وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

اینم نتیجه حواشی وشایعات........

مصطفی پاشایی:

حالا باید بگویی؛ "اینروزا سخت تر از اونه که باور کنی مگه میشه با یه خاطره سر کنی ؟" اما سخت برای من ،برای بابا و مامان و برای "خانواده خاص "یعنی همه دوستداران واقعی تو در سراسر دنیا. عاشقتم داداش کوچولوی مهربونم - می دانم که میبینی عده معدودی فرصت طلب و تنگ نظر به طرفدارانت ،به خانواده ات حرفهایی می زنند که در زمان بودنت به تو هم می گفتند ، اینها همانهایی هستند که در زمان بودنت بیماریت را ادعای دروغ جار می زدند -اینها همانهایی هستند که بارها با پیامک هایی که موضوعش فوت تو بود آزارمان می دادند - اینها احتمالا یا عزیزی در زندگی ندارند یا از دست دادن برادر و فرزند نمی دانند چیست - باز هم سکوت کن - سکوت - من هم سکوت تو را ادامه خواهم داد - چون سکوت بهترین پاسخ برای شایعه سازان است .. چون زمان بهترین اثبات برای حقیقت وجودی تو و اثبات وسعت نظر و دل بزرگ تو بود .ارادتمند شما مصطفی پاشایی .دوستان عزیزم خدا حافظ

http://photos-d.ak.instagram.com/hphotos-ak-xfa1/t51.2885-15/10932083_1429205140703851_1315356887_n.jpg 

لطفا این متن روتاآخربخونید:

محمودگل محمدی:


خدایـــــا ... مدعیان رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراهند ...
عده ای تا مرز منفعت ...
عده ای تا مرز مال ...
عده ای تا مرز جان ...
عده ای تا مرز آبرو ...
و همگان تا مرز این جهان ... تنها تویی که همواره می مانی ... !

رهـــــایم نـکن . . .
هییی وقتی این عکس و میبینم و یادم میاد بغیر از مهدی کرد من عباس باران و مهدی طیبی تنها کسی که تو دوران مریضش ولش نکرد بره آخری بیاد تو بیمارستان عکس بندازه و هو خودش بندازه سر زبون ها این مصطفی بود داداشش کوچلوش رو حمایت میکرد ولی امروز داره داغ کسی تو دل کوچیکش حمل میکنه ده تا خانواده خاص نمیتونن بکشنش اخه هرچی باشه میگن داغ برادر و فقط برادر مرده میدونه اگر مصطفی تا دیروز مسولیتی نداشت زیاد خودش قاطی کاره مرتضی نمیکرد از ادب و معرفتش بوده با شناختی که دارم ولی چیشده که امروز یکسری ها به اسم خانواده خاص بهش توهین میکنن اگر امروز اون پیج دستش چون کسی بهتر از اون لیاقت نگهداری یادگار برادرش رو نداره سو استفاده نمیکنه اگر اهنگ خوند و داره راه برادرش ادامه میده چون خواسته داداشش بود که نتونست کمکش کنه و حمایتش کنه آرزوی خواننده شدن برادرش رو با خودش به بهشت برد حالا حمایت نمیکنید زخم زبون چرا میزنید اینم با حرف های که باهم میزدن یادمه که مرتضی دوست داشت یروز باهم کنسرت مشترک بزارن و برا طرفدارهاشون بترکونن مهدی کرد هم تمام کارها رو هماهنگ و برنامه ریزی کرده بود با رفتن مرتضی همه غافلگیر شدیم طرف باباش کفاشه بعد مرگش به عشق باباش راه باباش ادامه میده اینکه زنده نگهداشتن و اجرای خواسته مرتضی بعد فوتش کاره بعدی نیست و درباره مستند هم کوتاه بگم کامل ترین و جامعه ترین مستندهم اونی که جناب شاهین صمد پور کارگردانش هست و در حال ظبط اون هستیم

