مکتب ساختارگرایی{structuralist school}
چکیده:{abstract}
جغرافیای ساختاری از آن دسته مکاتبی است که جاذبه بیشتری برای استادان ودا نشجویان دارد، زیرا زندگی روزمره مردم را در داخل یک دستگاه منسجم ساختاری به تحلیل می کشد، این دستگاه و ساز و کارهای آن هر چند مستقیمآ قابل مشاهده نیستند اما تاثیرات عمیقی در زندگی مردم داشته اند. جغرافیای ساختاری این سوال را مطرح می کند که جامعه چگونه کار و فعالیت می کند و در جهت مطلوبیت بخشیدن به زندگی انسانها راهبرد مناسب کدام است.
کلید واژه: مکتب – تفکرات – ساختار گرایی - جغرافیا
مقد مه:{introduction}
ورود تفکرات فلسفی در مطالعات جغرافیایی تقریبا از دهه 1930 در کشورهای انگلستان وآمریکا آغاز شد بین سالهای 1960-1930 مباحث فلسفی بیشتر در زمینه طبیعت، چشم انداز و مناسبات جغرافیا با سایر رشته های علمی مطرح می شد که نمونه کامل آن را در کتاب ماهیت در جغرافیا(1939) اثر ریچارد هارتشورن می توان دید.
در میان این تفکرات فلسفی ، ساختار گرایی آیین فکری مهمی است که در نیمه دوم قرن بیستم در قلمرو فلسفه و علوم انسانی پدید آمد و سرچشمه تاثیرات فراوانی شد.این آیین از دهه 1950 به طور عمده در فرانسه بسط یافت و تا دو دهه بعد در میان پژوهشگران اروپایی و آمریکایی اعتبار بسیاری کسب کرد.
ریشه های تفکر ساختی را می توان در آرای متفکرانی چون لابینتس و حتی رواقیون یونانی ردیابی کرد ،اما در حدود یک قرن پیش با انتشار کتاب دوره زبان شناسی فردینان دوسوسور در ژنو بود که تفکرات ساخت گرایی شکل دقیق و منظمی پیدا کرد.
ساختار در لغت:
fabric
ترکیب
بافت
تار و پود (نوروزی خیابانی.103.1383)
{structuralism} ساختارگرایی
مهمترین تحول در عرصه روشنفکری فرانسه در دورانی که التوسر مقالات خواندن سرمایه و برای مارکس را مینوشت، روششناسی نوین و رادیکالی بود که به ساختارگرایی مشهور شد..
در اواسط دهه 1960، ساختارگرایی مد بیرقیب در زندگی فکری فرانسویان بود. التوسر یک ساختارگرای محرز نبود، او را حتی نمیتوان یک " مارکسیست ساختارگرا" نامید. او در برخی از مقالات اصلی خود را در فضای فرهنگی نوشت که در آن، ساختارگرایی روششناسی غالب بود و این روششناسی برخی از رویکردهای اصلی کار او را در تفسیر مارکس شکل داد. تاثیر ساختارگرایی بر مارکسیسم التوسر دو وجه دارد:
در وهله اول او ساختارگرایی ضد اومانیست بود. التوسر نشان داد که اگر مارکسیسم را درست بشناسیم، پی میبریم که جامعه نظامی از روابط است، نظامی که هر عنصرش را تنها در ارتباط با دیگر عناصر آن نظام میتوان درک کرد.
در وهله دوم، التوسر با پیگرفتن این ضد- اومانیسم، جامعه را نظامی از عناصر مرتبط با هم میداند.
تفاوت کار التوسر با ساختارگرایی کلاسیک در این است که التوسر به دنبال طبقهبندی کامل و تمامعیاری از تمام عناصر یک جامعه معین است، بدنبال نوعی دستور زبان، یا نظام قواعد ترکیب این عناصر با هم.
ساختارگرایی (به انگلیسی: Structuralism) یکی از اندیش راههای رایج در علوم اجتماعی است. بر پایه این طرز فکر تعدادی ساختار باطنی و ناملموس، چارچوب اصلی در پشت پدیدههای ظاهری اجتماع را تشکیل میدهند. روش ساختارگرایی در نیمه دوم سده بیستم از سوی تحلیلگران زبان، فرهنگ، فلسفه، ریاضی و جامعه به گونهای گسترده بکار برده میشد. اندیشههای فردینان دو سوسور را میتوان آغازگاه این مکتب دانست. هرچند پس از وی ساختارگرایی تنها به زبانشناسی محدود نشد و در راههای گوناگونی بکار گرفته شد و مانند دیگر جنبشهای فرهنگی، اثرگذاری و بالندگی آن بسیار پیچیدهاست.
