بعد از پشت سر گذاشتن مراحل اولیه بازی Mini Motor WRT که تا حدودی آموزشی محسوب می شوند و سطح سختی پایینی دارند، امتیازاتتان را روی هم بگذارید تا ماشینتان را سفارشی سازی کنید. اگر مقام اول در تمامی مرحله های گذشته را به دست آورده باشید، آیتم های خوبی قابل خریداری خواهند شد که ماشین را از نظر قدرت، سرعت و Handling بهبود خواهند بخشید. بیش از پنجاه Level در این عنوان قرار گرفته، پس لحظات خوب و خوشی در انتظارتان می باشند.
برای دانلود به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
✍ تولد : اسم شناسنامهای برادرم نادر می باشد" اما مادرم در خانه به خاطر عشقی که به آقا اباعبدالله(ع) داشت، حسین صدایش میزد!
✍ تغییر نام خانوادگی : برادر شهید در باره تغییر نام خانوادگی شهید میگوید: «این مربوط به سال ۱۳۶۵ میشود. ایشان خیلی دنبال این رفت که برای شهرت بصریا، یک ریشه و عقبهای پیدا کند. راستش ما ربطی هم به بصرة عراق نداریم و این فامیل، به اصالتمان هم دخلی ندارد. خـلاصه وقتی دست نادر به جایی نرسید، تصمیم گرفت شهرتش را تغییر دهد. من قبلاً شهرتم را به شهرت مادریام[فقیه] تغییر داده بودم. شهید " خودش رفت، اقدام کرد و درخواست داد و به دلیل ارادت خاصی که به حضرت مهدی,عج, داشت، شهرتش را مهدوی گذاشت.»
✍ تحصیلات : او تحصیلات ابتدایی را در دبستان« زائرعبّاسی » آغاز کرد و با موفقیّت به پایان رساند. در سال دوم دبستان بود که به مکتب رفت و قرآنِ کریم، را نزد آقای علی فقیه خــتم نمود. در همین سال بود که خانوادة وی از روستای نوکار "، به روستای بحیری " مهاجرت کردند و در آنجا ساکن شدند. شهید، پس از اتمامِ تحصیلات ابتدایی، در مدرسة راهنمایی ادب خورموج* ثبتنام کرد و علاقهمندانه به ادامة تحصیل پرداخت.
در این زمان، مبارزات انقلابی ملت ایران به اوج خود رسیده بود" شهید مهدوی، ضمنِ اهتمام به تحصیل، تمامی رخدادهای نهضتِ انقلابی را کنجکاوانه جویا میشد. مشکلاتِ اقتصادی،دوریِ راه از منزل تا مدرسه و به خصوص پرداختن به فعالیتهای پیگیر و گستردة انقلابی، سبب شد تا شهید، در پایة دوم راهنمایی بهناچار، ترکِ تحصیل نماید.
✍ اشتغال و فعالیت های انقلابی : پس از ترک تحصیل، به جهت سامانبخشی به وضع معیشتی خود و کمک به والدینش، در مغازه ای که از ملکِ پدر و تنها بردارش فراهم ساخته بود، مشغول به کار شد و در کنار کار ، فعالیتهای انقلابی خود را نیز کماکان دنبال کرد. انقلاب که پیروز شد او در تاریخ ۵/۹/۵۸ به عنوان بسیجیِ ویژه، به عضویت بسیج درآمد و از آن تاریخ تا زمان شهادت، تمام زندگی خود را مصروفِ تحقّق اهداف والای اسلام نمود. با شروعِ جنگِ تحمیلی، کار را رها کرد تا عملاً هیچ مانعی در راه فعالیتهای ایشان در مسیر خدمت به نهالِ نوپای انقلاب اسلامی، وجود نداشته باشد.
