باید مرا ببخشی و برگردی از سفر
رقص خلاف ساز تو را خواستم،نشد!
با رقص من تو ساز عوض کردی هر سحر
غرق سراب بودمو هرگز ندیدم آب...
در کوزه های چشم تو از رود بیشتر
رفتی و گرد مرده به دنیای من نشست
در خواب مانده این شتر ِ شومِ پشت ِ در
گفتند مرگ توبه ی گرگ است پس چرا
اهو به احتضار کشاندی ستیزه گر!
از تو درون من کسی آغاز می شود
برگرد!محض ِخاطر این شعر بی پدر
_مریم رضایی