وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

یک لیوان شیر

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد. از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد .

روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد .


دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟». دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به دیگران ازایی ندارد.» پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»
سال ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند .
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت .
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید .
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود .
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند :

بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است ...

ترجمه مربوط به بخش آقای رازقی نژاد

قفل حلقه ای مفصل زانو با قابلیت تنظیم در فلکشن و اکستنشن:

(adjustable flexion and extension ring lock knee joint)

این مفصل ها طراحی شدند برای تطابق با فلکشن کانترکچر زانو و می تواند برای مچ شدن با زاویه فلکشن زانوی بیمار تنظیم شود.این حلقه زمانی که به زاویه مورد نظر دست یافتیم ،پایین میاد و زانو قفل می شود.

Stance control knee joint:

این مفاصل برای فراهم کردن استواری زانو در فاز stance و ازادی اتوماتیک زانو در فاز swing طراحی شده اند.فواید این مفصل نسبت به زانوی قفل شده این است که hip hiking و circumduction را کاهش میدهد و نسبت به locked knee KAFOs قدیمی مصرف انرژی کمتری دارد. در مفاصل زانو از مکانیزم های متفاوتی برای حلقه استفاده میکنند از کلید فعالگر الکتریکی با میکروپروسسور گرفته تا کلید مکانیکی ساده. این مفاصل انتخاب خوبی برای افراد پولیو با درگیری یک طرفه که نیاز به قفل زانو دارد. بیمار تقریبا کانترکچر نداشته باشد و توانایی و حرکت برای انجام کار حین تمرین را داشته باشد که شبیه هست به تمرین اولیه(زودهنگام) بیماری که پروتز برای transfemoral دارد. تمام طراحی های رایج وقتی با کاندیدای مناسب آن طبق توصیه های سازنده مچ باشند می توان استفاده کرد. ارتزیست باید کاملا با ملزومات هر سازنده و تکنیک های تمرین مناسب آشنا باشد. (بیمار باید توانایی و رغبت به پی گیری تمرین های کاردرمانی برای راه رفتن را داشته باشد).

Proximal thigh section designs(طراحی قسمت بالای ران)

Standard thigh section:

مفید است در جمعیت(افراد( PPS (postpolio sequelae)هنگامی که بیمار بصورت گردشی محدود باشد یا از bilateral KAFO استفاده می کند. در این موارد نیاز است که وزن بدن را به بالای عضو درگیر انتقال داد و طرح ساده تر کاملا مناسب است.

Quadrilateral or ischial containment thigh section:

این ارتز طراحی شده که قسمتی از وزن بیمار را بوسیله KAFO در فاز stanceانتقال دهد. این انتقال وزن هرچند کم ، باعث می شود که فرد حین gait تعادل بیشتری داشته و حرکات طرفی کنترل شود و stress and strain روی پای قوی تر کمتر شود.

----* این اجزا میتواند با هر طرحی ترکیب شود.

 

Molded inner boot:

روش های ارتوپدی متفاوتی روی پاها و مچ های افراد PPS انجام شده است. برای بعضی از افراد این روش ها روی پاها و مچ های شدیدا استخوانی و دیفورمه انجام شده.این مفاصل به سختی میتوانند کنترل شوند. یک molded inner boot  پلی اتیلنی می تواند نتیجه خوبی بدهد. این ارتز مچ و پا را یک پلاستیک منعطف احاطه کرده و البته مچ و پا را با قسمت سخت ساپورت میکند. یک فیت سرتاسری دارد که فشار را کمتر میکند.

AFO و KAFO فلزی و چرمی :

برای بسیاری از بیماران پولیو در سرتاسر جهان ابتدا از شکل سنتی AFO,KAFO(چرمی و فلزی) استفاده می شده.همچنین بعضی ها هنوز از مدل سنتی استفاده میکنند چون از طرح ها و مواد جدید راضی نیستند و اینکه با مدل قدیمی می توانند کارهاشان را انجام دهند. یک سود دیگر آن اینست که باند رجید آن تماس محدودی با اندام دارد اما این باعث می شود که کنترل کاهش یابد بویژه در صفحه عرضی.

