
رمان اکسیر عشق
نویسنده : میترا
فصل : 6
.......................................................................................
نوید- گفتم نه یعنی نه این بحث و تمومش کن
چرا نه مگه نمیگی قبلا توی شرکتت کار کردم خب الانم میام کار میکنم من حوصلم توی این خونه تنهایی سرمیره تو صبح میری عصر میای خودت بودی خسته نمیشدی
نوید- قبلا فراموشی نگرفته بودی خب سره خودتو به یه کاری گرم کن
چرا همش یادم میاری که فراموشی گرفتم من که نگفتم بشم طراح شرکت خب بشم منشی فقط از این خونه برم بیرون برام کافیه
نوید- من دوست ندارم خانمم جای منشی شرکت کار کنه