تا هوا گرد زمین بسیار هست در تن ما هم نفس در کار هست
جابجا گردد هوا باد است این باد جنبش می کند گرد زمین
آب ها هم درهوا و بحر و بر می زند مثل کبوتر بال و پر
چرخه ی آب است نقشش بیشمار ابر و باران است وسیل و آبشار
گه بخار آب این ذرات پاک می نیشیند بردرخت وچوب و خاک
شبنم است انگار باران آمده بی صدا و برق و طوفان آمده
گر هوا شد سرد بر روی زمین مه کند دنیای روشن را غمین
شعر از آقای احمد منصوری دبیر بازنشسته علوم تجربی خورموج
می آمد و با هرقدم عطر تو می پیچید
لعنت به شهری که پس از تو باز باران داشت!
با حال آن روزم میان خاطرات تو ،
باران نمی بارید... ، اگر یک ذره وجدان داشت!
میشد بگیری دست من را قبل از افتادن
اما نشد..تا من بفهمم عشق تاوان داشت
میشد ببندی زخم من را قبل جان دادن
افسوس... من را کشت آن دردی که درمان داشت!
من مرده بودم! مرگ با من زندگی می کرد
من مرده بودم.. مرگ در رگ هام جریان داشت
وقتی که برگشتی به من، در شهر پرکردند:
برگشتن جان پس به جسمی مرده ، امکان داشت
رویاباقری
تنها ادامه می دهم در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم
ببار باران من نه چتر دارم نه یار
مثل باران چشم هایت دیدنی
شهر خاموش نگاهت دیدنی
زندگانی معنی لبخند توست
خنده هایت بی نهایت دیدنی
دشمن بودند / آن روز هم سیاه می پوشیدند
دشمنان نور و روشنی / در جامه عباسیان
و امروز هم سیاه می پوشند / دشمنان نور در جامه داعش
-این نمادهای باطل و توحش- / امروز از خورشید می ترسند
واگر بتوانند / دگرباره سامرا را منفجر می کنند
چنانکه دیروز / آفتاب سامرا را
به مهمانی زهر بردند / اما نمی دانند نورخدا خاموش شدنی نیست
بلکه ریشه می سوزاند / از سیاهی و تباهی
این را تاریخ شهادت می دهد... / نه امروز می فهمند
ونه دیروز فهمیدند که/ خورشید
به حصار درنمی آید/ حتی اگر لشکری از سیاهی
گرد آن را بگیرد / چنانکه وقتی باران
می بارد / حتی اگر همه چتر بر سر گیرند
باران می بارد / و زلال جاری می شود
و راه اقیانوس در پیش می گیرد / تا در هم آوایی با خورشید
دگر باره به آسمان برخیزد / و باز ببارد و ببارد و ببارد
و خورشید / و باران
- اگر قابل باشند - / شرابه ای از نگاه شمایند
که اهل ایمان / در پرتو نگاهتان
ره به بهشت می برند / و چشم بستگان کور باطن را
مسیر به مقصد جهنم ختم خواهد شد / چنانکه شد
شما را به حصر گرفتند / دیوار در دیوار
نفر در نفر / اما انوار شما
اما زلال کلمات شما/ حصارها را درنوردید
و بر ضمیر و ذهن مردمان نشست / و هر که را،
جانی بود به نور رسید / و محروم از نور کسانی بودند
که پشت به قبله امامت / پشت سر دروغی به نام «معتمد عباسی» می ایستادند
ایستادنی که اگر چه / به ظاهر رکوع و سجود می شد
اما بهره ای از نماز نداشت / که نماز
- به فصل اقامه - / زمین و زمان را
از فحشا و منکر پاک می کند / اما آن روز
در سایه سیاه دروغی به نام «معتمد» / که خود را خلیفه می خواند
منکر فراوان می شد / و چه منکری بالاتر از
به حصر کشیدن خورشید ولایت / و بازداشتن مردم
از چشم شدن به تماشای آفتاب / و نماز به امامت مردمی از سلاله رسول ا...(ص)
که زمین و زمان را از منکر و فحشا پاک می کرد؛ / منکر در منکر می شد
و فحشا در فحشا / وقتی خلیفه عباسی
جامه خلافت می پوشید / چنانکه در خلافت پدرانش هم
فحشا و منکر / زمین و زمان را می آلود
آقای عسکری / خلیفه را لشکری بود از تیغ و شمشیر
و شما را «عسکری» از کلمه و کلام / آنان به باطل تیغ میکشیدند
و از لبان شما به حق کلمه می بارید / تا آدمی راه آسمان را گم نکند...
آقای من / ای امام لحظه های روشن
پیش نماز اجابت قیام و قنوت / شما ما را از
کوچه های تاریک / به نور عبور دادید
و تا بهار امامت / آخرین حجت خدا رساندید...
و هر که را / عقل بود و هوش
دریافت / امامت
نوری است که / حضرت خداوند
- به حکمت و غیرت - / آن را جهان تاب می کند
و به رغم خواست کافران / عاقبت از آن صالحان است
... و اینک/جهان منتظر طلوع پور رشید شماست / در انتظار قائم آل محمد...(عج)
خراسان جنوبی - مورخ چهارشنبه 1393/10/10 شماره انتشار 18870 /صفحه2/اخبار