----* اگر مواد و طرح جدید می تواند عملکرد و درد را کم کند باید توسط افراد کلینیکال ارزیابی شود.

مواد دیگر:

تیتانیوم و استیل میتواند جاگزین آلومنیوم شود برای بالا بردن استحکام و قدرت برای افراد سنگین و فعال تر. الیاف کربن میتوان استفاده کرد برای افزایش قدرت و سختی بدون افزایش وزن ارتز.برای یک بیمار با فلج اندام تحتانی ، وزن وسیله برای pps بسیار مهم هست.پس باید تا می توان از وزن وسیله کم کرد. (تیتانیوم ارجحیت دارد بر استیل، زمانی که آلومنیوم مناسب نیست).

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا از مشهورترین فیلسوفان و دانشمندانایرانیاسلامی است وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که شمار زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است.

مهم‌ترین کتاب‌های او عبارت‌اند از شفا در فلسفه و منطق، و قانون در پزشکی.

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم. نام مرا حسین گذاشتند

. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.

در آن هنگام مردی به نام ابو عبدالله به بخارا آمد او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم وقتی که به خانه ما آمد من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.

اوبه من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم.

چون اواز بخارا رفت من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علمطب در من پدیدار گشت

آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم ودر کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم

وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم نوح پسر منصور سخت بیمار شد، اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتابهای بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمی‌دانستند. از مطالعه آنها بسیار سود جستم

پس از مدتی به ری رفتم و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمدم و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد م و از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان و مدتی دراز در این شهر ماندم و در همین شهر بود که به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید.م در همین اوقات کتاب قانون را و تالیف کتاب عظیم شفا را آغاز کردم و مدتی طول کشیدتا  آن را تمام کنم و بعد بیمار شدم. 

ابن سینا در همدان در گذشت و در همان جا به خاک سپرده شد .

اعتراف می کنم پس هستم!

اگر می گوئیم که "گناه" نداریم خود را گمراه می کنیم که راستی در ما نیست اگر به "گناهان" خود اعتراف کنیم او امین و عادل است تا "گناهان" ما را بیامرزد و ما را از هر ناراستی پاک سازد، اگر بگوئیم که "گناه" نکرده ایم او را دروغگو می شماریم و کلام او در ما نیست... اول یوحنا ( ا : 8 - 10 )
یکی از عواملی که در جوامع انسانی، چه در جامعۀ کوچک خانواده و چه در جامعه ای بزرگتر نظیرملت باعث بی عاطفگی و سنگدلی آدم ها و در نتیجه شقاق و جدائی می شود "گناه" است، مثلاّ در جامعۀ ابتدائی سدوم و غموره خداوند می فرمایند: - گناهان آنها بسیار عظیم است! آنها دلسنگ و بی رحم شده بودند و به التماس های لوط پیامبر بی اعتنا ماندند!

 

بعد از این برادران سنگدل یوسف را می بینم که غبطه و حسادت آنها را چنان بی عاطفه کرد که به فقدان و مرگ برادر کوچک خود احساسی نداشتند! باز می بینیم، علیرغم آیات و علائمی که موسی به فرعون نشان می دهد، اما او حق را بجانب خود می داند و سنگدلانه به شیوۀ پیشین ادامه می دهد و کوچکترین تمایلی مبنی بر رهائی قوم از خود نشان نمی دهد!

یکی دیگر از عواقب "گناه" جدائی وایجاد فاصله است، یوسف پیامبر و برادرانش سالهای مدید از هم دور افتادند وما بین آنها فرسنگها فاصله افتاد، بهمین ترتیب فرعون از مردمی با جمعیت عظیم جدا شد! بنابراین"گناه" علت اصلی سنگدلی و جدائی انسانهاست، این ویژگی حتی در مناسبات انسان و خالق هم صادق است! والدین اولییۀ ما، حاضر به اعتراف به "گناه" خود نشدند، آدم آنرا بگردن حوا انداخت و حوا آنرا به شیطان نسبت داد، و خداوند با حزن و غم بسیار، از آنها جدا شد و پدر ما "آدم ابوالبشر" که با خداوند مانوس و همدم بود و با او راه می رفت از بهشت بیرون رانده شد!

