وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

.::: نظری بر دیدگاه چخوف :::.

نوشته ای از استاد و دوست خوبم در مورد دیدگاه چخوف به هنر،بسیار خواندنی است:

 

 

عرصه هنر در دیدگاه چخوف، جایگاه متوسط‌ها نیست. به همین خاطر است که علاقه مندان هنر و فعالیت‌های هنری در نمایشنامه مرغ دریایی، پس از برخورد با موانع صعب و بلند فعالیت سالم هنری، سرخورده و بی انگیزه از حرکت به سوی اهداف بلند پر وازانه خود باز می‌مانند. اوج دیدگاه چخوف درباره هنر را می‌توان در این جملات جست. «برای ما هنرمندان و نویسندگان مسئله اساسی شهرت نیست. شکوه و جلال و آنچه را من روزی در آرزویش بودم نیز نیست. مسئله اساسی قدرت تحمل است. این است که بدانیم چگونه صلیب خود را بر دوش کشیم و ایمانمان را از دست ندهیم. من ایمان دارم و کمتر رنج می‌کشم.»

 در واقع تنها هنر نیست که در این نمایشنامه مورد ستایش واقع می‌شود، بلکه روح هنرمند و رنج‌هایی که یک هنرمند برای رسیدن به غایت لذت از خلق یک اثر هنری متحمل می‌شود است که ارزش و شأن ستایش می‌یابد. به مانند همیشه در فضای آثار نمایشی چخوف، رنج تطهیر کننده جان و روان است. خاصه آن که این رنج‌ها روح یک هنرمند را صیقل دهد. اما انسان داستان‌های چخوف همواره در چنبره رخوت و بی عملی اسیر شده و در خسران است. آدم‌های چخوف به قول خودش «بردگان ابتذال» اند. همه گرفتار در منجلاب کسالت، ناتوانی و اجبار و همه در حال زوال و فروپاشی. آنتون چخوف انسان نمونه عصر خود را این گونه می‌دید. ذوق، استعداد و قریحه انسانی است که در این ورطه انحطاط به هدر می‌رود. آن که در وادی هنر سیر می‌کند نیز از این انسداد و انجماد فکری بیشتر متضرر می‌شود. این جبر جهان چخوفی است. چخوف گاه چنان با شخصیت‌های داستانی و نمایشی اش ابراز همدردی و همذات پنداری می‌کند که گویی خود و زندگی خود را نگاشته است. و گاه چنان بی رحمانه شلاق تیز انتقاد را بر پیکره شخصیت هایش می‌کوبد که پنداری از حضور این گونه افراد در اطراف خود رنج‌های بسیار برده است. کسانی که گاه به رغم استعدادهای غیرقابل انکار، به واسطه بی هدفی و یا گمراهی به دامان ابتذال و بی انگیزگی غلتیده اند.

 چخوف همه عمر را در این حسرت سوخت تا شاید با بازنمایی تباهی‌های زندگی روزمره، مسیر متفکران هنرمند و روشنفکران جامعه خود را به سوی مدینه فاضله اش هدایت کند و خب واضح است که نمی‌توانست. آنتون چخوف از بروز و ظهور مظاهر بورژوازی در جامعه هنر و ادبیات سرزمین خویش می‌هراسید و با کمال گرایی خاص و ویژه نژاد اسلاو، می‌کوشید جلوی انحطاط فرهیختگان چسبیده به بدنه اشرافیت که با مکیدن تفاله‌های زندگی و عیش و نوش این طبقه مضمحل شده ارتزاق می‌کردند بایستد. چرا که می‌دانست جوهره ناب و اصیل هنر در آتش خود پرستی‌ها و فساد بورژوازی تباه و نابود می‌شود. به همین دلیل حقیقت را بر همه چیز حتی عشق، بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین منبع الهام هنری ارجح می‌دانست. آنتون چخوف زندگی را با معیار کار و خلاقیت می‌سنجید و از بی عملی و رخوت هنرمندانه بیزار بود. از همین رو به هنرمند عصر و دوره خود می‌تاخت تا آنان را از خواب بیرون آورد. این اندیشه‌ها در لایه‌های چندگانه معانی و مفاهیم نمادین آثار او چنان تنیده شده که ترجمه و اجراهای مکرر و متفاوت از آثارش هنوز هم پس از گذشت یک قرن از مرگش در بسیاری از نقاط جهان خواهان دارد. رمز ماندگاری چخوف و آثارش قابلیت تعمیم اندیشه‌ها و دغدغه‌های والای او، به تمامیت کره خاکی است.

از دوست و استاد خوبم : وحید شعبنی عزیز