وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

پیروزی

با سلام خدمت دوستان

برد شیرین تیم فوتبال ایران مقابل بحرین به همه ی ما چسبید

انشا اله ایران و ایرانی در همه ی زمینه ها پیروز و سربلند باشند .

احساس میکنم با اومدن نرم افزار ها و فن آوری های جدید و موبایلی کمتر وبلاگ و وبلاگ نویسی پشتیبان داشته باشه ؛ البته شایدم چون خودم کمتر وقت می کنم به وب سری بزنم همچین تصوری دارم

اما کلا دلم برا اون دوران که مرتب مطلب مینوشتم خیلی تنگ شده

از طرفی تو محیط های اجتماعی جدید هم عضو نشدم و بهتر بگم خوشم نیومد که عضو بشم یا حتی نگاه کنم برا همین موندیم تو همین صفحات خاطره انگیز وبلاگ

 امید که دوستان قدیمی فراموشمون نکرده باشند

اخلاق

جایگاه ادب از دیدگاه یک ریاضیدان

http://www.negahak.com/album/fun/image_gallery.jpeg

روزی از یک ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت : 

اگر زن یا مرد دارای ادب و اخلاق باشند : نمره یک میدهیم 1

اگر دارای زیبائی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم : 10

اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک میگذاریم : 100 

اگردارای اصل ونسب هم باشند 3 تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم : 1000

ولی اگر زمانی عدد 1 رفت ( اخلاق )؛ چیزی به جز صفر باقی نمیماند ، 000

صفر هم به تنهائی هیچ است و با آن انسان هیچ ارزشی ندارد 
و این یادآور کلام حکیم ارد بزرگ است که می گوید : نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو داشت دیگران . 

فرقه‌ها و لباس جدید پادشاه



 
دو نفر شیاد به قصد کلاهبرداری به سراغ پادشاه می‌روند و به او می‌گویند خیاط‌اند و قادرند لباسی جادویی برایش بدوزند که در تمام دنیا فقط او داشته باشد. خلاصه آنقدر از محاسن و اثرات لباس برای پادشاه تعریف کردند تا او را متقاعد کنند که لباس را بدوزند. مدتها گذشت و این دو نفر پول کلانی را از پادشاه بابت دوختن لباس جادویی ‌گرفتند. پادشاه هر روز با کنجکاوی بسیار به سراغ آنها در کارگاهشان می‌رفت تا شاهد پیشرفت کار باشد. اما با کمال تعجب می‌دید که آن دو نفر فقط مشغول خورد و نوش و استراحت هستند و خبری از لباس نیست. بالاخره صبر پادشاه لبریز شد و روزی فریاد برآورد که «لباس من کجاست؟» آن دو نفر نیز در کمال زرنگی، طوری که خود پادشاه هم بیشتر تحریک شود آهسته در گوشش گفتند: «قربان مگر قبلاً به شما نگفته بودیم؟!»
پادشاه با تعجبی مضاعف گفت: «نه! چه چیزی را؟!»
گفتند: «قربان این لباس را افراد حرامزاده نمی‌توانند ببینند. فقط کسانی می‌توانند این لباس جادویی را ببینند که حلال‌زاده باشند.» پادشاه که دوزاری‌اش افتاده بود از ترس آبرویش سکوت کرد و راهش را کشید و رفت.
روز جشن، پادشاه ساده‌دل به خیال اینکه لباسی جادویی بر تن دارد لخت و عریان در منظر اهالی شهر ظاهر شد. اما از ترس حرامزادگی! کسی را یارای آن نبود که دم بر آورد و بر برهنگی پادشاه بخندد. تا آنکه کودکی شوخ و بازیگوش بر این همه حماقت و ساده‌لوحی شورید و فریادی از سر خلوص کودکی برآورد که: «چرا پادشاه لخت است؟» و با این نخستین جرقه، انفجار خنده و تمسخری بود که پادشاه را به هوا فرستاد. جمعیت که تا آن لحظه از ترس، دَم برنمی‌‌آوردند به خود جرات دادند و به وضع موجود خندیدند.
سالها از نوشتن این داستان می‌گذرد اما هنوز هم کسانی در سراسر دنیا پیدا می‌شوند که وعده لباس‌هایی جادویی، دنیایی ماورایی، ثروتی کلان و دانشی رمزی را به ساده لوحان می‌دهند؛ بی‌آنکه صلاحیتی داشته باشند و یا حتی بتوانند به بخشی از وعده‌های خود عمل کنند. آنها همچون دو خیاط داستانِ لباسِ پادشاه، علاوه بر آنکه زبانی چرب و فریبنده دارند که به راحتی مردم را فریب می‌دهد از یک حربه مهم دیگر نیز برای ساکت کردن معترضین استفاده می‌کنند، تهدیدی که حق هر گونه اعتراض را از معترضین می‌ستاند و آنها از ترس حرامزاده شدن تن به فریب بیشتر و بیشتر این خیاطان جادویی می‌دهند. این داستان تمام آن چیزی است که ما در مورد فرقه‌ها می‌خواهیم بگوییم؛ آمیزه‌ای از فریب، تهدید، دروغ و خیانت.