سیر تاریخی
ساختارگرایی، نخست با مطالعه ساختار زبان آغاز شد. اما بعدا توسعه یافت و با در برگرفتن موضوعات انسان شناختی و اسطورهای، رشد و گسترش یافت. ساختارگرایان به این نتیجه دست یافتند که زبان یک ساختمان اجتماعی است .و هر فرهنگ، برای رسیدن به ساختارهای معنایی، روایتها و یا متنها را وسیع و متحول میکند. و بدین شیوه، مردم میتوانند تجارب خود را سامان دهند و معنا ببخشند.
تشریح مکتب : {describe school}
ساختار گرایی روش تجزیه و تحلیلی است در جغرافیای انسانی ( مخصوصآ در جغرافیای مارکسیستی و در جغرافیای صنعتی ) که بر اساس آن پدیده های مشاهده شده حاصل نیروها یا پدیده های منحصر به فرد نیستند ، بلکه پدیده های مشاهده شده حاصل مکانیزهای کلی تر و عمیقتر می باشند.(سیف الدینی.122.1388)
به طور کلی جغرافیای ساختاری به منزله یک فرایند در جستجوی شناخت کیفیت،توزیع منابع کمیاب ،مثل زمین شهری، ثروت کشور، توزیع درامد میان مردم و ... می باشد. در جغرافیای ساختاری پدیده های مشهود جغرافیایی نتیجه عملکرد نیروهای منحصر به فرد و خلق الساعه نمی باشد، بلکه این پدیده های جغرافیایی حاصل یک رشته ساز و کارهای ریشه داری است که در طول زمان بوجود آمده اند و شکل گیری خود را از ساختارهای پنهان وآشکار اخذ می نمایند.(شکویی.169.138
در جغرافیای ساختاری شرایط و ساختارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر توزیع ثروت ، درامد و قدرت حاکمیت دارند و این ساختارها شیوه زندگی و مسیر تحرک اجتماعی انسان را تعیین می کنند، در جغرافیای ساختاری دو گانگی روابط میان ساختار و عاملیت (انسان) و پیوستگی میان این دو در زمان و فضا تبیین می شود.(همان.170.1385)
در جغرافیای ساختاری زندگی و رفتار اجتماعی افراد و گروهها در ارتباط با شرایط زندگی ،باورها و نظام اجتماعی مورد مطالعه قرار میگیرد ، بدینسان که هر پدیده مشهود جغرافیایی نظیر گرانی مسکن ،حاشیه نشینی ،بیکاری ، گسترش امراض، انحرافا ت اجتماعی ، نتیجه ساختارهای اجتماعی ، اقتصادی شناخته میشود. اما این ساختارها در خود پدیده های جغرافیایی مشهود نیستند ، بلکه به صورت پنهان عمل می کنند.(همان.169.1385)
ساختار گرایی به شکل های مختلف در رشته های زیست شناسی، ریاضیات و فلسفه تاثیر گذار بوده است. در این میان علاوه بر مارکسیسم ، ساختارگرایی آلتوسری نزد بیشتر جغرافیدانان غربی از اعتبار خاصی برخوردار بوده است ،چنانکه جغرافیدانان معروفی چون دریک گریگوری ، مانوئل کاستنز ، از توانمندی های ساختار گرایی در تحلیل پدیده های جغرافیایی بهره گرفته اند.(همان.168.1385)
در مطالعات جغرافیای ساختاری عامل سلطه در کانون مطالعات قرار دارد، که نمونه روشن آن را در جغرافیای استعماری می بینیم . از اوایل قرن 16 سلطه استعمار اروپایی در کشورهای امریکای مرکزی و جنوبی با دگرگونی شدید اجتماعی ،اقتصادی همراه بوده است. چنین شرایطی به سرعت باعث گسترش امراض همه جا گیر نظیر آبله ،تب زرد و تیفوس را فراهم ساخت، نابودی جمعیت این نواحی تا بدان حد بالا گرفت که صد سال بعد میزان جمعیت 07/ جمعیت اوایل قرن 16 رسید.(همان.173.1385)
طریقه ورود مکتب به جغرافیا:{how to enter the school of GEOGRAPHY}