از همینرو با عزمی مصمّم به خانوادهاش گفت: «با وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه میهن اسلامیمان ایران، من دیگر حاضر به ادامة فعالیت در مغازه نیستم و به هر طریقی شده باید وارد عرصة خدمت در جبهههای جنگ شوم.» در این هنگام، او نوجوانی هفدهساله بود. پس از آنکه اولین کاروان رزمندگان اسلام از شهرستان دشتی، آمادة اعزام به بوشهر، جهت گذراندن آموزش نظامی شد، شهید مهدوی اصرار فراوانی داشت که در این کاروان، حاضر باشد اما به دلیل کوچکی سن، از حضور او ممانعت به عمل آمد. برادر ایشان حاجحسن فقیه* در زمرة اولین کاروان رزمندگان اعزامی, به نیروگاه اتمی بوشهر جهت گذراندن دوره آموزشی جبهه بود. شهید نادر، در طی مدتی که برادرش در بوشهر آموزش میدید، همواره به دیدنش میرفت و در برخی از کلاسهای آموزشی حضور مییافت و با تمامِ وجود، به انگیزة کسب توانمندی جهت دفاع از کیان نظام اسلامی، به فراگیری فنونِ نظامی، همت میگماشت.
✍ استخدام در سپاه : شهید «مهدوی»به دلیل اشتیاقِ زیادی که به پوشیدن لباس مقدّس پاسداری داشت، در صدد استخدام در نهاد انقلابی سپاه برآمد و در مورّخة ۱/۲/۱۳۶۰ رسماً در این نهاد مقدس، استخدام گردید. در این تاریخ، او به پادگان آموزشی شهید عبدالله مسگرِ شیراز اعزام شد و آموزش اولیة پاسداری را در این پادگان، گذرانید. پس از آن، به عنوانِ اولین مأموریت، پس از کسب افتخار پاسداری، در مورّخة ۲۱/۵/۱۳۶۰ به تهران اعـزام شد و تا تاریخ ۲۰/۷/۱۳۶۰ در جهت مبارزة با گروهک منافقینِ" خدمات شایانی را به انجام رسانید.
✍ اعزام به جبهه : ..................✍ جزئیات و نحوه ی شهادت شهید مهدوی و ویژگی های اخلاقی ایشان" در ادامه ی مطلب ... http://www.gezderaz100.blogfa.com
نام بازی: رد کردن توپ(ایستاده)
اهداف:
همکاری و تعاون، تقویت عضلات کمر و بهبود سرعت
تعداد بازیکنان:
10 تا 40 نفر
سن بازیکنان:
7 تا 9 سال
محوطه بازی:
فضای سرپوشیده
وسایل مورد نیاز:
به تعداد هر گروه یک توپ
شرح بازی:
بازیکنان را به گروه های مساوی تقسیم کرده و به ستون آنها را ردیف می کنیم.
به هر گروه می گوییم به فاصله ی نیم متر از هم فاصله بگیرند و سپس توپی را به اولین نفر هر گروه می دهیم که آنها باید به ترتیب از بین پا آن را به نفر پشت سر برسانند و نفر بعد نیز باید توپ را از بالای سر خود به نفر قبل بدهد و همین روال ادامه میابد تا به نفر آخر برسد، حال نفر آخرباید با سرعت به اول ستون منتقل شده و بازی را دوباره تکرار کنند تا اینکه بعد از جابجایی بازیکنان نوبت به اولین نفری که بازی را شروع کرده برسد و در اینجا بازی تموم می شود.
هر تیم زودتر بتوانند بازی را تمام کنند برنده هستند.
کتابفروشی به صورت امروز تا سال 1300 ش در سبزوار وجود نداشت. مردم برای مطالعه از کتابخانه های عمومی استفاده می کردند. کسانی که توانایی مالی داشتند و علاقه مند بودند کتاب متعلق به خودشان باشد، با امانت گرفتن کتاب، از روی آن نسخه برداری می کردند و در کتابخانه شخصی خود نگهداری می کردند. برخی که منظورشان تنها مطالعه کتاب بود، کتاب را از کسی یا جایی برای مطالعه می گرفتند و پس از استفاده به صاحبش برمی گرداندند. در برخی موارد کتاب ها را کرایه می دادند. برخی هم کتاب را می گرفتند و پس نمی دادند! این روش چنان بوده که در نکوهش آن اشعاری سروده شده است: کتابت می دهم اما بدان شرط که ساز و بوق و تنبورش نسازی اولین کتاب فروشی به صورت امروز در سال 1300 ش تاسیس شد. در آن تاریخ سبزوار دو بازار سر پوشیده به شکل بعلاوه داشت. بازار شرقی غربی و بازار شمالی جنوبی که در مرکز شهر یکدیگر را قطع می کرد. بازار شرقی غربی وقتی از مرکز شهر می گذشت به مسجد جامع می رسید.