از پی آمد های دیگر " گناه" حس بی مسئولیتی است که در مورد آدم و حوا گفته شد! اما آخرین و مهمترین ویژگی، بهم خوردن نظم و تعادل است! فردی که درختی را قطع می کند، یا با ماشین دودزا می راند در حقیقت به چرخۀ تولید اکسیژن و پاکی محیط زیست آسیب می رساند که موجبات گرم شدن زمین و آب شدن یخ های قطبی را فراهم آورده که به نوبۀ خود باعث سیل و زلزله می شود که بی خانمانی و مرگ آدم ها را در پی دارد! کتاب مقدس راجع به پیآمد غائی و نهائی "گناه" می گوید: نتیجۀ "گناه" مرگ است. و مرگ یعنی از حیات دور افتادن و جدائی انسان از نعمت زندگی! در زبان یونانی گناه معادل به هدف نزدن و خطا در نشانه روی است! 
عبارت: "مگر چه خطائی از من سر زده که مستوجب این عقوبت هستم" شاید از فرهنگ یونانی وارد زبان پارسی شده باشد! نقشه و طرح اولییۀ خداوند ازاسکان آدم و حوا در بهشت عدن، ایجاد سعادت و حصول ابدیت برای آنان بود! اما آنها خطا کردند و از هدف خدا دور شدند هر دو دل خود را سخت کردند و حاضر به اعتراف به خطای خود نشدند! 
ممکن است برای عده ای نجات از گناه آنچنان معنای عمیقی در بر نداشته باشد و اینکه خداوند پسر خود را فدیۀ گناهان ما کرد، چنان سطحی و نامفهوم است که برای عده ای چاره ساز نیست! روزی به فردی بشارت می دادم، طرف با تاکیدی استفهامی پرسید: - عجیب است! چطور این اتفاق افتاد اصلاً چرا خداوند یگانه پسر خود را برای ما داد مگر خدا نمی دانست که انسان صاحب عقل و هوش است و روزی بلاخره بر ضعف های خود فائق می آید! 
کتاب مقدس "گناه" را توارثی می داند و نه معلول ضعف انسانی! ومی گوید در اثر ضعف نیست که ما مرتکب گناه می شویم بلکه این گناه است که باعث ظهور و بروز ضعف در انسان می شود!! ( پیدایش3 : 19 و مزمور51 و2 سموئیل 13 - 1 - 6 )! شخص دیگری دلیل می آورد که: اخلاقیات موضوعی طبقاتی است و کلان سرمایه داران از همه گناهکارترند! اما کتاب مقدس می گوید که همه بدون استثناء گناه کرده اند! از آنجائیکه کلام خدا به قضیه عمومیت می دهد پس بنا برعدالت خداوند، همه به یک اندازه گناهکارند! بنابراین گناه کوچک و بزرگ ( صغیره و کبیره) خلاف واقع است چون ما در وضعیتی نسبی زندگی می کنیم و "نسبت" به توانائی مالی، و "نسبت" به موقعیت اجتماعی و "نسبت" به وضعیت شغل خود، گناهکار شناحته می شویم بعبارت دیگر زندگی در دنیای نسبیت ها، یعنی اقرار ضمنی به عدم کاملیت و این یعنی قرارگرفتن در وضعیت "گناه"! در نتیجه "گناه" هم تبیین یک وضعیت است و هم بیان نامتعادل پندار، گفتار و رفتار انسانی است!
به زبانی دیگرتنها کسی که همیشه به هدف می زند می تواند ادعا کند که خطائی از او سر نزده و او کسی است که "هر روز پیروز زندگی است" و هر روز به هدف زده و پاداش می گیرد، اما چون به هدف زدن مستلزم نشاط دائمی، جوانی پایدار و تاثیر نپذیرفتن از اختلالات عصبی و تغییرات جوٌی است بنابراین بهدف زدن دائم و همیشگی غیر ممکن است! خداوند وضعیت انسان را اینگونه شرح می دهد که : "همگی" اعم از یهودی و یونانی، برده و آزاد، شاه و گدا از هر ملت و مذهب، چه زن و چه مرد، نزد او مساوی و برابرند و همه "گناهکارند" و در عالم واقع این وضعیت بین خدا و انسان حجاب شده است! 
هنگامی که دزد طرف راست عیسی معترف به گناه خود شد پردۀ هیکل پاره می شود، دریده شدن و فرو افتادن پرده، شاید نماد حجابی باشد که با اعتراف به "گناه" از میان برداشته می شود! اشعیا ی نبی به همین ترتیب وضعیت خود را در یک بیداری روحانی بر رسی می کند و به حال زار خود می گرید، طوریکه لابه و فغانش به عرش می رود ( اشعیای 6 ) یوحنای رسول در نامۀ اول خود که در ابتدای این نوشته آمده، می نویسد: اعتراف به "گناهان" باعث نجات شده، و وضعیت ما را عوض می کند در نتیجه، زندگی جاوید را نصیب ما می سازد. اما اصرار بر معصومیت و انکار "گناه" فقط خود فریبی است! یوحنا اضافه می کند: با این "انکار" اجازه نمی دهیم حقیقت پیروز شود و به تفتیش درون ما بپردازد! بنا به استدلال "رسول محبت" با اصراربراینکه گناهکار نیستیم مرتکب دو خطا می شویم اول خود را فریب می دهیم "گمراه می سازیم" و از سوی دیگر خالق امین را قابل اعتماد نمی دانیم!