به طور کلی ساختار یک رویکرد نظریه ای است که از طریق زبانشناسی و فلسفه وارد جغرافیا شده است، این رویکرد بیشتر مد یون کلود لوی اشتراوس در انسان شناسی و ژان پیازه در روانشناسی است.(شکویی.157.1385) علل نفوذ و گسترش ساختارگرایی درجغرافیا مدیون دانشمندانی چون امیل دورکیم،بوریسنیلا مالینوسکی و تالکوت پارسنز است.(همان.153.1385) اعتبار یابی جغرافیای ساختاری به اوایل دهه 1970 برمی گردد ، که در ابتدا جغرافیدانان رادیکال با تاثیر پذیری از ساختار گرایی آلتوسری کار را شروع کردند. بطور کلی مکتب ساختار گرایی جهت نقد مکتب اثبات گرایی بوجود آمد.(همان.168.1385)
تاثیر مکتب در جغرافیا: {the school of geography}
سرچشمه پارادایم جغرافیای ساختاری ، نظریه های رادیکالی بود که در آن به حذف سلطه و ستم دیدگی تاکید می شد ، زیرا عامل سلطه زمینه نابرابری های شدید اجتماعی و اقتصادی را فراهم می کند.
جغرافیای پزشکی:{medical geography}
در مطالعات بوم شناسی سیاسی امراض به مناسبات متقابلی میان امراض گسترش جغرافیایی آن با شرایط طبیعی ،اجتماعی ، اقتصادی و مکانی برخورد می کنیم. جغرافیای ساختاری بر این باور است که علل گسترش جغرافیایی این امراض پیش از شیوه زندگی افراد به نظامهای سیاسی و اقتصادی آن کشورها وابسته است.
جغرافیای ساختاری به ما می گوید : که منشاء امراض و به خطر افتادن سلامتی عمومی بیشتر از فقر ناشی می شود که در سرمایداری جهان سومی کمتر به ریشه های آن توجه می شود. بدینسان که به جای هزینه سازی در پیشگیری امراض و درمان فقر مردم ، مبالغ هنگفتی صرف واردات و یا ساخت داروهای درمان بخش می گردد. حتی از اواخر قرن 19 که گروه های مسیحی در شرق افریقا شروع به فعالیت کردند به جمعیت بومی داروهای غربی را عرضه می کردند، اما بعلل امراض و فقر مردم کاری نداشتند.(شکویی.172.1385)
جغرافیای شهری :{urban geography}
در مکتب ساختار گرایی ، پدیده های جغرافیای شهری به صورت مجزا در کنار هم قرار نمی گیرند، بلکه هر پدیده جغرافیای شهری جزیی از کل ساختاری است و تنها در درون این ساختار می توان آن را تحلیل نمود، زیرا کل ساخت فضای زندگی بر هر پدیده جغرافیای شهری اثر می گذارد ، همچنین پیوند پدیده ها با پدیده های قبلی به منزله علت وجودی پدیده های فعلی مورد نظر نیست، بلکه تنها بر ارتباط پدیده ها در داخل یک ساختار تاکید می شود. بطور مثال در نظریه ساخت شهر ، ارتباط و پیوند میان میزان اجاره بها ، قیمتهای زمین و کاربری زمین بررسی میگردد، یعنی میزان اجاره بها با توجه به بازار زمین ، قوانین درباره زمین ، همچنین کاربری زمین با توجه به چگونگی نظارت دولتها به نحوه استفاده از زمین های شهری و مانند آن.در مکتب ساختار گرایی شهر و پدیده های شهری بخشی از یک جامعه وسیعتر محسوب می شود و برای شناخت عمیقتر و منطقی تر مسائل شهری باید کل جامعه که شهر نیز جزئی از آن است مورد بررسی قرار بگیرد.در جغرافیای شهری در داخل مکتب ساختاری ساخت گرایی عمدتآ با دو نوع نگرش روبرو است:
1.نگرشی که در آن گونه های نهادی و سازمانهای مختلف از عوامل اصلی در شکل گیری شهرها ساخته می شود.
