وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

رمان بازی سرنوشت فصل 4 (آخر)

http://up.vbiran.ir/uploads/39739140885324432506_secret_book.png

رمان بازی سرنوشت

نویسنده : نسرین ثامنی

فصل : 4 (آخر)

........................................................................................

نه پسرم ، نه تو حرف بدی نزدی بلکه مرا به یاد گذشته ها انداختی ، خاطره ای که همیشه و هر زمان مرا همراهی می کند ، می دانی من از پول و ثروت خوشم نمی آید شاید از غنی بودن خود نیز چندان راضی نباشم لابد تعجب می کنی و پیش خود می گویی حتما مشاعرم را از دست داده ام چه کسی جز یک دیوانه ممکن است از پول بدش بیاید ولی اگر خاطره ای را که در دوران کودکی داشتم برایت بگویم احساس مرا درک خواهی کرد و خواهی فهمید که چرا اینقدر از پول بدم می آید همین پول بود

274.

 

یه حسی رفته از قلبم که پشتم کوهی از درده
چه جوری از دلم کندی که اون حس برنمیگرده

نه دنبال یه تسکینم نه فکر کندن از این درد
تو دنیا با یه دردایی فقط باید مدارا کرد

از تو برام خاطره موند از من یه دیوونگی
این حق ما بوده از تمام این زندگی

چه روزایی که دلگیرم چه روزایی که آشفته ام
اگه میبینی آرومم چون این دردو پذیرفتم


یه حسی غربتی دارم که از هر جمعی بیزارم
کنار هرکسی باشم همین تنهایی رو دارم


از تو برام خاطره موند از من یه دیوونگی
این حق ما بوده از تمام این زندگی

 

روزبه بمانی

 

+++

 

-چرا گریه نمیکنی؟سبک میشی بخدا

+این بغض ها رو که من نباید اشک کنم؟

- یعنی چی؟

+ این بغض کهنست.. خوشبختانه عادت ندارم اصلا توی گذشته بمونم.. ولی قبلاها یه بغضی کاشته شد تو گلوم که باهام موند.. البته گذشته و گذشته ها موندن توی گذشته.. دو دستی تحویل خدا دادم که هر چی خواست خودش کنه و من ادامه زندگیمو رفتم جلو..

- منکه نمیفهمم تو چی میگی..

+ یعنی این بغضو "من" نکاشتم توی گلوم که چشمای "من" بخواد بباردش..

-چه کینه ای بودی نمیدونستم !!

+ کینه ایــــ .. آره فک کنم هستم.. ولی کینه ای رو مترادف این نگیر که خیلی سخت گیرم و خیلی سخت میبخشم یا اصلا نمیبخشم.. کینه ای رو مترادف این بگیر که چیزهایی هستن که اصلا نمیبخشم.. مثل آدمهایی که باورهامو خراب کردن.. اعتمادمو.. و نگاهمو به آدمها..

 

