نیل به مرتبهی خرسندی از کار، مثل بسیاری از مراتب دیگر نسبی به نظر میرسد. آدمی اگر بخواهد در تلاش برای رسیدن به آن مرتبه از حد اعتدال خارج نشود، لازم مینماید که با توجه به مؤلفههای سازندهی آن، از سقوط در پرتگاههای افراط و تفریط بپرهیزد. اما گاهی آن قدر دچار ترسیدن و ترساندن از آن پرتگاهها میگردیم که به جای خرسندی از کار، به عافیتطلبی، ماستمالی، شیرهمالی، وارونهکاری، رویهکاری، مزد و پاداش را بپا، تو را به کار چه کار و مانند اینها گرفتار میشویم. از افراط و تفریط که بگذریم این میماند که اگر وجدان ما از کارمان خرسند نباشد، چگونه میتوانیم خود را نابکار ندانیم؟