درباره مستند هم کوتاه بگم کامل ترین و جامعه ترین مستندهم اونی که جناب شاهین صمد پور کارگردانش هست و در حال ضبط اون هستیم هرکی هم میخواد هر مستندی رو که تو شرایطی که داغدار بودیم مصاحبه جزی داشتن و الان به اسم رایگان ولی با قیمت زیاد به یک برنامه بفروشن و بنفع جیبشون باشن بدونن که ما میدونیم و کار خودمون رو میکنیم خانواده خاص وملت عزیز هم اجباری روشن نیست کدوم مستندو بگیرن ولی مستندی که ما پیشنهاد کردیم با هدف و برنامه ریزی شدست که درآمد حاصل از اون جهت کار خیر و هدیه به روح مرتضی عزیز و تمام کسانی که بر اثر بیماری سرطان از بینمون رفتن ولی جاشون سبزه هدیه میشه و حق انتخاب با ملت و طرفدارهای عزیزه از طرف دارها و مردم عزیز خواهش میکنم با حمایت هاتون تسلی برای خانواده پاشایی باشید و مشوق مصطفی عزیز که بتونه به اونجای که مرتضی عزیز دوست داشت برادرشو ببین برسه و اینم بدونید هیچکس مرتضی عزیز نخواهد شد مصطفی پاشایی فقط همه تلاش و کوشش و میکنه تا خواسته هاو آرزو های اخر برادر کوچلوش رو جامعه عمل بپوشونه پ.ن کپی برای همه آزاد جهت دونستن همه که یه خانواده همیشه و هرشرایطی درکنار هم و متحد، هستن از جناب مهدی کرد هم تقاضا میکنم همنطور که مرتضی عزیز رو حمایت کرد مصطفی رو حمایت کنه و با گذاشتن این پست حمایت هامو از برادر عزیزم مصطفی علام میکنم و امیدوارم در رسیدن به اهدافش محکم و استوار باشه خانواده بافهم و معرفت خاص هم همجوره پشتشن

http://photos-c.ak.instagram.com/hphotos-ak-xfa1/t51.2885-15/10948706_1567965450107714_437993810_n.jpg

همت،همت مجنون....حاجی صدای منو میشنوید ...

همت،همت مجنون....حاجی صدای منو میشنوید ...
-مجنون جان به گوشم..
-حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر...
 
محاصره تنگ تر شده...
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده،بوی گناه می ده ...

 

همـــــــــــــــــت جـــــــــــــان...........

 

فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه...
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه... 
کمک می خوایم حاجی .......
 
 
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــ برسونند...
 
 
دل نوشت: آره برادرا و خواهرای گلم، حکایت ما الان اینه، ولی کار ما از بیسیم زدن گذشته، کاش یه تیکه سیم می موند با اون سیم خودمونو وصل کنیم به شهدا ولی افسوس که همه رو خودمون قطع کردیم.....افسوس....
ولی بازم امیدمون به خودشونه....
شهدا مددی کنید...

 

آقا جان

سلام علیکم خوش آمدید آقا جان بفرمائید قدم بر چشم نوکرتان گذاشته اید ، حضرت امام رضا علیه السلام  با لبخند و ملاطفت پاسخ سلام مرد حمّامی را دادند و فرمودند حال شما چطور است برادر؟ مرد حمّامی که انتظار چنین برخورد گرمی را از آقا نداشت خواست به پای آقا بیفتد ولی آقا دست مبارکشان را زیر چانه او قرار دادند و فرمودند برخیز برادر معصیّت دارد هیچ مومنی جز در برابر خداوند بر خاک نمی افتد ، شاگرد حمّامی جلو آمد و خواست رخت و لباس آقا را از دستشان بگیرد و بنا بر وظیفه اش به ایشان در حمّام کردن کمک کند ولی مرد حمّامی به او گفت شما به دیگران برس من خود در خدمت حضرت آقا هستم ، مرد حمّامی هر چه در توان داشت در خدمت به حضرت علیه السلام کوتاهی نکرد از بهترین شوینده هایش برای ایشان استفاده کرد و بسیار در کشیدن کیسه و لیف به بدن مبارک آقا رعایت نمود و چنان کارش را با دقّت انجام می داد که گویی یک قطعه چینی بسیار شکننده و ظریف را در دستانش گرفته و می ترسد که از دستش بیفتد ، هر از گاهی خیلی سریع و مودبانه بدن مطهر حضرت آقا را می بوئید و می بوسید و عمدا" نیز کمی استحمام را طولانی کرد تا مدّت بیشتری در خدمت حضرت آقا باشد ، حضرت آقا به او فرمودند برادر چند وقت است که در نیشابور زندگی می کنی؟ مرد حمّامی پاسخ داد آقا جان نوکرتان در همین شهر متولد شده است و پدر در پدر از شیعیان و نوکران شما و اجداد بزرگوارتان بوده ایم ، حضرت از اوضاع خانواده مرد حمّامی سوال کردند ، مرد حمّامی پاسخ داد آقا جان نوکرتان عائله مند است شش سر نان خور دارم این حمّام هم اجاره ایی است چرخ زندگی ام بزحمت می چرخد ، حضرت آقا استحمامشان تمام شد و مرد حمّامی در پوشیدن لباس به حضرت آقا کمک کرد و تعظیم و تکریم بسیار نمود ، موقع رفتن حضرت آقا از کف حمّام تکّه سنگ پایی به قدر یک مشت را برداشتند و در کف دست مرد حمّامی قرار دادند ، مرد حمّامی دست حضرت آقا را بوسید و آن سنگ را گرفت و نگاه کرد و دید پاره ایی طلای ناب است ، خود را به پای حضرت آقا انداخت و باز هم حضرت آقا او را بلند کردند و فرمودند برادر مگر من به تو نگفتم این کار معصیّت است؟ حمّامی که به پهنای صورتش اشک می ریخت گفت آقا جانم نوکرت به قربانت برود دستتان درد نکند ممنونم ولی من طلب عطای دیگری دارم ، حضرت آقا فرمودند بگو ،  مرد حمّامی گفت آقا جانم می خواهم در وقت مرگ در کنارم باشید و به ملک الموت سفارشم را بکنید که بر من سخت نگیرد  ، حضرت آقا فرمودند این طلا را بگیر و صرف اموراتت کن آن درخواستت را هم انشاالله انجام خواهم داد...(یکسال بعد) هیهات هیهات هیهات آقا جانم نیامد ، زن مرد حمّامی به او گفت  مرد مگر نمی دانی حضرت آقا در مرو هستند چگونه به بالین تو بیایند؟ مردحمّامی گفت زن تو چه می دانی؟ مگر آقا جان در قید و بند زمان و مکان است که نتواند بیاید؟ حتما" از من گناهی سر زده و تقصیری کرده ام که آقا جان روی مبارکشان را از من برگردانده است (صدای کلون در) بله بفرمائید ، سلام علیکم خواهر من علی ابن موسی هستم به احوالپرسی شویت آمده ام ...، سلام علیکم برادر حال شما چطور است؟ و علیکم السلام و رحمت الله آقا جان خیلی خوش آمدید مشرّف فرمودید مرد حمّامی این را گفت و تلاش کرد که به احترام حضرت برخیزد ولی آقا دست مبارکشان را بر روی شانه آن مرد قرار دادند و اجازه ندادند که برخیزد و روی مرد محتضر را بوسیدند ، مرد حمّامی چون سیل اشک می ریخت و با گوشه آستین لباس آقا اشکش را پاک می کرد و گفت آقا جانم نوکرت به قربانت برود داشتم از آمدنتان ناامید می شدم ، حضرت نگاهی به گوشه اطاق کردند و به ملایمت پاسخ سلام فرد نادیده ایی را دادند و فرمودند از ماست بر او سخت مگیر ، سپس سر مرد حمّامی را در بغل گرفته و در گوشش قرآن خواندند و زمانی هم که جان به جان آفرین سپرد چشمانش را بستند و خود نیز شخصا" عهده دار مراسم نماز میّت و کفن و دفن او شدند...(غروب همانروز مجلس درس و بحث مامون در مرو) مامون گفت یا ابالحسن چه شد که ما به یکباره چند ساعتی حضور شما را درک نکردیم؟ حضرت آقا فرمودند با یکی از دوستانمان عهدی و قراری داشتیم که برای ادای آن رفته بودیم./.