روزی از دوستی سؤال می کردم: چرا عده ای به "گناه" خود اعتراف نمی کنند؟ پاسخ داد: بیشتر مردم، بفکر کسب مدرک تحصیلی و دریافت عنوانی حر فه ای و تلاش برای تثبیت موقعیت اقتصادی خویش اند و در عین حال طالب کسب لذت اند و بسیار تمایل دارند از آنچه زندگی به آنها عرضه می دارد لذت ببرند! البته همۀ اینها، مطالباتی درست و مشروع اند، اما مگرکل هستی و همۀ زندگی به این ها ختم می شود و آیا خداوند در زندگی ما نباید نقشی داشته باشد و آیا رابطه داشتن با خالق آنچنان بی معنی است که آدم باید دربست گرفتار خویشتن خویش شود! آری! مشکل از آنجا شروع می شود که ما بیشتر بدنبال تحقق ارادۀ انسانی خود در زندگی هستیم تا طالب ارادۀ او! و این امر چنان اغوا گر، و فریبنده است که نقشی برای خداوند در سناریوهای مهیج خود در زندگی قائل نمی شویم! این خودکفائی و بی اعتنائی از آنجا ناشی می شود که اصولاً "ضریب خطا" در تحقق بر نامه های ما جائی ندارد و همواره به هوش و تفکر انسانی خود بیش از حد بها می دهیم و برنامه های خود را بی کم و کاست قابل تحقق می دانیم و اصولاً این موضوع برایمان بی معنی است که خداوند طالب ارتباط با ما بوده و بی صبرانه در انتظار رابطه ای صمیمی است تا ضریب خطای ما را در زندگی به حداقل برساند ( لوقای 15)*! همۀ رنج های بنی آدم به این خاطر است که به خطا کار بودن خود باور ندارد!


