وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

سرمایه گذاری و سوالهای کلیدی قبل از آن

تک دختر


سرمایه گذاری چیزی نیست که مختص میلیاردرها و ثروتمندان بزرگ باشد. سرمایه گذاری چیزی نیست که مختص میلیاردرها و ثروتمندان بزرگ باشد. هر کسی که هزینه ی زندگی خود و اطرافیانش را تامین می کند، طبیعتاً به فکر سرمایه گذاری هم هست. به امید اینکه بتواند بهترین استفاده را از دارایی و سرمایه و خلاصه دستاوردهای زحماتش داشته باشد.
در فضاهای اقتصادی مثل فضای اقتصادی حاکم بر کشور ما که نوسانات اقتصادی زیاد است، دغدغه ی سرمایه گذاری هم برای ما جدی تر است. تغییر ناگهانی نرخ طلا یا ارز یا مسکن یا هر پارامتر اقتصادی دیگر، ممکن است به سرعت میزان دارایی های ما را کاهش دهد. همچنانکه کسانی هستند که با همین تغییرات، برای خود سرمایه های بزرگی دست و پا کرده اند.
زمانی که نرخ تورم و میزان نوسانات شاخص های اقتصادی بالاست، عموم مردم احساس خوبی به نگهداری پول نقد ندارند و به دنبال گزینه هایی برای سرمایه گذاری هستند تا بتوانند پول ها و دارایی های خود را به شکلی مولد تر و ماندگارتر، تبدیل کنند.
امروز در کشور ما، مردم پول خود را به شکل های مختلف سرمایه گذاری می کنند. از خرید ملک و ارز و سهام تا پس انداز در حسابهای بلندمدت و خرید کالاهای مصرفی با دوام. گزینه های سرمایه گذاری بسیار متعدد هستند و نگرانی های اقتصادی هم ما را به تصمیم گیری سریع در این زمینه ترغیب می کنند.
اگر چه بحث سرمایه و سرمایه گذاری، بسیار گسترده و پیچیده است، اما در اینجا چند سوال را به عنوان سوالهای کلیدی قبل از هر سرمایه گذاری مطرح می شود و امیدوار هستیم که شما هم، بتوانید قبل از تصمیم های مهم در مورد سرمایه گذاری های کلیدی، مروری بر این پرسش ها داشته باشید.
هدف من از سرمایه گذاری چیست؟
هدف همه ی ما از سرمایه گذاریهای اقتصادی یکسان نیست. برخی ممکن است با استفاده از سرمایه گذاری در پی حفظ ارزش پول خود باشند. کارمند یا مدیری که به تازگی سنوات خود را از شرکت دریافت کرده، ممکن است در حال حاضر گزینه ی خاصی برای هزینه کردن آن پول یا سرمایه گذاری بلندمدت توسط آن نداشته باشد. اما می داند که اگر این پول را به همین شکل رها کند، ارزش آن کاسته می شود و به همین دلیل به دنبال گزینه ای برای سرمایه گذاری است.
برخی دیگر ممکن است در پی کسب سود قابل توجه باشند. شاید کسی را دیده باشید که خانه یا ماشین خود را می فروشد به امید اینکه طی یک یا دو سال، آن را چند برابر کند. سفته بازان که قبلاً درباره آنها حرف زدیم، نمونه هایی از این گروه محسوب می شوند.
فرد دیگری ممکن است با هدف کاهش ریسک، به دنبال فرصتهای دیگر سرمایه گذاری باشد. ممکن است شما کارمند یک شرکت بزرگ و موفق با درآمد خوب باشید یا مالک کارخانه ای که سود قابل توجهی دارد. اما همیشه این نگرانی وجود دارد که اگر در رابطه با شرکت مشکلی پیش آمد یا اگر کسب و کار دچار رکود شد، چه راهکاری پیش روی من قرار خواهد داشت؟ به همین دلیل ممکن است مالک یک کارخانه بخشی از درآمد خود را به املاک تبدیل کند یا کارمند یک شرکت، با بخشی از حقوق خود وارد بورس شود و سهم شرکتهای مختلف را خریداری کند. همان ماجرای قدیمی که هر کسی ترجیح می دهد تمام تخم مرغ هایش در یک سبد نباشد.
کسی که در پی حفظ ارزش پول خویش است، سرمایه گذاری های مطمئن و کم سود را ترجیح می دهد. کسی که می خواهد پله های ترقی را سه تا یکی طی کند، احتمالاً به دنبال فرصت های سفته بازی می رود و کسی که به دنبال کاهش ریسک است، منطقی است که در پی سرمایه گذاری هایی باشد که بیشترین استقلال را از کسب و کار فعلی اش داشته باشد (فقط تصور کنید که یک نفر در صنعت خودرو کار کند و برای توزیع تخم مرغ هایش در سبدهای مختلف، سهام چند شرکت خودروساز را هم خریداری کند! اگر شرکت او دچار رکود و مشکل شود، احتمالاً ارزش سبد سهام او هم دیر یا زود، سقوط خواهد کرد).