شعر/ماهواره

وبلاگ"فرهنگیان کوار"نوشت:

شعر ماهواره به قلم فاطمه کریمی از فرهنگیان شهرستان کوار تقدیم نگاهتان می گردد.

 

نگو تو ای برادر ماهواره 

بگو اهریمن دجالواره

 

بداند دشمن مکار بی دین 

که او نبود حریف این کرانه

 

شده پنهان زچشم مردمان لیک 

زپشت پرده صد مکر ماهرانه

 

 همه مسخ یه چشم بی قواره 

بسوی دشمن در دوزخ روانه

 

نگر بر این چشم بی اراده 

که آرد دشمنت را او به خانه

 

چه زنها کز وجود ماهواره 

شده تنها درون خانواده

 

چه غیرتها زمردان کشته گشته 

که این خود از وجود ماهواره

 

چه کودکها که آموزند تندی 

به جای شادی های کودکانه

 

چه عیبی دارد آی فیلم و تماشا  

چه عیبی دارد این پویای زیبا

 

نه در آن بویی از ظلم و خشونت       

نه در آن باشد این بی عفتی ها

 

اگر از روی جهل و بی خیالی            

رویم این راه را بی پشتوانی

 

به زودی اندر این چاه زمانه              

شویم مقهور دشمن بی بهانه

 

کجاست آن ناجی اخر زمانه            

کند ویران این دجالواره

 

بیا خواهر برادر یاریم کن                

شود اسلام پیروز زمانه

 

فرمانده نیروهای حزب‎الله لبنان! در اغتشاشات تهران، کرمانشاهی از آب درآمد/

فاتح لانه فتنه قیطریه، دلاور عاشورای 88 و شیر سامرا در نبرد با داعش به شهادت رسید/ مهدی نوروزی؛ شهیدی که داعش‎های ایرانی و عراقی برای سرش جایزه گذاشتند

«حضور نیروهای حزب‎الله لبنان در تهران برای برخورد با اغتشاشات خیابانی»، خبری بود که از روزهای آغاز فتنه 88 بارها و بارها در شبکه‎های ماهواره‎ای و مجازی به آن اشاره شد. تبلیغی که البته یک پیوست نهایی داشت و آن هم زمیه‎سازی برای این شعار که «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران»!

 

البته استناد ضدانقلاب و افزادی چون امیرفرشاد ابراهیمی برای اثبات ادعای خود، تصاویری از دو جوان حزب‎اللهی در جریان مقابله با اغتشاشات بود که آنها را از فرماندهان اصلی حزب‎الله لبنان در تهران و برادر شهید استشهادی «منیف اشمر» در تهران و خصوصا در جریان مقابله با اغتشاشات 88 ، برخورد با مرکز فتنه قیطریه و مقابله با حرمت شکنان روز عاشورا معرفی کرده بودند.

 

اما شب گذشته خبر آمد که همان برادر منیف اشمر و یکی از فرماندهان ارشد ادعایی حزب الله لبنان در تهران!کرمانشاهی بوده و بر خلاف برادرش، اسم و فامیلش مهدی نوروزی بوده و پس از گذشت 5 سال از فتنه 88  برای مقابله با داعش سر از شهر سامرا و جوار حرمین عسگریین علیمها السلام در آورده و همانجا هم در مقابله با داعش به شهادت رسیده است

قطعا شهید مهدی نوروزی، جوان شجاع کرمانشاهی، برادر منیف اشمر لبنانی بود، همانطور که برادر بچه‎های سرایای خراسانی و جناح العسکری بدر عراق و آنچنان که برادر بچه‎های پایگاه بسیج شهید تیموری‌نیا کرمانشاه، و بچه‎های هیات مجانین‎الحسین(ع) تهران و همانگونه که برادر شهید مهدی تقوی در خوزستان.

مگر منیف اشمر چگونه می‎اندیشید؟! منیف اشمر هم برای اعتقاداتش مرزی قائل نبود. مرزش اعتقاداتش بود و برای حفظ  اعتقاداتش جانش را گرو گذاشته بود. همان کاری که مهدی نوروزی کرد.

 

 

چرا شهید نوروزی باید در کشوری دیگر و کیلومترها دورتر از کرمانشاه، شهر زادگاهش شهید شود!؟ این سوال مهم است و هرچقدر به آن پاسخ دهیم باز هم کم است.

حال که خون شهید نوروزی ریخته است، خیلی راحت‎تر می‎توان این ادعا را اثبات کرد که مجاهدت او برای اعتقاداتش بوده است و نه هیچ چیز دیگر. این اعتقادات آنقدری برایش مهم بوده است که جانش را کف دستش بگیرد و در لانه فتنه قیطریه به دل داعش‎های ایرانی بزند یا یک تنه جلوی داعش‎های یزیدی روز عاشورای سال 88 تهران روی پل حافظ جانفشانی کند و یا به عراق و سامرا برود و مقابل داعش عراقی بایستد.

برای نوروزی، داعش داعش است. ایرانی و عراقی و اروپایی نمی شناسد. باید مقابلش ایستاد، چون آمده است تا مرزهای استراتژیک انقلاب اسلامی را جابجا کند و به ایران و منافع استراتژیکش تجاوز کند.

برای شهید نوروزی داعش، داعش است. ایرانی و  عراقی و اروپایی نمی‎شناسد. باید مقابلش ایستاد. یک روز مغازه‎ها را در خیابان‎های تهران آتش می‎زند، عابرین را برهنه می‎کند و با سنگ و چوب و آهن بر سر و صورتشان می‎زند، و یک روز در بیابان‎های عراق سر از بدن مخالفانش جدا می‎کند، پای این سر بریدن هلهله می‎کند و بعد هم از آن فیلم می‎گیرد و در دنیا منتشر می‎کند. یک روز در خیابان‎های تهران، به عزاداران روز عاشورای سیدالشهداء علیه‎السلام حمله می‎کند و تکیه و هیات‎هایشان را به آتش می‎کشد و یک روز در عراق و کربلا، به زائرین سید‎الشهداء علیه‎السلام حمله می‎کند و خود را در میان آنها منفجر می‎کند تا عزاداری را کم رونق کرده باشد.

شهید مهدی نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد، وطنی باشد یا غیروطنی.

شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید تا اثبات کند که برای او امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماه‎ها همسر و فرزند یکساله‎اش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند، بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و شهید بشود. امنیت مردمش آنقدری مهم هست که نتواند آتش سوزاندن دشمنان این مردم در وسط خیابان‎های تهران 88 را تحمل کند و برای خواباندان غائله، به دل خطر بزند.

شهید نوروزی آنقدری شجاع بود که در میان همرزمانش لقب «شیر سامرا» را به خود گرفته بود. همچنان که آنقدری شجاع بود که یک تنه به دل لانه فتنه در قیطریه بزند و چشم فتنه را کور کند و ضربه‎اش آنقدر کاری باشد که تا سال‎ها عکسش را دست به دست کنند و برای سرش جایزه بگذارند


پرونده سازی ضدانقلاب برای شهید نوروزی

داعش‎های ایرانی و عراقی و اروپایی برای سر شهید مهدی نوروزی جایزه گذاشته بودند و او هم کم نگذاشت و سرش را برای آرمانش داد. شهید نوروزی، صداقتش را در دفاع از آرمان و امنیت مردمش، با خون ریخته‎اش شهادت داد، حالا باید سال‎ها بگذرد تا فرزند یکساله‎اش بزرگ شود بداند که پدرش چه شیردلی بوده و بزدلانی چون امیرفرشاد ابراهیمی و نوری‎زاده، علیه پدرش چه دروغ‎هایی که ننوشته‎اند