وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وظایف جوان مؤمن انقلابی برای پیشرفت کشور در بیانات امام خامنه ای

۱. اثرگذاری بر محیط با تقویت ارتباط با خدا یک جوان گاهى اوقات مى‌تواند مجموعه‌ی پیرامونى خودش را -کلاس را، استاد را و حتى دانشگاه را- زیر تأثیر شخصیت معنوى خودش قرار دهد. البته این کار با سیاسی‌کارى به ‌دست نمى‌آید؛ با معنویت به‌دست مى‌آید، با صفا به ‌دست مى‌آید، با استحکام رابطه با خدا به‌ دست مى‌آید. ۲. امربه معروف ونهی از منکر دشمن از راه اشاعه‌ی فرهنگ غلط -فرهنگ فساد و فحشا- سعی می‌کند جوان‌های ما را از ما بگیرد... امروز دشمن این کار را با ما می‌کند. چه کسی می‌تواند از این فضیلت‌ها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته و می‌تواند بایستد و از فضیلت‌ها دفاع کند... لذا، چندی پیش گفتم: همه امر به معروف و نهی از منکر کنند. ۳. مطالعه تاریخ معاصر من همه‌ى دغدغه‌ام این است که جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ایران مشغول چنین حرکت عظیمى هستیم. تاریخچه‌ى این صدوپنجاه، دویست سال اخیر از دوران اواسط قاجار به این طرف؛ از دوران جنگ‌هاى ایران و روس به این طرف را بخوانید و ببینید چه حوادثى بر این کشور گذشته است. ۴. گسترش کار فرهنگی آن جوان‌هایی که در تهران، در شهرهای گوناگون ... کار فرهنگی می‌کنند ... کار را هرچه می‌توانند به‌طور جدی دنبال کنند و ادامه بدهند. بدانند که همین گسترش کار فرهنگی در بین جوان‌های مؤمن و انقلابی، نقش بسیار زیادی را در پیشرفت این کشور و در ایستادگی ما در مقابل دشمنان این ملت ایفا کرده است. ۵. تحلیل نظام سلطه نظام سلطه را با تمام ابعاد و لایه‌هایش بشناسید و اهداف و راهبردهای واقعی آن را تحلیل کنید و برای رویارویی با آن، تمام ظرفیت‌های خودتان را به‌کار گیرید و در این مسیر به وعده‌های خداوند اطمینان داشته باشید. ۶. تحمل مشکلات و ناملایمات باید شور انقلابى را حفظ کنید. باید با مشکلات هم بسازید. باید از طعن و دقّ دیگران هم روگردان نشوید، اما باید خامى هم نکنید. مراقب باشید. مأیوس نشوید. در صحنه بمانید، اما دقت کنید و مواظب باشید رفتار بعضى از کسانى که به نظر شما جاى اعتراض دارد، شما را عصبانى نکند، شما را از کوره در نبرد. ۷. مراقبت بر ظلم نکردن به دیگران جوان‌هاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف می‌زنند، می‌نویسند، اقدام می‌کنند؛ کاملاً رعایت کنید. این‌جور نباشد که مخالفت با یک کسى ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جاده‌ى حق تعدّى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه. ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد. ۸. بلند کردن پرچم عدالت‌خواهی یک‌لحظه از درخواست و مطالبه‌ى عدالت کوتاهى نکنید. این شأن شماست. گفتمان عدالت‌خواهى را فریاد کنید، اما انتقاد شخصى و مصداق‌سازى نکنید. شما پرچم را بلند کنید. وقتى پرچم را بلند کردید، آن کسى که مجرى است... همه حساب کار خودشان را مى‌کنند. ۹. صبور بودن در تحقق اهداف انقلاب ما بر اثر تجربه‌ى روزگار فهمیده‌ایم که یک مقدارى باید انسان تحمل و صبر کند، شما جوانید و تازه از راه رسیده و پرشور و بى‌صبر! همه‌اش خوب است، غیر از این بى‌صبرى ... همه‌ى این چیزهایى که شما گفتید و شعارش در این کشور داده شده، به حول و قوه‌ى الهى و بإذن‌اللَّه تحقق پیدا خواهد کرد. ۱۰. تقویت بنیه‌ دینی و انقلابی با معنویات نقش معنویت را دست کم نباید گرفت. با توجه به خدا و تقرب به خدا، با توسل به دامان قدس الهى و ذیل عنایت الهى مى‌توان خیلى کارهاى دشوار را انجام داد. با خداى متعال رابطه برقرار کنید. با نماز، با نافله، با تلاوت قرآن، با دعا، با صحیفه‌ى سجادیه... با این کار بنیه‌ى دینى و انقلابى‌ خودتان را هم محکم مى‌کنید. ۱۱. تقلید نکردن از متفکران غربی علوم انسانی مواظب باشید دچار آن بت‌پرستى نشوید. آن کسى که در فلسفه، اقتصاد، علوم ارتباطات و سیاست، همان حرفى که از دهن یک متفکر غربى درآمده، آن را حجت مى‌داند، حالا گاهى اوقات آن حرف هم در خود غرب نسخ شده. این غلط است. تحقیق علمى به معناى فقط فراگیرى و تقلید نیست؛ تحقیق، ضد تقلید است. ۱۲. کم کردن فاصله‌ها بین دوستان انقلاب برادران مسلمان، برادران انقلابى‌، برادران معتقد به ارزش‌هاى انقلاب، هرچه مى‌توانند فاصله‌ى بین خودشان را کم کنند؛ با هم دوست و رفیق باشند. با هم همکار باشند. علیه یکدیگر جوسازى و فعالیت نکنند. ***** با تشکر از http://sibsorkh60.persianblog.ir/

داستانی خوف ناک در مصر

ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:
مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد. در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم . لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .


ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند . در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است

.روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود