وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

389

نشستیم تو ماشین ُ من یهو چشَمـ به خوشبو کننده ی بستنی شکلِ توی ماشین افتاد ُ دلم بستنی خواست ُ گفتم بستنی...سریع از ماشین پیاده شدی ُ رفتی سوپری که اون نزدیکیا بود ُ با یه کیسه پر از قاقالی لی برگشتی..میگی خانومی گفتم بستنی تابستونی،زمستونی بده ؛نداشت گفتم هرچی که خوشمزه ست ُ بچه ـها خیلی دوس دارن ازونا بده اونمـ اینارو داد:)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.