جایگاه این سرمایه گذاری در کل سبد سرمایه گذاری من کجاست؟
چه حجمی از سرمایه من ، قرار است به یک سرمایه گذاری خاص اختصاص پیدا کند؟ آیا قرار است ۹۰٪ کل اندوخته ی زندگی خودم را صرف یک فعالیت اقتصادی یا سرمایه گذاری کنم؟ یا می خواهم با بیست درصد پس انداز ماهیانه ام، یک بازی سرگرم کننده اقتصادی (البته به امید سود مطلوب) داشته باشم؟
بدیهی است که هر چه سهم بیشتری از سبد خود را به یک سرمایه گذاری اختصاص می دهیم، منطقی است که ریسک کمتری را در مورد آن پذیرا باشیم (البته ریسک کم و ریسک زیاد، خود بر اساس ویژگی های شخصیتی افراد، میزان متفاوتی خواهد داشت).
آیا فضایی را که می خواهم در آن سرمایه گذاری کنم می شناسم؟
لازم نیست که همه ی ما متخصص یک حوزه باشیم تا بتوانیم در آن سرمایه گذاری کنیم. اما منطقی است که بکوشیم تا حد امکان در آن حوزه مطلع باشیم. یکی از بدترین شکل های سرمایه گذاری، زمانی است که ما به توصیه یک دوست یا همکار یا خویشاوند یا یک کارشناس خبره، به سرمایه گذاری در حوزه ای ترغیب می شویم که در آن حوزه هیچ تخصصی نداریم.
ما انسانها، در لحظات پرتنش، عموماً نمی توانیم منطقی باشیم و مغزمان به سمت تصمیم های احساسی می رود. فرض کنید گروهی واحدی برای مشاوره سرمایه گذاری در بورس دارد. تا زمانی که اوضاع خوب است، دوستی ما هم حفظ می شود. اگر شاخص ها کمی سقوط کنند، باز هم شما ما را تحمل خواهید کرد. اما فرض کنید که ببینید ظرف مدت سه ماه، سرمایه شما ۴۰٪ کاهش یافته است.
اینجا هر چه که «شاخص کل بورس الان ۵۰٪ کاهش یافته و هنوز سبد سرمایه گذاری شما در موقعیت مناسبی است و از لحاظ منطقی و با توجه به اخبار و اطلاعات در دسترس، بهتر است حداقل دو هفته صبر کنیم و سپس در مورد فروش سهام تصمیم بگیریم»، بعید است شما به این استدلال ها گوش دهید. به احتمال زیاد شما از همکاری با آن گروه سرمایه گذاری پشیمان شده و تصمیم به فروش خواهید گرفت!
به همین دلیل است که خوب است خودتان با مفاهیم اولیه آشنا باشید. شاخص ها را بشناسید. اوج و فرود آنها را ببینید و ارزیابی کنید. مفاهیم اولیه مانند EPS و DPS و تعدیل و گزارش مجموع و افزایش سرمایه ها و … را بدانید تا هم زبان مشترکی شکل بگیرد و هم گفتگوهای شما از جنس «دریافت اطلاعات» باشد و نه «دیکته شدن تصمیم».
نمونه های دیگری هم از سرمایه گذاری در حوزه های ناشناخته وجود دارد که به شکست جدی منجر می شود. یکی از دوستان ما که سالها در یک کارخانه بزرگ صنعتی کار کرده بود تصمیم به سرمایه گذاری جدی و گسترده در یک شرکت نرم افزاری گرفت. او شنیده بود که سود در حوزه ی اپلیکیشن های موبایل خیلی خوب است و شرکت جوانی هم که در این زمینه کار می کرد، هیجان زده از پیشنهاد سرمایه گذاری بزرگ او استقبال کرد.
اما تفاوت های کوچک فرهنگی، آغازگر تنش ها شد. سرمایه گذار که دفتری هم برای خودش در ساختمان شرکت در نظر گرفته بود و هر روز به شرکت سر می زد، به شدت معتقد بود که باید ساعت حضور و غیاب کنار درب ورودی نصب شود و هر یک ربع تاخیر معادل یک ساعت مرخصی در نظر گرفته شود. او معتقد بود که سرمایه گذاری سنگینش، این حق را به او می دهد که مراقب سلامت شرکت باشد و نمی شد توجیه اش کرد که برنامه نویسان، گاهی تا نزدیک صبح کار می کنند و بعد هم می خواهند بخوابند و سر کار نیایند!
مثالهای فردی و سازمانی از سرمایه گذاری در حوزه های نامربوط کم نیست. احتمالاً شما مثال های بیشتری از این دست در ذهن دارید.
افق زمانی من در این سرمایه گذاری چقدر است؟
