رمان بازی تمام شد
نویسنده : شهره وکیلی
فصل : 3
........................................................................................
جنی . . . من همه ی زندگی ام را به تو بخشیده بودم ، ولی تو گرفتن اقامت را به جبران انچه به پایت ریخته بودم کافی می دانستی ف و بارها این سرکوفت را زدی که اگر به خاطر تو نبود ، من نمی توانستم اقامت بگیرم . ای کاش هرگز به چنین چیزی دست نیافته بودم و بلافاصله پس از اتمام تحصیلات به کشورم باز می گشتم و زندگی ارامی را شروع می کردم .