دستی به دوش غیر نهاد از رهِ کَرم
ما را چو دید لغزش پا را بهانه کرد
آمد برون خانه چو آواز ما شنید
بخشیدن نواله گدا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظّارۀ رخش
دستی به رخ کشید و دعا را بهانه کرد
زاهد نداشت تاب جمال پری رُخان
کُنجی گرفت و ترس خدا را بهانه کرد