هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منوبدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم . . .
*
سر کلاس ادبیات معلم گفت:فعل رفتن رو صرف کن:رفتم.رفتی.رفت. ساکت می شوم، می خندم، ولی خنده ام تلخ می شود.استاد داد می زند:خوب بعدی ادامه بده.و من می گویم:رفت .رفت.رفت.و دلم شکست.غم رو دلم نشست.رفت شادیم بمرد.شور از دلم ببرد.رفت.رفت.رفت و من می خندم و می گویم:خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است.کارم از گریه گذشته است به آن می خندم
*آدم ها زمانی از هم دور میشوند، که دارند به کس دیگری نزدیک میشوند…شک نکن!!!!”
*خدا حافظ گل لادن تموم عاشقا باختند
ببین گریه هام از عشق چه زندونی برام ساختن
خدا حافظ گل پونه گل تنهای بی خونه
لا لایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
* می گفت عاشقم، دوستش دارم و بدون او هیچم و برای او زنده هستم…او رفت و تنها ماند ….زندگی کرد و معشوق را فراموش کرد…از او پرسیدم از عشق چه می دانی؟ برایم از عشق بگو….گفت: عشق اتفاق است باید بشینی تا بیفتد!!!گفت: عشق آسودگیست، خیال است… خیالی خوش…گفت: ماندن است ….فرو رفتن در خود است….گفت: خواستن و گرفتن و برای خود کردن است….گفت: عشق ساده ست، همین جاست دم دست و دنیا پر شده از عشقهای زود….گفت: عشق دروغی بیش نیست….