رمان سهم من از زندگی
نویسنده : arameeshgh20
فصل : 5
.......................................................................................
وقتی میرم داخل میبینم ستاره زیر دست آرایشگره
ستاره: بالاخره اومدی؟؟ میذاشتی پنج شش ساعت دیگه... اصلا میذاشتی فردا که همه چیز تموم میشد میومدی
همونجور داره واسه خودش غر میزنه
-ستاره به جای سلام کردنته... تو چقدر غر میزنی... مثلا میخوای عروس بشی .. پس چرا هنوز آدم نشدی؟... هر چند من از اولم امید زیادی به آدم شدنت نداشتم