رمان آرینا
نویسنده : باران
فصل : 6
.......................................................................................
امیرعلی : اومدم به جواد کمک کنم تا کارش زودتر تموم بشه
: ممنون
امیرعلی رفت بیرون ، ما دو تا هم به جون خونه افتادیم ، حسابی همه چیزش تمیز کردیم ، بعد از تمیز شدن فهمیدیم کف اتاق موزائیک
غزال : دارم میمیرم
: غر نزن دیگه عذاب وجدان می گیرم