وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

فقر

فقر

روزی یک مرد ثروتمند، پسربچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند. آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید: آیا به زندگی آن ها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: فکر می کنم! پدر پرسید چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهارتا! ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند! حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست! در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه کرد: پدر متشکرم که به من نشان دادی ما درواقع چقدر فقیر هستیم!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.