هر کسی از هر راه حل و هر پیشنهادی حرف زد، بلافاصله باید بپرسیم: در کدام افق زمانی؟ همین بحث را در درس چهارم تحلیل تکنیکال هم به شکل دیگری مطرح کردیم. آیا می خواهم هر ماه سودی به دست بیاورم؟ آیا حاضر هستم که تا یک سال دست به اصل پول و سود پولم نزنم؟ آیا امروز این سرمایه گذاری را انجام می دهم که ده سال دیگر، سرمایه ای برای خودم یا فرزندانم داشته باشم؟ قطعاً پاسخ به این سوال می تواند اولویت گزینه های سرمایه گذاری را به کلی تغییر دهد.
چقدر حاضر به پذیرش ریسک هستم؟
risk reward نخستین قانون کلی در بحث سرمایه و سرمایه گذاری این است که سود بیشتر با ریسک بیشتر همراه است. اگر قرار باشد سود یک سرمایه گذاری برای من کمتر از سود سپرده گذاری بلندمدت در بانک باشد، منطقی نیست هم ریسک سرمایه گذاری را بپذیرم و هم از بخشی از سود ساده و سهل الوصول صرف نظر کنم.
از سوی دیگر، اگر کسی معتقد است فرصتی وجود دارد که سود بسیار بالا دارد و ریسک خاصی ندارد، باید به پیشنهاد او به دیده ی تردید نگاه کنم. کمتر کسی چنین فرصتی را به دیگران پیشنهاد می دهد!
به عبارت دیگر، وقتی می پرسند که در این بازار چه میزان می توان سود کسب کرد، بلافاصله این سوال مطرح می شود که شما چقدر می خواهید ریسک کنید؟ این مسئله فقط به بحث مالی و سرمایه گذاری مطرح نیست. در همه ی حوزه های زندگی می توان مصداق هایش را دید.
اگر حاضر باشیم که ریسک اعدام و مرگ را بپذیریم، بهترین گزینه برای کسب درآمد، این است که همین امروز قاچاق مواد مخدر را آغاز کنیم!
وضعیت گذشته آن سرمایه گذاری چه چیزی را نشان می دهد؟
همیشه خوب است که نگاهی هم به گذشته آن حوزه داشته باشیم.
مروری به زندگی فعالان بازی ارز در کشور نشان می دهد که طی دهه های گذشته، بخشی از بیشترین سود اقتصادی برای این افراد حاصل شده است. اما فسادهای این حوزه را هم دیده ایم. سکته ها و باختن ها و پول های سوخته شده را هم دیده ایم. جرم ها و زندان ها را هم دیده ایم.
مرور به بازار مسکن، حقایق دیگری را برای ما آشکار می کند. این بازار با رونق و رکودهای دوره ای همراه بوده و احتمالاً به دلیل ساختار بازار، همواره همراه خواهد ماند. کسانی که نقدینگی خوبی در اختیار داشتند و توانسته اند رکود این بازارها را تحمل کنند، به بیشترین سود دست یافته اند. اما آنها که نقدینگی کافی نداشته اند و با پیش فروش و وام و شیوه های مختلف، تامین مالی انجام داده اند یا سود کمی برده اند یا ورشکست و متضرر شده اند.
وارن بافت می گوید: هر بازاری، همچنانکه آینده ای دارد، گذشته ای هم دارد و نگاه محدود و خوش بینانه به آینده، ممکن است فرصت ها را در چشم ما بزرگ و تهدید ها را کوچک کند.
چقدر راحت می توان از این بازی بیرون آمد؟
یکی از سوال های مهم در هر سرمایه گذاری، امکان خروج از آن است. مایکل پورتر، همیشه از واژه دیوارهای خروج برای این منظور استفاده می کند. برخی از سرمایه گذاری ها دیوارهای کوتاهی دارند و به سادگی می توان از آنها خارج شد (کسی که سکه می خرد). برخی از سرمایه گذاری ها دیوارهای بلندی دارند و به سادگی نمی توان از آنها خارج شد. شاید داستان ۳M را که در سلسله درس های کسب و کار گفتیم به خاطر داشته باشید که یکی از سرمایه گذاران، مجبور شد بیش از ده سال، در شرکت بماند و به رونق شرکت کمک کند تا اصل سرمایه اش قابل بازگشت باشد. مثال هایی از این دست در اطراف خودمان هم کم نیستند.
اگر وارد سرمایه گذاری در حوزه هایی می شویم که دیوارهای خروج آنها بلند است و پول ما به سرعت دوباره نقد نمی شود، باید دلایل و انگیزه های دیگری بیابیم که چنین تصمیمی را توجیه کند. این انگیزه ها ممکن است سود بیشتر، علاقه به یک حوزه ی اخلاقی و ارزشی یا هر انگیزه ی دیگری است که حتی شکست خوردن یا زندگی در حصار دیوارهای آن سرمایه گذاری را برای ما قابل تحمل کند.
متمم