چندی پیش با خانم مسنی گفتگوی دوستانه ای راجع به مصرف برق داشتم! او عادت داشت تمام لامپ های خود را از ساعت 7 بعدازظهر تا پاسی ازشب روشن نگهدارد، علت این سهل انگاری را جویا شدم و چون زن بظاهراً مومنی بود به او اعتراض کردم که: " مگر نمی داند که این کار اسراف است و ریخت و پاش در نظر هرکس و همۀ ادیان امری مذموم و نکوهیده است" در جواب گفت: "برق من مجانی است" فهمیدم که کنتور و سیم های برق را دستکاری کرده! وقتی به او گفتم که: کار او از نظر دولت جرم محسوب شده و در نظر خدا تقلب به حساب می آید بسرعت واکنش نشان داد و گفت: - همه اینکار را می کنند پس بگذارم دولت گردن کلفت بخورد! از این "ضد استدلال" خنده ام گرفت و همزمان متاسف شدم، بحث بی فایده ای بود، ناچار سکوت کردم! در عوض به ماجرای پولس رسول پرداختم که با وجود مقام برجسته اش در سطوح عالی الهیاتی هیچگاه خود را عالم و الهی دان معرفی نکرد! با وجودیکه از جانب حضرت حق بورسی آسمانی گرفت و در سیاحتی ملکوتی به عالم بالا ربوده شد و عجایب شگفتی دید که نه چشمی تجربه کرده و نه گوشی تا به آن لحظه شنیده بود اما همواره به ضعف های خود مفتخر و معترف بود و در همه حال اعتراف می کرد که در قتل استیفان اولین شهید مسیحی معاونت داشته و از لباس سنگسارکنندگان مراقبت می کرده و همیشه اعتراف می کرد که در شمارافراد متعصب و تاریک اندیشی بوده که برای قلع و قمع باورمندان مسیحی در راه دمشق کور شده و در اثر لطف و مرحمت عیسای ناصری شفا یافته است.!

سالها پیش مقاله ای از استاد "باستانی پاریزی" می خواندم، استاد در بارۀ اعترافات پزشکی فرانسوی بنام "برنادت" نوشته بود، که اینک پرفسوری برجسته و سرپرست دپارتمان یکی از دانشگاه های مشهورفرانسه است! قبل از اینکه او به معروفیت و اشتهار برسد کتابی راجع به تشخیص های اشتباه خود هنگام معالجۀ بیماران نوشته و در این کتاب به خطا های خود اعتراف کرده و به روشنی شرح داده که: "هنگام معاینۀ فلان بیمار اگر به جای قرص "الف" مثلاً "ب" را تجویز می کرده، نتیجۀ بهتری حاصل می شد" او بعدها پی می برد که باید روی بیمار خود بیشتر کار می کرده و تست های دقیقتری انجام می داده است! او حتی شجاعت بیشتری بخرج داده و به عمل های اشتباه و جراحی های ناموفق خود اذعان نموده و اعتراف کرده که بجای جراحی پر هزینه، که خرج بیموردی بر دوش بیمار گذاشته، قادر بوده و می توانسته از روش های اورتوپدی و توانبخشی و یا حتی از کمک های اولییه مدد بگیرد اما اینکار را نکرده و در اثر عجله، بیمار را تا آخر عمر فلج و خانه نشین کرده است. اکنون اعترافات او انقلابی در اخلاق پزشکی ایجاد کرده و امروز کتاب او بعنوان مرجعی شناخته شده و دانشجویان پزشکی موظف شده اند تا از اشتباهات او عبرت گرفته و اعترافات او را به عنوان واحدی از دروس اجباری گذرانده و امتحان بدهند! اعتراف به "گناه" گام اول برای اصلاح است. خداوند "گناه" را پدیده ای درونی می داند که از بطن انسان جوشیده، ساخته شده و شکل می گیرد، ( انجیل مرقس 7 : 21 - 23 ). در زندگی روزانه بسیاری آدم های شیک و منظم را درحال تردد می بینیم اما کسی جرات نمی کند به آنها نزدیک شده و بگوید " آقا! خانم! شما گناهکارید" 
بسیاری از بیماران سرطانی از بیماری خود بیخبرند اما وقتی تحت پرتو نگاری قرار بگیرند، سلولهای تکثیر شده بر صفحۀ رونتگن ( اشعۀ ایکس ) حال درون را نشان می دهد. حال اگر بیمار به پزشک اعتراض کند که" بیمار" نیست در واقع خود را فریب داده است بعبارتی اگر بیمار نپذیرد که بیمار است او را نمی توان مداوا کرد و در صورت رضایت بیمار است که پزشک برای معالجۀ او "شیمی درمانی" تجویز می کند! زهی برکت بر شریعت خداوند که همچون عمل پرتونگاری، رفتار، گفتار و پندار گناه آلود را چون آینه ای رخشنده، بما می نمایاند. ( رومیان 7 : 7). چه ازقدیم گفته اند: آینه نقش تو چو بنمود راست \ خودشکن آئینه شکستن خطاست. 
و بر این اساس "پولس رسول" می نویسد لکن گناه از حکم فرصت جسته، هر قسم طمع را در من پدید آورد، زیرا بدون شریعت گناه مرده است، به عبارت دیگر چون حکم شد که طمع نورزم بمعنای این است که انسان اینکاره است و چون گفته شد دزدی نکن چون انسان دزد است! بقولی: گر حکم شود که مست گیرند \ باید هر آنکه هست گیرند! یعنی: همه گناه کرده و از جلال خداوند دور شده اند!