جدید

مصطفی پاشایی

زندگی زیباست چشمی باز کنگردشی در کوچه باغ راز کنهر که عشقش در تماشا نقش بستعینک بدبینی خود را شکستبه نام خالق عشقباسلام خدمت مردم هنر دوست ایران و خانواده خاص پس از آنکه مرتضی بالهایش رو گشود و عاشقانه به دعوت معبود خود لبیک گفت، پرواز ابدی خود را آغاز کرد و داغ رفتنش را برای همیشه در سینه هایمان به یادگار گذاشت، علیرغم میل باطنی ام و به درخواست خانواده خاص سعی نمودم با اداره صفحه شخصی مرتضی یاد و خاطره اش را برای همیشه زنده نگاه دارم و در عهدی که با خود و "خانواده خاص "بسته بودم پایبند ماندم.اما متاسفانه تعدادی انگشت شمار با اهداف مشخص ،اقدام به مسموم کردن فضا نمودند و قصد داشتند صفحه را از هدف اصلی خود که همان زنده نگاه داشتن یاد و خاطره مرتضی بود دور کنند از همین رو بنده علیرغم میل باطنی تصمیم به تعطیلی و متوقف نمودن تمامی فعالیتها گرفتم، البته که تصمیم بسیار سختی بود چرا که مرتضی نیز در زمان حیات به عهدی که بین خود با هوادارانش بسته بود استوار باقی ماند و در خفا درد را به جان خریده و در عیان شادی را برای همه به ارمغان می آورد اما چه باک که درد جسمی را میتوان تحمل کرد اما با دل شکسته و روح آزرده چه می توان کرد. بسیار سخت است که چشمان اشکبار مادر و دیدگان نگران و رنجیده خاطر پدر و غصه طرفداران واقعی مرتضی را ببینی و خم به ابرو نیاوری.زمانیکه صفحه شخصی مرتضی بجای آنکه محلی برای ابراز علاقه و گفت و شنود در مورد عشق او به مردم و بالعکس عشق هوادارانش به وی باشد ، محلی برای اشاعه بدبینی و انرژی های منفی باشد احساس می شود که شاید اگر این فضا نبود زیباتر می توان نگریست و به همین دلیل تصمیم به توقف فعالیت در فضای مجازی گرفتم .اما به خاطر پیام های پر از عشق و محبت شما برای مرتضی باز دلم تاب نیاورد و به عشق هواداران واقعی و به خواست این عزیزان که من و خانواده ام را همیشه مورد مهر و لطف خود قرار داده اند آمدم .می خواهم عهدی بین خود ببندیم، از این پس اگر طرفدار واقعی مرتضی هستیم به احترامش در مقابل اهانتها سکوت کرده و پاسخ این افراد را با سکوتمان بدهیم و اینگونه طرفداران واقعی مرتضی را از کسانی که مدعی دوست داشتنش هستند تمیز داده و در شناساندن این افراد به همگان تلاش کنیم. شاید برای همگی ما کمی سخت باشد که توهین به عزیزمان را شنونده باشیم و پاسخ نگوییم اما اگر دوستدار واقعی مرتضی هستیم با احترام به او و خانواده خاص چنین کنیم، باشد که پاسخ این افراد را خداوند به هر شکل که صلاح می داند خواهد داد .. ارادتمند همیشگی شما .. مصطفی پاشایی ٣ بهمن نودو سه

مهرزاد امیرخانی

مگه دااااریم مثل شاهین اوا اسیدرو خودم دارم قرقره میکنم وقتی فهمیدم.درگیرکنسرت واین طرح کامینگ سون بوده.داداشم همه ایناشوخیه من به مدیررسانه ایم ایمان دارم.شنبه صددرصده.همه یه قلب براش بذارین به خاطراین عکاسی وطرح بی نظیرش.خودم تنهایی عاشق همتونم.باااااشهههه؟؟؟؟؟؟

COMING SOON

مهدی کرد

ساعت 6 صبح بود با مرتضی تا این ساعت نشستیم و
حرف زدیم بعدشم رفتیم فرودگاه... مثل بقیه سفرها که شبها اونقدر حرف میزدیم تا خوابمون ببر و باهزار امید کلی درمورد آیندمون برنامه ریزی می کردیم

باز هم شهدا...

vjsVP

 

 

یه دختره مانتویی محجبه بودم ، هیچ وقت به چادر به صورت جدی فکر نکرده بودم ، احساس میکردم حجابم رو دارم و البته راحتترم ! میدونستم نگه داشتن چادر خیلی سخته و دردسر داره ! ناگفته نمونه خانواده هم کلا مانتویی هستند ! …

تا اینکه وارد دانشگاه شدم ، از اولین راهیان نور دانشگاه اسفند ۸۹  شروع شد فقط جرقش …

ولی وقتی برگشتم به شهر بازم دیدم  چادر خیلی سخته در واقع میشد گذاشت به پای جوگیری !

عیدش نوروز ۹۰ رفتم اردوی جهادی ! تفکراتم کم کم داشت تغییر میکرد …دوستان فوق العاده ای پیدا کرده بودم ! ….. اما بازم من چادری نشدم ! …به خیلی از دلایل ! که همه اون دلالیل شاید بهونه بود ….بخاطر سختیاش ! تیپ زدن هاش ! که دونه دونه خدا جواباش رو گذاش توی کف دستم !

اردوی جهادی بعدی ام تابستونش بود یعنی همین تابستون ۹۰ ! این اردو فوق العاده بود …خیلی اتفاقات عجیبی برای من افتاد …. عالی بود …تفکراتم داشت شکل میگرفت … روز اخرش طرز کفن کردن رو بهمون یاد دادن ….شب بود …باعث شد به بزرگترین حقیقت یعنی مرگ به صورت عمیق فکر کنیم…. و اعمالمون و …… اون شب من تصمیم قطعی گرفتم که بعد از برگشتن به شهر چادری بشم اینبار بر اساس جو و محیط نبودم به چادر رسیده بودم ….اما … اما …باز نتونستم ! گفتم حجابم خوبه ..کامله …

من چادر رو فقط به خاطر حجابش نمیخواستم ! احساس میکردم با چادر میتونم خیلی از رفتارهای دیگه مو اصلاح کنم ….راحت بودنمو با دیگران …. سنگین بودنمو …متانت …. حجب و حیا … و خیلی چیزای دیگه ..چادر فقط حجاب ظاهری نیست … در واقع اگر احترام چادر رو بتونیم نگه داریم ….. خیلی اثار و برکات دیگه ای داره !

