داشتم تو اتوبان میرفتم دیدم یه بچه ای رو موتور خوابش برده بود و داشت می افتاد باباش هم اصلا حواسش
نبود رفتم کنارش هر چقدر بوق میزدم نمی فهمید آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ایستاد بهش گفتم
پس چرا حواست به بچه ات نیس یه دفعه دو دستی زد تو سرشو گفت : اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