برادر و خواهر گرامی: خدای نهان بین و عارف قلوب را بهیچ روی نمی توان فریب داد زیرا او سازنده و خالق ماست و اوست که از "بیماری" درونی ما با خبر است ومی خواهد با ما ارتباط برقرارکرده و از خطرات و پی آمد "گناه" ما را آگاه کند! اوخدائی است امین و قابل اعتماد! 
در "کتاب عزرا باب 10" احوال تبعیدیانی را می خوانیم که گناهبار و شرمسار به سرزمین اجدادی بازگشته اند! آنها هیکل خود را بسبب نزدیکی با زنان بیگانه آلوده کرده و عادات و افکار اقوامی را پذیرفته اند که شایستۀ قوم برگزیده و روحانی خداوند نیست! آنها در حضور کاهن به کرده های ناشایست خود معترف می شوند و زار زار می گریند، و چون گناه ورزیده اند آنگاه، قوچی به پادافره جرم از مذبح می گذرانند! ناگهان باران در می گیرد باران رحمت بر سر و روی آنها می ریزد و آنان را شستشو می دهد و قوم معترف، خارج خانۀ خدا، میلرزد و پس از پرداختن جریمه از گناهان پاک می شود! آری "او" خداوند و مالک هستی ما است و قادر است با چشم پوشی و "غمض عین" از خطا های نهان و آشکار ما درگذرد و همه را به بزرگواری و جلال خود ببخشاید! اوست مالک دو جهان و صاحب یوم الحساب! روزی که در حضور تخت داوری اش همگی خواهیم ایستاد، روزیکه دادستان الهی، کیفر خواست نهائی ما را خواهد خواند، آنگاه عذر "گناه" آوردن و بهانه تراشی بی فایده است! و آندم، چه فرحناک و جان افزا است وقتی که : خداوند "عیسای مسیح" دفتر حیات را بگشاید و نام برکت یافتگان را اعلام کند، آنها کسانی اند که به گناه خود در حضور او اعتراف کرده و در زمرۀ عادلان بحساب آمده اند، تا ازمجازات مستثنی شوند. زیرا او قادر است به خاطر اعتراف و توبه حقیقی، برگناهان ما خط بطلان کشیده و ما را سزاوار هستی جاوید اعلام کند! 
پس ای خداوند، من هم به گناهان خود اعترا ف می کنم و بسوی تو باز می گردم، چون می دانم که تو خداوند، به قیمت، به صلیب رفتن یگانه پسرت مرا عفو کرده ای و چون از آن مسیح شده ام مرا بخشیده ای تا قابل، همجواری با تو و شایستۀ حیات جاوید باشم! آمین. ( مکاشفه 20 : 15 و 22 : 27)

بیمارستان روانی

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک

بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک

سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است.

روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد. شما میخواهید تختتان کنار

پنجره باشد؟