2.نگرش سوسیالیستی به شهر، که بین ساختهای اقتصادی ، طبقات اجتماعی و تولید و مصرف در فضای شهری همواره رابطه محکمی وجود دارد. (شکویی.123.1379)
ساختارگرایان چه می گویند؟
اولین کمک آمریکاییها به علم اقتصاد و تاریخ عقاید اقتصادی از همین مکتب ساختارگرایی انجام شد. داعیه داران این مکتب اقتصادی، توریستین وبلن، جان کامنز و وزلی میچل بوده است. این مکتب اواخر سالهای 1880 در آمریکا توسعه یافته که تحت تأثیر مکتب تاریخی آلمان قرار گرفته بود(گرجی، ص69). مکتب ساختاری یک روش تحقیق است که فروض اثبات گرایی(empiricism) و تجربه گرایی (positivism) در اقتصاد را به چالش کشیده است (پالما، ص529). در واقع این مکتب استدلال می کند که عوامل تاریخی، اجتماعی و ساختاری که قوانین اقتصادی را شکل می دهند باید در اقتصاد و توصیه های سیاستی مورد توجه قرار بگیرند و بسیاری از عوامل در اقتصاد تحت تأثیر وقایع تاریخی که دائماً در حال تغییر هستند قرار گرفته و این وقایع چه بطور مستقیم و چه غیر مستقیم، از طریق ساختارها و جامعه ای که فرد را احاطه نموده اند بر روی او تأثیر گذاشته اند.
ویژگی اصلی مکتب ساختاری و ساختارگرایان این است که موضوع تحقیق خود را یک نظام (system) می دانند و روابط متقابل میان بخشهای یک کل را به جای مطالعه مجزای بخشهای مختلف مورد بررسی قرار می دهند (همان). بطور مشخص تر، رویکرد مکتب ساختاری مورد قبول نظریه هایی است که معتقدند مجموعه ای از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی غیر قابل مشاهده ای وجود دارد که پدیده های اقتصادی و اجتماعی قابل مشاهده را ایجاد می کند. این مکتب، ارزیابیهای خود را منحصر به مطالعات تاریخی نکرده، بلکه توجه زیادی به سیاستگذاری های اقتصادی در سطح کل داشته است. نتایج تحقیقات آنها سیاستهای اقتصادی حمایتی را به عنوان ابزاری برای ارتقاء و پیشرفت اقتصاد به دنبال داشته است. میچل که از بنیانگذاران این مکتب است معتقد بود که اقتصاد دانش رفتار انسان است. او بر این باور بود که آینده علم اقتصاد بستگی به این دارد که ما بیشتر به سمت تحقیق و بررسی رفته و کمتر توجه به تئوریزه کردن آن داشته باشیم (گرجی، ص72).
طرفداران این مکتب اقتصادی تاکید داشتند که باید اقتصاد را بصورت کلی و بعنوان جزئی از فرآیند حرکت تکاملی و انقلاب آرام و در یک مجموعه ای از عناصر ساختاری منطبق با واقعیت بررسی نمود. این مکتب پیدایش سیکلهای تجاری و وقوع انحصار و خروج از رقابت کامل را به دلیل عدم کارآیی اقتصاد نئوکلاسیک دانسته و درنتیجه حرکات اصلاح طلبانه ای را که باعث کاراتر شدن نظام اقتصادی سرمایه داری خواهد گشت معرفی نموده است. همچنین آنها معتقدند تلفیق و نزدیکی بیشتر شاخه های علوم اجتماعی برای تجزیه و تحلیل صحیح تر و دقیق تر مسائل اقتصادی ضروری است(همان، ص70).
