رمان اسیر سرنوشت
نویسنده : رویا سیناپور
فصل : 2
........................................................................................
آه خدایا هما بنز سفید رنگ و همان راننده ای که همیشه در جستجوی آقای رستمی بود.
راننده در حالی که داشت به من و آن جوان نگاه می کرد درماشینش را به سرعت باز کرد و بدون اینکه به ماشین های در حال رفت و آمد توجه داشته باشد به طرف ما آمد. او به محض اینکه به مارسید، سیلی محکمی به صورت آن جوان زد . من ترسیده بودم. فقط مات و مبهوت نگاه می کردم.