رمان اکسیر عشق
نویسنده : میترا
فصل : 11
.......................................................................................
مامان و بابا و نیما به طرفم اومدن و کنارم روی زمین زانو زدن مامان سریع منو توی آغوشش گرفتو هم زمان با من شروع کرد به گریه کردن عکس العملی نشون ندادم چون من مادرمو مقصر نمیدونستم اون حتی باعث شده بود که بابا به فکر جبران گذشته بشه ولی بابا چی جبران کرده بود اصلا پشیمون شده بود با صدای بابا که میگفت باورم نمیشه امید همچین کاری کرده باشه خدایا من چیکار کردم