دست های پرشمار و بی صدا

 

از یک دست اگر به تعداد همه آدم های عالم باشد هم، صدایی برنمی خیزد، چه رسد به این که بخواهد بانگی بردارد که عالم را خبر کند. قطرات باران هم اگر به میلیارد در میلیارد برسند اما کنار هم قرار نگیرند، نه چشمه ای شکل خواهد گرفت، نه جویباری، نه رودخانه ای، چه رسد به دریا و اقیانوس. از درختان تنها و متفرق هم جنگل شکل نمی گیرد تا زیبایی و شکوهش در چشم بنشیند و خلقی را مدهوش کند. اگر همه خانه های عالم جدا و با فاصله ساخته شود، باز شهری شکل نخواهد گرفت تا از شهر و شهروند و مدنیت سخن به میان آید... صدا وقتی برمی خیزد و بیدار می کند که دست ها روی هم قرار بگیرند. دریا زمانی شکل می گیرد و هزار گوهر می دهد که قطرات دریا به هم بپیوندند و شهر هم از کنار هم ساخته شدن خانه ها به وجود می آید و... این یعنی باید با هم بود تا «بود» و الا تفرقه، بود را هم «نابود» می کند. این یک واقعیت اجتماعی است پس اگر می خواهیم باشیم و این بودن با سرفرازی و عزت هم همراه باشد، «باید» با هم باشیم. این باید را هم «عقل» تأیید می کند و هم «نقل» تأکید، امضای سیره معصومان(ع) هم پای آن است. «و اعتصموا بحبل ا... جمیعاً و لاتفرقوا» آیت خداوندی است، «ایها الناس! علیکم بالجماعه و ایاکم و الفرقه» کلام رسول خدا(ص) است، سیره و سبک زندگی مولا علی علیه السلام هم روشن است و پرشکوه ترین درس وحدت. روش دیگر ائمه بزرگوار علیهم السلام هم مبین واقعیت و حقیقت وحدت به مثابه یک مکتب است، پس هر کس به این راه و روش ایمان دارد، باید امروز بر صراط مستقیم وحدت گام بردارد. هر کس عزت ایران و عظمت اسلام و سرفرازی جهان اسلام را می خواهد باید و باید و باید، پای در راهی بگذارد که مولا علی(ع) به عنوان نماد تام و تمام وحدت پیموده اند . هر کس هم پا به کج راهه تفرقه گذاشت و زبان به ناصواب گشود، بداند این راه به سمتی خلاف مسیر حرکت امام علی(ع) منتهی می شود. پس هشدار...