احترام به وقت نماز و عبادت

روزی سلطان طغرل که از سلاطین سلجوقیان ایران بود پیش از آفتاب شخصی بسراغ وزیر دولت خویش خواجه ابومنصور فرستاد و او را بمحضر خود خواند.
فرستاده چون آمد دید خاجه ابومنصور بر سر سجاده عبادت نشسته و مشغول تلاوت قرآن میباشد.
پیغام شاه را رسانید و لکن او ابدا اعتنائی به پیغام نکرد و در کمال تانی قرآن خویش را با ادعیه وارده بعد از فریضه صبح بجا آورد تا اینکه آفتاب طلوع نمود از سرسجاده برخواست 
و خود را در حضور شاه معرفی نمود طغرل در کمال تندی باو گفت: کار تو بجائی رسیده که به پیغام ما اعتنائی نمیکنی ! خواجه ابومنصور عرض کرد قبله عالم.
من بنده خدا و نوکر شما میباشم و هرگز حاضر نیستم که امر نوکری شما را در وقت بندگی که بدیگری فروخته ام انجام دهم.
زیرا این یک نحوه خیانتی است و من هرگز خیانت نخواهم کرد و قبله عالم میدانند که خداوند وقت بین الطلوعین را ظرف عبادت خویش قرار داده و دستور فرموده که در این مدت
بندگانش بر سر سجاده عبادت او نشسته باشند و انجام وظائف بندگی او را بکنند وچنانچه قبله عالم خواسته باشند وقت بندگی مرا از خداوند جزئ وقت نوکری خویش قرار دهند
با اجازه شما از نوکری استعفا میخواهم داد ،سلطان از او خوشش آمد وگفت : ابدا من جرئت آن ندارم که وقت فروخته شده بخدا را از تو بگیرم بلکه مرا هم متوجه نمودی که درموقع بندگی خدا خود را بر سجاده عبادت پروردگار خویش حاضر نمایم و وقت او را بکسی بدهم.

امام علی (ع): وقتی مهدی ظهور کرد با یارانش اینگونه بیعت میکند ...

افسران - امام علی (ع): وقتی مهدی ظهور کرد با یارانش اینگونه بیعت میکند ...

شرایط بیعت با حضرت مهدی:
حضرت علی (علیه السّلام) درباره ی کسانی که با امام (عج) پیمان می بندند و بیعت می کنند ، می فرمایند :
امام با این شرط با آنان بیعت می کند که در امانت خیانت نکنند ، پاک دامن باشند ، اهل دشنام و کلمات زشت نباشند ، به ظلم و ستم خونریزی نکنند ، به خانه ای هجوم نبرند، کسی را به ناحق آزار ندهند، ساده زیست باشند و بر مرکب های گران قیمت سوار نشوند ، لباس های فاخر نپوشند، مسجدی را خراب نکنند ، به یتیمان ستم نکنند ، دنبال شهوت رانی نباشند، شراب ننوشند ، به پیمان خود عمل کنند، ثروت و مال را احتکار نکنند ... و در راه خدا به شایستگی جهاد نمایند.

منبع : الملاحم و الفتن ، ص 149