مهمترین دستاورد مکتب ساختاری که در واقع مقابل مکتب کلاسیک و نئو کلاسیک بود، حمله به اقتصاد آزاد یعنی عدم دخالت دولت (laissez faire) بوده است. ساختارگرایان دریافتند که آزادی نامحدود اقتصادی لزوماً بهترین نتایج ممکن را برای جامعه بوجود نخواهد آورد و حداکثر شدن سود تک تک افراد به مثابه حداکثر شدن نفع جامعه نیست. در اینجا یک نکته ای را یاد آوری می کنیم که عبارت "دخالت دولت" نمی توان عبارت درست و کاملی باشد. زیرا حتی اگر تعریف ما از دولت در حد تعریف آدام اسمیت (پدر علم اقتصاد) هم باشد باز هم مفهوم دخالت دولت برداشت نمی شود بلکه " حضور دولت" و " عدم حضور دولت" مطرح است. همانطور که قبلاً گفته شد این مکتب زاییده ایالات متحده است. نظریه ها و توصیه های سیاستی ارائه شده توسط این مکتب باعث انتقاد چپ گرایان و راستگرایان در آمریکا شد. چون این مکتب به شدت از چپ گرایان به خاطر ناتوانی در تبیین کافی سازوکارها و استثمار در درون نظام سرمایه داری انتقاد می کرد. از طرف دیگر واکنش راستگرایان در مواردی شدید تر بود. توصیه های سیاستی مکتب ساختاری از دیدگاه نظریه سنتی کاملاً دگر اندیشانه بود و منافع سیاسی بخش مهمی را تهدید می کرد. راستگرایان اعتقاد داشتند که بنیانگذاران این مکتب اسب تروای مارکسیسم است و به شدت تحلیل مارکسیسم و مکتب ساختاری را بر یکدیگر منطبق می دانستند. راستیها معتقد بودند که این مکتب چون عدم حضور دولت را مورد حمله قرار داده است مثل مکتب مارکسیسم است و همچنین اینکه هر دوی آنها بر این عقیده هستند که بدون تلاش برای رفع موانع توسعه (یعنی بخشهای سنتی) از فرآیند صنعتی شدن جلوگیری شود.
مهمترین عقیده ساختارگرایان:
- تصویر کلی و عملکرد گروهی: طرفداران این مکتب بر این باورند که اقتصاد را به جای اینکه در اجزاء کوچک و جدای از یکدیگر بررسی کنیم، بایستی بطور کل مورد مطالعه قرار دهیم. در یک مجموعه، مثل بدن انسان صرفاً نمی توان با اتکاء به یک جزء از بدن و بدون توجه به اعضاء دیگر به درمان آن پرداخت. یعنی فعالیتهای اقتصادی مجموعه فعالیتهای انفرادی جهت حداکثر کردن سود نیست و عملکرد دسته جمعی که بزرگتر از مجموع اجزاء می باشد وجود دارد. آنها بر این باورند که اقتصاد با سیاست، جامعه شناسی، حقوق، عادات و سنتها، ایدئولوژی و سایر جنبه های اعتقادی و تجربه بشری در ارتباط است.
- اهمیت دادن به نقش دولت: از نظر این مکتب، به جای فرد، جامعه و دولت باید مورد توجه قرار بگیرد. برای مثال، در آلمان و کره جنوبی این جامعه و دولت بود که محور توسعه و پیشرفت صنعت، حمل ونقل و رشد اقتصادی گشت. - در بحران جنوب شرق آسیا دولت کره جنوبی برای وام گرفتن از صندوق بین المللی پول از مردم درخواست کرد که طلاهای خود را به دولت امانت بدهد تا دولت از طریق گرو گذاشتن آنها وام دریافت کند و این کار انجام شد.- تأکید طرفداران این مکتب بر این است که جامعه منافعی دارد که در تضاد منافع افراد است و دولت باید حضور داشته باشد. بعضی ها معتقدند مکتب ساختاری مکتب ملی گراست.
- تمرکز بر نهادها و نهادگرایی: این مکتب بر نقش ساختارها و نهادها در اقتصاد تمرکز دارد. نهاد در بر گیرنده سنتها، عادات اجتماعی، حقوق، طرز تفکر و راه وروش زندگی می باشد. ساختارگرایان معتقدند زندگی اقتصادی بوسیله نهادهای اقتصادی تنظیم می گردد و نه صرفاً بوسیله قوانین اقتصادی.
- بکار بردن روش تاریخی- قیاسی استنتاجی: این مکتب روش تجزیه و تحلیل اقتصادی کلاسیکها و نئوکلاسیکها را مورد انتقاد قرار داده و معتقد بودند که روش آنها غیر پویا (استاتیک)، غیرواقعی و غیر تاریخی است. آنها معتقدند که هیچ گونه قانون اقتصادی معتبر وجود نداشته باستثناء الگوهای توسعه ای که در تاریخ قابل مشاهده بوده که می توان آنها را بصورت قوانین توسعه عمومیت داد.