و هشدار که شیطان به وسوسه تفرقه، در لباس خود حق بینی و حق دانی می خواهد بند از بند حبل ا... بگشاید تا جماعت شکل نگیرد و آیت خداوندی، تفسیری عینی نداشته باشد.

و حرف آخر؛ «یا صاحبی السجن أأرباب متفرقون خیر ام لله الواحد القهار» و یوسف است که می پرسد از هم زندانی های خویش که خدایان چند گانه و پراکنده بهترند یا خدای یگانه ای که قاهر است؟ حالا این پرسش جناب یوسف(ع) را این جور از خود بپرسیم، آیا رواست، باورمندان به توحید و ایمان آورندگان به این که خدای واحد و قاهر بهتر است از «ارباب متفرقون»، خود در مسیر وحدت حرکت نکنند؟ و... بحث را به مسائل روز و بایدها و نبایدهای سیاسی نکشاندم، چون باور دارم، وحدت، یک امر دینی است، فراتر از سیاست و ضرورت های روز، پس به عنوان یک مسلمان باید در صراط مستقیم وحدت باشیم...

خراسان - مورخ دوشنبه 1393/10/15 شماره انتشار 18874 /صفحه16/بدون موضوع

توبه نصوح

 

کنگره‌ی توبه‌ی سیاسی اصولگرایان

اصولگرایان این‌بار برای اعتراف به نابلدی سیاسی و یا به قول ابتکار، بی‌بصیرتی دورهم جمع شدند و اعترافات دسته‌جمعی خود را ایراد نمودند. (+)

غلامعلی حدادعادل: ما در مورد وحدت اصولگرایان تجارب تلخ و شیرینی داریم و نمی‌خواهم پرونده انتخابات گذشته را باز کنم. هروقت دست به دست هم دادیم، پیروز شدیم مانند مجلس هفتم؛ اما هروقت روبه‌روی هم ایستادیم، شکست خوردیم... امروز رقبای ما طعم شیرین وحدت خود را چشیده‌اند؛ آیا ما طعم تلخ شکست بر اثر تفرقه را چشیده‌ایم و آیا کافی نیست که از تجربه گذشته عبرت بگیریم؟... مهم این نیست که حدادعادل در مجلس آینده باشد، بلکه مهم این است که مجلس اصولگرا باشد؛ نه به‌معنای اینکه فلان حزب در مجلس باشد بلکه مهم این است که ما در مسیر امام و رهبری حرکت کنیم و صداقت داشته باشیم نه اینکه هرجا به‌نفع‌مان باشد و به امام و رهبری اهانت شد سکوت کنیم و هرجا به‌نفع‌مان نبود، حرف بزنیم. صداقت یعنی در عمل به اصول طراحی شده معتقد باشیم.

مرنضی آقاطهرانی: ما اگر از اول درست حرکت کنیم دچار اختلافات ظاهری نخواهیم شد... اقتصاد و سیاست برای برخی‌ها بندگی و عبادت نیست در حالی که اگر سیاست برای ما عبادت باشد دچار اختلاف نخواهیم شد.

سیدرضا تقوی: شعار ما همه با هم نه همه با من است؛ هر اصولگرایی که در هر مسندی خدمت کند و هر جای کشور باشد از ماست.