روبروی مسجد جامع مغازه ای بود که از مغازه های اطراف یکی دو متر بلند تر بود، این مغازه نسبتا بزرگ که حکم سالنی را داشت متعلق به فردی به نام میرزا باقر روشن ضمیر بود که اولین و تنها کتابفروشی آن زمان در سبزوار به شمار می رفت.
روشن ضمیر همراه با کتابفروشی صحافی هم می کرد. سالن به طول ده متر و عرض چهار متر و پر از قفسه های کتاب بود. روشن ضمیر با قامت کشیده و ریش و عینک و با قبای بلند در جلو قفسه ها رفت و آمد و کتابها را جا به جا و مرتب می کرد.
فروشندگان کتاب پسرانش بودند. کتابها اغلب در موضوعات مذهبی، تاریخی، ادبی و عرفانی بود. کم کم کتب دیگر علمی، داستان و ترجمه هم بدان افزوده شد. پسرهای روشن ضمیر بعد ها تغییر شغل دادند و به شیشه بری و ساختن و فروختن آیینه روی آوردند.
چند سال بعد از تاسیس کتابفروشی روشن ضمیر یک کتابفروشی بزرگ دیگر در سبزوار تاسیس شد که موسس آن مرحوم حسین مجمع الصنایع به مشارکت مرحوم میرزا سلیمان صبوری بود.
اولین چاپخانه در سبزوار همراه با این کتابفروشی و توسط مجمع در جوار کتابفروشی دایر شد که به چاپ و نشر کتاب اشتغال داشت. این کتابفروشی تا سال 1332 دایر و محل اجتماع جوانان و روشنفکران بود.
در قضیه 28 مرداد 32 مانند بسیاری از اماکن دیگر، این کتابفروشی هم غارت شد. کمتر از نصف روز تمام دستگاه ها ی چاپ در هم شکسته و به بیرون ریخته شد و همه کتب خطی و چاپی به یغمارفت.
مجمع بعد از این حادثه با ناراحتی به گرگان رفت و شغل دیگری انتخاب کرد و حدود سی سال به سبزوار نیامد بعد از چند سال اقامت در گرگان به تهران رفت و همراه با فخرالدین حجازی انتشارات بعثت را راه اندازی نمود و تا آخر عمر در همین شغل باقی ماند.
بعد از این دو کتابفروشی قدیمی چند کتابفروشی دیگر در سبزوار قدیمی ترند. : کتابفروشی های امینی، نقیبی، تاری زاده، رادفر ( اسراری)، نبئی، ابراهیمی، خانزاده( دکتر شریعتی)، آزموده، پرنده طلایی و ... از حدود سال 1347 به این طرف کتابفروشی های سبزوار رو به تزاید نهاد.
اما متاسفانه برخی از این ها به دلیل مشکلات معیشتی و اجتماعی به لوازم التحریر فروشی و فروش کتب دانشگاهی روی آوردند.[1]
--------------------------------------------------------------------------------[1]منبع: کتابفروشی، به خواستاری ایرج افشار با همکاری عبد الحسین آذرنگ و دیگران، تهران، شهاب ثاقب، 1383 ،مقاله حسن مروجی، کتابفروشی های سبزوار، ص 591. این کتاب به مناسبت سالگرد بابک افشار منتشر شده است./روزنه
ایام شوم سقیفه بنی ساعده
اولین هفته بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) ــ ۲۸ صفر لغایت ۵ ربیع الاول ــ سالگرد ایام شهادت حضرت محسن بن علی(صلوات الله علیهما) اولین شهید راه قرآن و عترت، و نهاده شدن بنیاد ظلم بر اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) را به ساحت مقدّس حضرت بقیّة الله الأعظم،حجّة بن الحسن العسکری(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت عرض می نمائیم.
تمام مصیبات و گرفتاریهای آل محمّد(صلوات الله علیهم) از آثار شوم سقیفه است
ب