- برخورد منافع و حضور دولت: نظریه پردازان این مکتب معتقدند برخورد منافع و تضاد بین گروهها همیشه وجود داشته است مثلاً شرکتهای بزرگ با ایجاد کارتلها و تراستها در مقابل شرکتهای کوچک قد علم کرده اند، تولید کنندگان بر علیه مصرف کنندگان، کارفرمایان در مقابل کارگران و... دارای تضاد منافع بوده و لذا باید دولت، بی طرف وارد عمل شده و با حضور خود موجب بهینه شدن اقتصاد شود.
- رد ایده و نظریه تعادل نرمال: از دیدگاه ساختارگرایان عدم تعادلهای ایجاد شده در اقتصاد دور شدن از تعادل نرمال نیست. عدم تعادلهای بوجود آمده مثل سقوط یکباره فعالیت تجاری، رکود تورمی (stagflation)- وقوع همزمان تورم و بیکاری- و مشکلات کسری تجاری و کسری بودجه دولت معضل اساسی در طول تاریخ بوده اند. آنها اعتقاد دارند که کنترلهای دسته جمعی از طریق دولت، جهت اصلاح مداوم و از بین بردن کاستی ها و عدم تعدیل های ایجاد شده در زندگی اقتصادی لازم می باشند.
- اصلاح سیستم کاملاً لیبرال: ساختارگرایان اعتقاد دارند که یک استانداردی از تولید و توزیع مناسب ثروت تعریف شود که در نتیجه آن عدالت و اخلاق مورد قبول واقع گردند. آنها همچنین سیستم بازار را بهینه ندانسته و معتقدند توزیع درآمد عادلانه را برقرار نمی سازد. از دیدگاه آنها این نوع اصلاحات می تواند طبقه کارگران را از افتادن به دامان سوسیالیست نجات دهد به این خاطر به طرفدارن این ایده، سوسیالیستهای میز نشین می گفتند که در واقع به کرسی دانشگاه تکیه کرده بودند. از جمله این افراد، فردریک لیست می باشد او بطور جدی دیدگاه آدام اسمیت را که دکترین کلاسیکها برای اقتصاد انگلستان مناسب بوده برای کشورهای در حال توسعه هم مناسب می باشد، رد می نماید. او تأکید دارد که ببینیم تاریخ چه چیزی به ما می آموزد و معتقد بود که در مراحل اولیه رشد اقتصادی، دولت باید بطور فعال در فعالیتهای اقتصادی حضور داشته و به مردم کمک نماید و موقعی تجارت آزاد را در پیش بگیرد که کشور به بلوغ صنعتی رسیده باشد. همچنین فردریک لیست اعتقاد کلاسیکها مبنی بر اینکه چون افراد دنبال حداکثر کردن سود اقتصادی هستند پس سود جامعه حداکثر می شود را رد کرد.
نگاهی به اقتصاد کشورمان، نشان دهنده این است که مدیران کشور در عمل به مبانی گفته شده در مورد مکتب ساختاری، اعتقاد بیشتری دارند تا به مکاتب دیگر. چرا در بین اقتصاددانها و اساتید اقتصاد، هستند افرادی که معتقدند صرف استفاده از فرمولهای اقتصادی برای کشور ایران، با نوع اقتصاد و نوع اعتقاد مردم، نمی تواند گره گشای مشکلات اقتصادی کشور باشد و بر این اعتقاد هستند که دکترین اقتصاد کشورهای دیگر با اقتصاد کشور ایران مطابقت ندارد و ازحضور بیشتر دولت در اقتصاد حمایت می کنند.
موضوعی که در آخر باید گفته شود این است که علیرغم مطالعات فراوانی که طرفداران مکتب ساختاری انجام دادند ولی به تئوری منسجمی دست نیافتند. در واقع با بوجود آمدن مکاتب اقتصادی دیگر، مثل مکتب کینزی، که آنها تئوری اقتصادی ارائه داده و دیدگاههای خود را بر اساس آن تئوریها ارزیابی کردند.