جای تو در قلبم نیست ، در زندان غمها نمان که اینجا جای ماندن نیست! ارزش تو بالاتر از قلب شکسته ی من است ، برو که قلب من سرپناه خوبی برای تو نیست دیگر کار من از عاشق شدن گذشته است ، دیگر کسی به من نگاه نمیکند، در خزان سرد زندگی ام کسی به انتظارم نمی نشیند! برو که ماندنت یعنی حسرت ، حسرتی برای روزهای خوشبختی ! در قلب من نمان که اینجا کویری بیش نیست ، اینجا نمان که غمها از قلبم رفتنی نیست. دلسوز من نباش که دلم مدتهاست سوخته است ، با چشمهای گریان به من نگاه نینداز که چشمهای من به سوی تاریکی خیره است! درد های من یکی دو تا نیست ، قلب من خدا را دارد ، تنها نیست! به قلب من نیا که پرنده در قفس آواز غمگینی میخواند، زندان قلبم تاریک است، پنجره در دل دیوار شعر آزادی میخواند! با تنهایی وفادارم ، به تنهایی خیانت نمیکنم ، می مانم با تنهایی زیرا میدانم که همیشه با من وفادار خواهد ماند!