می رسد که باید از میان ده ها سبزی معطر و خشک و دانه های گیاهی انتخاب شود. دست آخر از شما پرسیده می شود که چه نوع سس به عنوان مزه نهایی به آن افزوده شود.
البته هنوز سوالات زیادی بر زمین می ماند که فهرت کردنش وقت می گیرد اما آخرین سوال که از شما می پرسند این است که ساندویچ را چگونه بسته بندی کند؟ داخل کاغذ روغنی یا کرافت بپیچد؟ نایلون یا فویل آلومینیوم استفاده کند؟ ساندویچ را قطعه قطعه کند یا اینکه در بشقاب با سایر مخلفات جلویتان بگذارد؟
نکته مهم اینکه استفاده از حق انتخاب با هزینه کردن ارتباطی ندارد. یعنی هر قدر بخواهید از حق انتخاب بهتر و بیشتری برخوردار باشید چیزی بر صورتحساب شما افزوده نخواهد شد. شما فقط رقمی را خواهید پرداخت که در منوی اصلی ذکر شده است.
ما در سال های اخیر این رویه را به کرات دیده ایم وتجربه کرده ایم. شرکت قطارهای مسافری رجا در ابتدای کار مسافران خود را مجبور می کرد که غذای داخل قطار را خریداری و صرف کنند.
طبیعی است که هزینه غذا در قیمت بلیت منظور شده بود. یعنی به مسافران خود اجازه انتخاب نمی داد. به آنها تکلیف می شد که غذا بخورند و چون پولش را هم پیشاپیش پرداخته بودند، خوردن و نخوردنش هم تفاوتی به حال شرکت رجا نمی کرد. خوشبختانه پس از تجربه ای طولانی مدیران رجا هم به این نتیجه رسیدند که حق انتخاب مشتریانشان را به رسمیت بشناسند و به آنها اجازه بدهند که به میل خودشان تصمیم بگیرند.
لازم به یادآوری است که با همه اینها امروز هم مسافران قطارها قدرت انتخاب بیشتری در برابر ندارند و منوی رستوران داخل قطار گزینه های بسیار محدودی در برابر آنها می گذارد که با روح اصلی حق طبیعی انتخاب منافات دارد.
سرزمین پویا

بلافاصله پس از تمدید مذاکرات...

 بلافاصله پس از اعلام تمدید مذاکرات… بورس ایران بیش از ۱۵۰۰ واحد افت کرد؛ و دلار از مرز ۳۵۰۰ گذشت. قیمت نقت به پایین ترین قیمت خود در چند ماه اخیر رسید؛ کمتر از ۷۰ دلار. تخصیص اعتبار مصوب در هیچ نهاد دولتی صد در صد نبوده عموم نهادها با کمبود بودجه مواجهند. معاون رییس جمهور دقایقی پیش اعلام کرد نانوایی ها می توانند از فردا نان را تا ۳۰ درصد گرانتر بفروشند.. ظاهرا امریکا بنا دارد میزان فروش نفت ایران را در هفت ماه تمدید مذاکرات به نصف برساند یعنی حدود ۵۰۰ هزار بشکه. از طرفی تقریبا تمام رسانه های آمریکایی و اروپایی نوشته اند که با روی کار آمدن کنگره جمهوری خواه در آمریکا تحریم‌های شدیدی مجددا علیه ایران وضع خواهد شد.. همه ی شواهد گواه آن است که بناست تا سرحد ممکن ایرانیان شرایط دشوار اقتصادی را در این هفت ماه سپری کنند. شرایطی که تیم مذاکره کننده را به زانو درآورد. ما پیش از این برگ های مهم را بازی کرده ایم؛ از تعطیل کردن آب سنگین اراک تا توقف غنی سازی ۲۰ درصد تا خاموش کردن هزاران سانتریفیوژ و… تحریم ها هم بیشتر شده و متنوع تر. معلوم نیست اینبار امریکایی چه مطالبه ی جدیدی را روی میز مذاکرات خواهند گذشت! الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملاءکه ان لا تخافوا و لا تحزنوا.. همه را برای تحمل شداید دعا کنیم. هم مردم و هم دولت را و به قول امام راحل هرچه فریاد داریم بر سر آمریکا بکشیم.  

روز ارتجاع و انحطاط جامعه ما، روزی است که تو بگویی: "مملکت؛ رهبران، مسئولان مسلمان، مؤمن، آگاه و متعهد پیدا کرده، خودشان وظایف خودشان را البته میشناسند و عمل می کنند و دیگر چه نیازی به من!" خدا کند چنین روزی هرگز در جامعه ما پیش نیاید.. (شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی)