همیشه تاکید کرده ام که ما محصول ِ آنچه میخوانیم ، آنچه میشنویم و آنچه میبینیم ؛ هستیم .
باورهای ما ، چیزی فطری یا ودیعه ی الهی نیستند ، مجموعه مکرراتی ست که در گذر زمان از اطراف ِ خود ( جامعه ، خانواده و ... ) کسب کرده ، بدانها عادت کرده و حالا در محتوای آگاهی ِ خود بعنوان ِ " مبرهنات یا یقینیات " ذخیره کرده ایم ... , و حالا آنها را مسلم فرض گرفته و تمام جهان و محتویاتش را با آنها به قضاوت مینشینیم
بله بارها و بار اینها را گفته ام ...
حال اما هنوز هم عزیزانی برایم کامنت مینویسند که :
تو درد ِ ما را نمیفهمی چون بچه پولداری
تو نمیفهمی درد ِ ما را چون مثل ما دچار فلان بیماری نیستی
تو علی بی غمی چون مثل ما بچه ی فلان شهرستان نیستی
تویی که هیچ غمی نداری ، نمیتوانی از عدالت خدا سخن بگویی
و ...
برای شروع ؛ اول این کتاب را ، دقیق ، با حوصله و با آرامش ، مطالعه کن :
قانون ِ شفا نوشته ی کاترین پاندر ترجمه ی گیتی خوشدل
بعد اگر باز خوشبختی ِ من برایت جای سوال داشت ، با هم گفتگو خواهیم کرد