وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

مسمط

مجموعه جدید مصراع همقافیه (بند مسمط) و یک مصراع که قافیه آن مستقل است. (رشته مسمط یا مصراع تسمیط) و این شکل چند بار با قافیه های متفاوت تکرار می شود.

و اما مصراع های جدا با هم قافیه دارند، بدین نحو: الف�الف�الف�ی� ب�ب�ب� ی � ح� ح�ج�ی به مسمط هایی که بند مسمط و رشته مسمط آنها مجموعه سه مصراع باشد مسمط مثلث به چهار مصراع مربع و به پنج مصراعی مخمس و به شش مصرایی مسدس گویند. مسمط حداقل مثلث و حداکثر (معمولاً) مسدس است و همه مسمطات منوچهری مسدس است.



مانند:

گویی بط سپید جامه به صابون زده است --- کبک دری ساق پای در قدح خون زده است

بر گل تر دلیب، گنج فریدون زده است --- لشگر چین در بهار، خیمه به هامون زده است

لاله سوی جویبار خرگه بیرون زده است --- خیمه آن سبزگون خرگه این آتشین



باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمده است � کم سخن عندلیب،دوش به گوش آمده است

از شغب مردمان لاله به جوش آمده است --- زیر به بانگ آمده است بم بخروش آمده است

نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده است --- سیمش در گردن است، مشکش در آستین



مسمط معمولاً ساختمان قصیده را دارد اول آن تغزل است و بعد تخلص به مدح می پردازد. این نوع جدید مسمط است که به ابتکار منوچهری از مسمط قدیم ساخته شده است، مسمط قدیم بیتی است چند لختی که لخت های آن یک قافیه دارند (قافیه درونی) و لخت آخری آن با لخت های آخر ابیات دیگر هم قافیه است (قافیه بیرونی) او گاهی به این گونه اشعار شعر مسجع گویند و نمونه آن در اشعار مولانا زیاد است.


دیده سیرست مرا جان دلیرست مرا ----- زهره شیرست مرا، زهره تابیده شدم

شکر کند عاشق حق، کز همه بردیم سبق ---- بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان----- کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم


این ابیات را می توان به شکل زیر (مسمط و مربع) نوشت:

دیده سیرت مرا ----- جان دلبراست مرا

زهره شیرست مرا ---- زهره تابنده شدم

که هر مصراع آن دو بار مفتعلن و به اصطلاح عروصی مربع است که در شعر فارسی مفعول نیست و ابیات فارسی معمولاً مسدس و یا مثمن هستند. از این رو منوچهری این پاره ها را طولانی تر کرد و به حد مصراع مفعول در شعر فارسی رساند.

 

هفته جشن و سوک

هفته ای داشتیم تلفیقی از ماه صفر و ربیع الاول یعنی تلفیق سوگواری و جشن، تلفیق پاییز و زمستان یعنی پایان برگریزان و آغاز خواب زمستانی طبیعت. هفته ای یک روز کار و یک روز تعطیلی و کلا هفته ای که نفهمیدیم تعطیلیم یا سر کاریم و بدجوری تقویم بازیش گرفته بود در این هفته. این گنجو با تحسین این بازیگری مشترک طبیعت تاریخ و مذهب ابیات زیر را تقدیم می کند

ابیات

در بازی روزگار بازیچه شدیم

دوار و دوان چو گردش پیچه شدیم

کس نیست بگوید این چه بازی است دلا

ما زی چه برآمدیم ما سی چه شدیم

 

صد فصل خزانی و بهاری طی شد

ایام به رنج و انتخاری طی شد

باری تو چه خواستی از این رنج فزون

هر چند که هر چه بود باری طی شد

 

در فصل ربیع کوس شادی زده ایم

در ماه صفر به دشت و وادی زده ایم

یک روز ز رنج و از عنا نالیدیم

یک روز به زخم خود پمادی زده ایم

 

این هفته ز زردی خزان نالیدیم

و زسوز و غم باد وزان نالیدیم

در آخر هفته شاه سرما آمد

تا یاد شود زو که از آن نالیدیم

 

در اول هفته مان خزان بود و عزا

در آخر هفته فصل شادی برپا

در سردی دی بهار از راه رسید!

اوضاع به کلی شده شلغم شوربا

 

این هفته نه فصل استراحت بودی

نه فرصت کار و نه سیاحت بودی

یک روز ز بیکارگی ام فرسودی

یک روز به کار و این قباحت بودی

 

ای کاش که کار ما به سامان می شد

تعطیلی ما فت و فراوان می شد

یک نیمه سال جملگی تعطیلیم

ای کاش که این نیمه دوچندان می شد

 

ما ملت تعطیلی و تفریحاتیم

ما قاتل بی رحم خود و اوقاتیم

گر قصد گریز و استراحت داری

ای دوست به هر کجا که رفتی باتیم!

 

این ملت ما که جمله اندر سفرند

بر مرکب خود نشسته و می گذرند

این راه و چنین مرکب بی اطمینان

هشدار که جمله زین جهان می گذرند