محمدنبی حبیبی: اصول‌گرایان کاملاً در حال درو شدن هستند و حتی در یکی از استان‌ها همه فرمانداران یک‌دست از اصلاح‌طلبان انتخاب شده‌اند. به همین دلیل است که باید به ائتلاف بین اصول‌گرایان به‌عنوان تنها راه‌حل فکر کنیم.

کلیدموفقیت در فوتبال

مرتضی محصص

ناکامی های اخیر فوتبال ایران به ویژه نتایج تلخی که در رده پایه ها به ثبت رسید، ریشه های مختلفی دارد.

 همه آزاد هستند که نظرات خود را بگویند اما انتقاد کردن تنها فایده ندارد و باید به دنبال راهکار باشیم.

کلید موفقیت فوتبال و داشتن آینده درخشان در فوتبال فقط تعامل بین سازمان لیگ، فدراسیون فوتبال و باشگاه‌هاست.

 روند فوتبال آلمان بعد از سال ۲۰۰۰ را مطالعه کنید. بیش از ۸۰ درصد بازیکنان تیم ملی آلمان از آکادمی‌های باشگاهی این کشور آمده بودند بنابراین ما هم باید همین روش را در پیش بگیریم.

زمانی که سازمانی مجزا برای نوجوانان و جوانان در فوتبال نداشته باشیم و باشگاه‌های لیگ برتری ما نه باشگاه‌های لیگ یک و دو ملزم به داشتن آکادمی و کار و سرمایه‌گذاری روی تیم‌های نوجوانان و جوانان نباشند در آن صورت بحثمان بی‌مورد است و حتی اگر در جام ملت‌های آسیا قهرمان هم شویم، این قهرمانی مقطعی است و ادامه نخواهد داشت.

فوتبال آلمان وقتی در جام ملت‌های اروپا در سال ۲۰۰۰ حذف شد با کار، تلاش و برنامه‌ریزی در جام جهانی ۲۰۱۴ قهرمان جهان شد بنابراین در کوتاه‌مدت و در مثلا ۶ ماه نمی‌توانیم بهترین تیم آسیا شویم. اگر چنین چیزی را بخواهیم قطعا از واقعیت به دور است.

باید باشگاه‌های لیگ برتری به داشتن آکادمی‌های فوتبال ملزم شوند.

 ما باید مربیانی داشته باشیم که کار در رده پایه را دوست داشته باشند و معلم باشند در غیر این صورت به جایی نمی‌رسیم.

بر فرض قهرمان جام ملت‌ها هم شدیم فقط مدتی جنجال خواهد شد

. تعامل بین سازمان لیگ، فدراسیون و باشگاه‌ها کلید موفقیت آینده فوتبال ماست.

باید یک سازمان برای جوانان تشکیل بدهیم زیرا کمیته جوانان و کمیته آموزش فدراسیون فوتبال ما فقط نقش سیاست‌گذاری دارند.

 ما باید سازمانی ایجاد کنیم که مستقل از سازمان لیگ و فدراسیون فوتبال باشد و مدیر آن هم یکی از مدیران باشگاه‌های لیگ برتر باشد.

برای مربیان رده پایه انگیزه ایجاد کنیم. در هیچ کجای دنیا فدراسیون‌ها کار فنی و اجرایی نمی‌کنند؛ این مدارس فوتبال و باشگاه‌ها هستند که باید چنین کاری را انجام دهند.

منتقم مظلومان عالم را برسان

وبلاگ الیس الله بکاف عبده... نوشت:

خدایا در این آشوب به دادمان برس

روایت نو،به نقل از وبلاگ الیس الله بکاف عبده... نوشت:

چونان پروانه ای سر در پیله کرده

در پس برگی

در پناه درختی درهیاهوی طوفان بی رحم روزگار

روزگار گذراندیم

بی آنکه حتی بپرسیم از خودمان که ما کجای این دورانیم

کجای این ویرانه ی دنیا

بی آنکه مهر درخت به دل گیریم…

زیستیم که فقط زیسته باشیم و نه برای اینکه باشیم

برای اینکه اگر نبودیم بفهمند که نیستیم

http://revayatno.ir/

بیشتر بخوانید