کم کم پیام هایی از اینور اونور بهم میرسید؛ جمله هایی که بچه ها همینجوری بهم میگفتن ولی خیلی کمکم میکرد …

یکی از دوستام که اونم چندروز چادری شده بود و من بهش غبطه میخوردم … از دست کشیدن از تیپش گفت … اینکه چه پالتوهای قشنگی رو مجبوره زیر چادر بپوشه که کسی نمیبینه ..و از عشقی که باعث شد دست بکشه …واسه ی رضایت خدا …… با خودم مقایسه میکردم !

یه جمله ای که یکی همینجوری پشت اینترنت بهم گفت این بود که : مگه میشه کسی عشق خانوم فاطمه زهرا س توی قلبش باشه اما چادر رو دوست نداشته باشه ! توسل کن به خانم فاطمه زهرا س …

۱۹ ابان ماه، -فکر میکنم کامنتم گذاشتم- خیلی اتفاقی وارد اینجا شدم ….خاطره هاش فوق العاده روم تاثیر گذاشت ….یعنی میتونم بگم این کاری که کردید فوق العادس ..دلایل هر کسی…. عقیدش ! …اون شب من اشکم دراومد …هرچی خاطره بود رو خوندم چندساعتی داخل بلاگ بودم …

کسی که گفته بود از مشهد برگشته اونجا به خاطر امام رضا ع چندروزی چادر سرش بود و وقتی برمیگرده تهران یه لحظه فکر میکنه که خب اینجا هم شهر امام زمانه …

بچه هایی که خانوادهاشون سخت مخالفت میکردن ….

خب من به نسبت خیلیاشون شاید شرایطم بهتر بود شاید مخالفت سختی رو در پیش نداشتم…..برای همین واقعا افسوس داشت و شرمندگی …

اون شب اون خاطره ها جواب دونه دونه بهونه هام بود ….۱۹ ابان ….

به طرز قشنگی هوس کرب و بلا کردم ….هوس کردم ….درست شد !!!  ۲۷ ابان با کاروان دانشجویی رفتیم به دیار عشق به کربلا  …. من اونجا نهایت عشق رو چشیدم …. من عاشق شدم …. عاشق همه قداست هایی که داشتم  …

یک هفته است برگشتم از اونجا …..

و دیگر نتونستم تاج بندگیمو دربیارم …. از اونجا پارچه خریده بودم ….فردای همون روز که برگشتیم  رفتم با همون چادر ساده ام، دادم یه چادر مناسب برام دوختند …. .

با عشق خودم چادر رو انتخاب کردم و بهش رسیدم …خیلی قشنگه ….اینکه ادم خودش بهش برسه ….

هر روز چادرمو رو وقتی سرم میکنم جلوی اینه خودم رو ستایش میکنم …چادرم رو میبوسم ……

من چادری شدم در یک خانواده ای که محجبه اند ولی چادری نیستند …

هفته ی پیش وقتی از سفر برگشتم بعد از دو هفته غیبت سفر رفتم دانشگاه با ظاهر جدید

برخوردها فوق العاده بود ….حتی از کسانی که انتظارشو نداشتم …. احترامی مضاعف …. برخوردی خوب ….لبخندهای ممتد ….

و به خدا قسم همین چندروز به وضوح برکات چادر رو دیدم …. اتفاقات خوب … آخ !

من چادری شدنم رو مدیون اینجا هم میدونم….. اینجا رو دوست دارم …کاش ادرسش دسته همه برسه

سالروز شهادت شهید ملکی

شهداء را یاد کنید حتی با ذکر یک صلوات (( اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ))

سالروز شهادت بسیجی دلاور جلیکانی شهید مسلم ملکی ، که در تاریخ 1362/10/28 در منطقه مریوان ، در حال دفاع از جان و خاک ملت بزرگ ایران به درجه رفیع شهادت نایل گردید ، را گرامی داشته و حفظ یاد و خاطره آن دلاور مدافع وطن و ادامه مسیر ولایت مداری ایشان را وظیفه خود می دانیم ..

باشد که این افتخار شهادت در راه خدا نصیب ما گردد.

جا دارد بسیجیان مدعی راه شهادت یاد و خاطره این بزرگ مردان تاریخ معاصر ایران زمین را در همه کوی و برزنها برپا دارند ، چراکه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست..