وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

ارسال به دوستان

در برنامه بعضیا عنوان شد
سردار آزمون: فوتبالیست‌ها آبرو می‌برند و والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند

سردار آزمون با حضور در «بعضیا» در گفت‌وگو با سیدعلی ضیاء، درباره شایعاتی چون داشتن پیشنهاد از بارسلونا را تکذیب کرد، سخنانی در دفاع از کارلوس کی‌روش گفت و به بیان احساساتش از حضور ایران در جام ملت‌های آسیا و خاطراتش از فوتبال پرداخت.

خبرگزاری فارس: سردار آزمون: فوتبالیست‌ها آبرو می‌برند و والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند
 

به گزارش خبرگزاری فارس، سیدعلی ضیاء شب گذشته نهم بهمن میزبان سردار آزمون فوتبالیست جوان کشور در برنامه زنده «بعضیا» بود.

آزمون در ابتدای این برنامه با بیان اینکه خداراشکر در گنبد استقبال خیلی خوبی از من داشتند، ابراز امیدواری کرد: انشالله خوبی‌های مردم را جبران کنم.

محمدی بود که مرا کشف کرد

وی درباره کسانی که ادعا می‌کنند او را کشف کرده اند، اظهار کرد: آقای قلعه نویی بزرگ ما است و خیلی زحمت کشیده است. اما من تنها یکی دو بازی دوستانه داشتم که در تیم ملی در جام ملت‌های آسیا بود. کاشف اصلی بنده آقای محمدی بود که جا دارد از او تشکر کنم که مرا به فوتبال ایران معرفی کرده است.

آزمون تصریح کرد: او بنا به دلایلی برکنار شد و خیلی با او بدرفتاری کردند. آقای کفاشیان می‌توانست ملاحظه او را داشته باشد. او جوانان زیادی به فوتبال معرفی کرده است مثل من و جهانبخش. اگر کفاشیان لطف کند و او برگردد خیلی خوب می‌شود.

بین اینترمیلان و روبین کازان گزینه دوم را انتخاب کردم

این فوتبالیست درباره بازی در روسیه نیز توضیح داد: من با تیم ملی جوانان به روسیه رفته بودم آنجا مرا برای تیم روبین کازان پسندیدند. از طرف اینترمیلان هم مرا پسندیدند اما قرار شد با روبین کازان همکاری کنم.

وی همچنین در پاسخ به ضیاء این موضوع که از بارسلونا پیشنهاد داشته را تکذیب کرد و گفت: من قبل از جام ملت‌ها از آرسنال پیشنهاد داشتم و بحثش پیش آمد. اما من با روسیه قرارداد دارم.

من باید در تیمی باشم که 90 دقیقه بازی کنم

آزمون ادامه داد: باعث افتخار من است که در این تیم‌های بزرگ کار کنم اما نمی‌شد پیشنهاد آرسنال را بپذیرم. من اکنون باید جایی باشم که 90 دقیقه بازی کنم تا دیده شوم. بنابراین تصمیم گرفتم یکی دو سال دیگر در روسیه بمانم.

این بازیکن محبوب درباره گل‎هایش نیز گفت: برای تیم ملی هرچه بیشتر گل بزنم همه بیشتر خوشحال می‌شوند. من دوست دارم 90 دقیقه بازی کنم. وقتی حین بازی با قطر مصدوم شدم خیلی اذیت شدم و درد زیادی کشیدم. قبل از بازی با عراق هم گفته بودم تا زمانی که بتوانم بازی می‌کنم. با این حال هرچه خدا بخواهد پیش می‌آید. اگر خدا بخواهد مصدوم شوی چه گرم کنی چه نکنی مصدوم می‌شوی. تمام تلاش من و بچه‌ها این بود که بیشتر کار کنیم.

او درباره احساساتی بودن و گریستنش گفت: ما خیلی زحمت کشیده بودیم و تمام تلاشمان را گذاشته بودیم که نتیجه خیلی خوبی در جام ملت‌های آسیا بگیریم اما قسمت نشد. مصدومیت مهم نیست مهم بردنمان بود که میسر نشد.

وی تأکید کرد: بازی با عراق خیلی حساس بود و می‌توانست سرنوشت ما را از این رو به آن رو کند. لحظه اخراج یار ما، من پشت توپ بودم و دیدم داور اشتباه کرد به پولادی کارت داد. او حواسش نبود پولادی قبلا یک کارت گرفته و وقتی کارت زرد را به او نشان داد تازه به او این ماجرا را گفتند و او مجبور شد کارت قرمز نشان بدهد. او واقعا اذیتمان کرد. ما همه کار کردیم و ترکی و فارسی و انگلیسی به او ماجرا را گفتیم اما او نفهمید.

کیروش روی ایران غیرت دارد

آزمون درباره ناراحتی کیروش و در پاسخ به اینکه آیا او می‌خواسته داور را بزند، تصریح کرد: شخصیت او اینگونه نیست که داور را بزند. او فکر می‌کند از جنس ایرانی‌ها است و واقعا روی تیم و کشور ما غیرت داشت. ساعت مچی او رنگ پرچم ایران است.

وی در پاسخ به این سوال ضیاء که کیروش در رختکن بین دو نیمه چه واکنشی داشته، اظهار کرد: او درباره داوری هیچ چیزی نگفت و فقط درباره تاکتیک حرف می‌زدیم. ما باید بازی را نگه می‌داشتیم چون 10 نفره بودیم و نمی‌توانستیم حمله کنیم. اگر حمله می‌کردیم به نفع آنها بود. باید تدافعی بازی می‌کردیم؛ اما به زودی گل خوردیم و بعد از آن با غیرت بازی کردیم. همه پشت هم بودیم. از آقایان نکونام، تیموریان و حسینی که بزرگان تیم بودند تشکر می‌کنم.

اگر کیروش بد بود دستیار فرگوسن نمی‌شد

آزمون در پاسخ به سوال ضیاء درباره حاشیه‌هایی که پیرامون رزومه و کارنامه نداشتن کیروش مطرح شده، تصریح کرد: من به آقایان درخشان و قلعه نویی احترام می‌گذارم و جوابیه‌ای برایشان ندارم. اما من باید از کیروش تعریف کنم چون من بدی از او ندیده‌ام. ما هرچه داریم از او داریم. من به رزومه اش کار ندارم تاکتیک او خیلی خوب بود. او اگر بد بود سرمربی رئال مادرید نمی‌شد یا فرگوسن او را به عنوان دستیار انتخاب نمی‌کرد. او همه چیز را درباره فوتبال ایران می‌داند و حتی دارد جوانان را وارد تیم ملی می‌کند. او می‌داند دارد چه می‌کند و بهتر است پشت او بایستیم. اینطوری حرفی برای گفتن خواهیم داشت.

وی درباره رایزنی‌اش با رییس فدراسیون فوتبال نیز گفت: از آقای کفاشیان خواهش می‌کنم کیروش بماند. من از همه کوچک‌تر بودم اما بازی‌ام بهتر می‌شد چون تمرینات و تاکتیک‌هایی که کیروش به ما می‌دهد، خوب است.

این بازیکنان در مقابل تحلیل‌های ضیا به او گفت:‌ شما مربی خوبی می‌شوی. ما روز قبل از بازی قطر با کیروش تمرین می‌کردیم و همانطور که تمرین داشتیم من ضربه آخر را که منجر به گل شد با او تمرین کردم.

نتیجه گرفتن مهم است نه تدافعی و تهاجمی بازی کردن

آزمون درباره انتقاداتی که به دفاعی بودن تیم می‌شود، توضیح داد: اسپانیا در جام جهانی قبلی که قهرمان شد، همه بازی‌ها را یک هیچ می‌برد و نهایتا 5 گل زده بود. اما قهرمان شد. مهم نتیجه گرفتن است. تدافعی و تهاجمی‌فرقی نمی‌کند مهم گرفتن 3 امتیاز است. رضا قوچان نژاد از من جسورتر است. او بازیکن خوبی است و خیلی زحمت کشیده است. اگر او نبود ما جام جهانی نمی‌رفتیم.

وی درباره حضور نداشتنش در جام جهانی، تصریح کرد: این نظر آقای کیروش بود و من هیچ چیزی نمی‌توانم بگویم. حتما درباره من چیزی دیده بود و فکر می‌کرد من نمی‌توانم به تیم ملی کمکی داشته باشم. من به نظر او خیلی احترام می‌گذارم و اگر جام ملت‌ها نمی‌رفتم هم به او احترام می‌گذاشتم. او باعث شد من بیشتر تمرین کنم.

این فوتبالیست همچنین درباره احترام به مربی نیز گفت: پدر من والیبالیست تیم ملی بودند و احترام گذاشتن به مربی را به من یاد داده اند. خیلی بد است آدم که با مربی اش در یک سفره نان و نمک می‌خورد پشت سر او حرف بزند.

در ادامه آزمون به درخواست ضیاء با زبان ترکمنی اعلام کرد که اکنون برای 4 دقیقه آگهی بازرگانی پخش می‌شود.

برخی مواقع فارسی‌ام تمام می‌شود!

با بازگشت به استودیو، آزمون در این باره که چرا آرام حرف می‌زند و یخش باز نشده، با خنده گفت: من چون ترکمنم برخی مواقع فارسی ام تمام می‌شود ملایم حرف می‌زنم.

وی درباره این نکته ضیاء‌که چرا بدون گواهینامه پشت ماشین نشسته است، ادامه داد: من از سرهنگ خواهش می‌کنم یک گواهینامه به ما بدهند. من وقت نمی‌کنم بروم گواهینامه بگیرم.

سردار آزمون درباره انتخاب اسمش نیز توضیح داد: اسمم را پدربزرگم انتخاب کرده است. خانواده‌ام می‌خواستند اسمم را پژمان بگذارند اما پدربزرگم گفتند نه پژمان یعنی پژمرده و باید اسم مرا سردار بگذاریم یعنی سربلند. او حرفش حرف بود و نمی‌توانستند روی حرف او چیزی بگویند.

خاطرات آزمون از انگلیسی حرف زدن وحید امیری و خسرو حیدری

آزمون درباره خاطراتش نیز گفت: ما یک بازیکنی به نام وحید امیری داریم که پسر خوبی است اما انگلیسی نمی‌داند. بازی با عراق بود که به پای او ضربه زدند و او با زبان فارسی از داور می‌خواست خطا بگیرد و مدام یادش می‌رفت انگلیسی حرف بزند.

وی ادامه داد: در سپاهان هم آقای خسرو حیدری بود که یکی از خوب‌های تیم ملی و سپاهان است. احتمالا بعد از برنامه به من زنگ می‌زند اما همین جا بگویم من تلفنم را جواب نمی‌دهم خسرو زنگ نزن! در سپاهان با الهلال بازی داشتیم و دقایق آخر بود. آنجا پشه در چشم مهدی رحمتی رفته بود و او افتاده بود. حیدری داور را صدا کرد اما وقتی آمد هیچ کس حرفی نزد. هر دو یکدیگر را نگاه می‌کردند. حیدری هم که انگلیسی نمی‌دانست ادای پشه را درمی‌آورد و می‌گفت توی چشمش رفته است. بعد هم ادای برانکارد در می آورد!

این فوتبالیست تأکید کرد: من وقتی در روسیه بودم انگلیسی حرف می‌زدم اما روسی نه. من آنجا مترجم روسی دارم.

آزمون در پاسخ به اینکه درست است با فامیل بازی به تیم روسیه رفته گفت‌: نه آنجا هیچ نسبتی با کسی نداریم. اگر بود که بیشتر پول می‌گرفتم. آنجا اگر خوب بازی کنی خوب پول می‌دهند.

وی همچنین در پاسخ به مجری برنامه به این نکته اشاره کرد که او مثل برخی دیگر از ترکمن‌ها اسب دارد و سوارکار خوبی هم هست.

دهه هفتادی‌ها یکدانه هستند

زننده دو گل در جام ملت‌های آسیا درباره خصوصیات دهه هفتادی‌ها به شوخی گفت: اولا که یک دانه هستند. خیلی آینده دار هستند و در فضاهای مجازی طرفدار دارند مثل من و پورعلی گنجی. ضمن اینکه ما نمی‌توانیم با دهه شصتی‌ها معاشرت کنیم چون ما خیلی بالا هستیم.

آزمون درباره کسانی که می‌خواهند به موفقیت‌های او برسند، گفت: وی من که کسی نیستم. انشالله همه صدبرابر بهتر از من باشند و من بتوانم به آنها افتخار کنم. من که هنوز عددی نیستم و هرکاری کردم برای میهنم بوده است.

همچنین قرار بود در برنامه پژمان بازغی گفتگوی تلفنی با آزمون داشته باشد که ممکن نشد. آزمون نیز خطاب به او گفت: ممنون که بازی را نگاه می‌کردید. ضمن اینکه شما اصلا پژمرده نیستید!

ما فوتبالیست‌ها آبرو می‌بریم و والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند

این فوتبالیست آینده‌دار کشور در پایان سخنانش اظهار کرد: من از شما و همکاران خوبتان تشکر می‌کنم که مرا به این برنامه دعوت کردید. درست است ما نتیجه نگرفتیم اما انشالله بتوانیم چهار سال دیگر افتخار آفرینی کنیم و اسم ایران را بالا بیاوریم. ما فوتبالیست‌ها آبرو می‌بریم والیبالیست‌ها آبرو می‌خرند انشالله ما هم مثل والیبالیست‌ها شویم!

دانش آموزانی که«پتو»به مدرسه می برند !!


دو دبیرستان کوثر و دکترحسابی کوهدشت در لرستان بیش از دو هفته است که بدلیل نقص در وسایل گرمایشی به سیستم جدیدی روی آورده اند تا دانش آموزان برای حضور در کلاسهای درس با خود پتو به مدرسه ببرند
قدیمی بودن و فرسودگی دیگ های بخار سیستم گرمایشی این دو دبیرستان که دارای یک ساختمان بزرگ هستند، علت قطع شدن گرمای کلاس ها عنوان شده است.

مسئول تدارکات و پشتیبانی آموزش و پرورش کوهدشت می گوید روال اداری تعمیرات مدارس به این گونه است که نامه تعمیرات خود را اول مهرماه به ما تحویل می دهند تا لیست آنها به اداره کل نوسازی مدارس استان تحویل داده شود.وی ا بیان اینکه تاسیسات مکانیکی مورد نیاز برای استانداردسازی سیستم گرمایشی مدارس از خارج استان تهیه می شود یادآور شد: همچنین اعتبارات مورد نیاز برای این کار از محل درصدی از درآمدهای ناشی از فروش گاز خانگی به مشترکین تامین می شود.
وی با بیان اینکه این اعتبار بعد از تامین به حساب وزارت آموزش و پرورش واریز می شود افزود: با توجه به تخصیص ۵۰ درصدی این اعتبارات نسبت به انتخاب پیمانکار اقدام و کار در این زمینه عملیاتی شده است.

حرف اخر: و تو چه دانی که درد چیست...

عملیات مرصاد نوشتمان (سوم)

بله دوستان آتش تهیه ای که در صبح ساعت چهار 1367/4/31شروع شدبه نقل

از کارشناسان نظامی در طول تاریخ جنگ بی سابقه بود.خلاصه تا ساعت 10 صبح 

همان روز آتش تهیه ادامه داشت و ما یارای هیچ نوع مقابله یا پاسخی را نداشتیم

چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟؟؟

چون مهمات نداشتیم.

ساعت 10 صبح بود که تمام ارتباطات مان بخاطر انفجارها و قطع

سیمهای سیاه تلفنهای قورباغه ای قطع بود.از داخل سنگر دیدم

که یک وانت تویوتا با سرعت از جاده خاکی پایین سنگرمان رد شد و

صدای بلند اعلام کرد عقب نشینی عقب نشینی و در یک گونی که

نصفه بود کنسرو مرغ اتکا را از وانت انداخت و برگشت و رفت.رادیو

دو موج در جبهه ممنوع بود ولی برای منشی ها آزاد بود.وما هم چنان داشتیم

در داخل سنگر اخبار را گوش میدادیم.که در اخبار ساعت 10 صبح مورخه

1367/4/31از کرمانشاه اعلام شد که.

دقیقا متن خبری که از رادیو کرمانشاه با آهنگ ویژه جنگ پخش شد:

مزدوران عراقی بی شرمانه تا سرپل ذهاب پیش روی کردند.

ما با شنیدن این خبر جدا داشتیم شاخ درمیاوردیم .یعنی چه ؟این دیگه چه نوع

عملیاتیه .اگه از ساعت 4 صبح کسی میخواست این مسیر را در آن جاده های

خراب حتی در زمان غیر جنگ طی کند و هیچ رزمنده ای هم جلویش را نگیرد بازهم

با این سرعت نمیتواند از سرپل ذهاب سر در بیاورد.آنهایی که در این مناطق حضور

داشتند میدانند که چنین پیشرویی غیر ممکن است .

مگر اینکه از قبل کسی به عراقی ها اطلاع داده باشد که 

نگران نباشید .جلو بروید .هیچ رزمنده ایرانیی تیر ندارد تا طرف شما

شللیک کند .راحت پیش روی کنید.

خلاصه اینکه ما در سنگرمان بدون هیچ گلوله ای نشستیم و بعد از 6 ساعت 

شروع حمله دشمن بهمون گفتند که عقب نشینی کنید.سنگر ما در نفت شهر بود

حالا شما حساب کنید خط مقدم در یک نقطه در نفت شهر باشد .عراقی ها چگونه

در 6 ساعت .در منطقه سرپل و قصر شیرین قیچی کرده اند؟؟؟

با شنیدن فریاد عقب نشینی که از آن وانت تویوتا اعلام شد همه سربازان و درجه داران

که همگی بدون استثنا ارتشی بودند .با دست کاملا خالی شروع به عقب نشینی کردند

حالا شما حساب کنید با چند تا گلوله ای که در جیبمان مانده است چگونه میشود یا

چگونه میشد که جلوی این پیشروی فوق سریع عراقی ها را گرفت و یا اینکه چگونه 

میشد از حلقه محاصره وسیعی به وسعت (از نفت شهر تا سرپل ذهاب)را شکست ؟؟

و از این محاصره جان سالم بدر برد؟ یا از کیان بر باد رفته کشور دفاع کرد؟؟

در حال عقب نشینی بودیم که چند تا گلوله مان هم تقریبا تمام شده بود.از شیارها

و تراشه های طبیعت داشتیم رد میشدیم ولی مشکل بیشتر میشد .آن هم هلی برن

تنگ تنگ عراقی ها بود.

بیشتر از اینکه به فکر دفاع از خاک مان و یا خلاص کردن جانمان باشیم .یک فکرخیلی

خیلی خیلی خیلی بیشتر اذیت مان میکرد .ویک علامت سوال بزرگ در ذهن مان ایجاد 

شده بود و آن هم این سوال بود که :

چرا دولت خودمان مهمات مان را از ما گرفت؟

بقیه  نوشتمان بعدی

 

 

 

میکروروبات‌ها مواد دارویی را به درون موجود زنده انتقال دادند

پژوهشگران در دانشگاه کالیفرنیا اولین ماشین مصنوعی میکروسکوپی دنیا را که می‌تواند به درون یک موجود زنده سفر کرده و بدون آثار منفی مواد دارویی را انتقال دهد تولید کردند. این ماشین که با استفاده از گاز تولید شده از طریق واکنش محتویات شکم موجود زنده میکروموتور خود را برای حرکت به کار می‌برد، برای اولین بار با موفقیت درون بدن یک موش زنده به کار گرفته شد.

این روباتهای بسیار کوچک به صورت لوله‌ای بودند و حدود 20 میکرومتر طول و 5 میکرومتر قطر داشتند و با فلز روی نیز پوشیده شده بودند. به محض اینکه موش این روباتهای کوچک را می‌خورد و آن‌ها به شکم موش می‌رسیدند، فلز روی روی روبات با هیدروکلریک اسید معده‌ی موش واکنش می‌داد و حبابی از هیدروژن تشکیل می‌شد که می‌توانست روبات را همچون یک موشک به حرکت در بیاورد. این روبات که به سرعت 60 میکرومتر بر ثانیه رسید، توانست از حدود شکم موش خارج شود و سپس با تجمع و حل شدن، ترکیب نانوذره‌ای (دارو) را در بافت روده‌ی موش قرار دهد.

به گفته‌ی پژوهشگران تمامی روباتها پیشینی که در معده‌ی موش جایدهی شده بودند حداقل به مدت 12 ساعت پس از بلعیده شدن در دیواره‌ی معده باقی ماندند که این مورد باعث کاهش عملکرد و بهره وری آن‌ها می‌شد. به علاوه در این روش پس از اینکه موش مورد کالبدشکافی قرار می‌گرفت هیچ اثری از سمیت یا آسیب بافتی دیده نمی‌شد. ضمن اینکه خود روی می‌تواند به عنوان یک ماده‌ی مقوی برای بدن موش عمل کند و اثر بدی بر بدن موجود زنده نخواهد داشت.

البته پیش از این نیز از نانوروباتها در بافت‌ها گیاهی استفاده شده بود ضمن اینکه روباتهای هدایت شونده از بیرون نیز آزمایش شده بودند اما این نخستین باری است که یک روبات به صورت خود هدایت شونده با موفقیت عملیات دارورسانی نانوذرات را به پایان می‌رساند. این موفقیت دانشمندان را به این باور رسانده است که این می‌تواند شروعی برای دوره‌ی دارورسانی‌های هوشمند به روش استفاده از نانوروباتها باشد.

برای سایرین نیز این روش می‌تواند نوید دهنده‌ی دوره‌ای جدید از فرایندهای درمانی پزشکی با اثر بخشی و هدفمندی بسیار بالاتر باشد. البته این روش روزهای اولیه‌ی رشد خود را می‌گذرانند و تا همه گیر شدن آن هنوز راه زیادی باقی است. این متد هنوز می‌بایست آزمایش‌های انسانی و دریافت گواهی‌های مربوط به FDA را با موفقیت سپری کند تا بتوانیم شاهد عرضه‌ی آن در بازارهای دارویی باشیم.

نتایج این پژوهش در نشریه‌ی ACS Nano به چاپ رسیده است.

کمی خویش را باور کنیم و بپذیریم که کافی هستیم...


گاهی هرمس وارد می شود !

کمی خویش را باور کنیم و بپذیریم که کافی هستیم...
هرمس - آپولو - دیونسوس و....
-------------------------

با هم در کافه نشسته بودیم..دختری جوان با موهایی بلند و گیسوانی مجعد در حال نواختن پیانو بود ، قطعه ای از شوپن را می نواخت... 
گفتم :
- خدایا این دختر چقدر خوب پیانو می زنه....اونم همچین قطعه ای !
در جوانیم در لندن دانشجوی اتنوموزیکولوژی بودم و چند سالی به خاطر دانشگاه مجبور به نواختن پیانو... 
قهوه اش را سر کشید و گفت : 
- میزان ها را رعایت نمی کنه، از ریتم می افته کمی هم فالشه !
بهش گفتم 
- هی جیمز ! اون پیانو اصولا همیشه ناکوک بوده مرد ! آخه هر چی باشه کافهء کنار اسکله است !
مغرورانه فنجان قهوه را از دهانش کنار کشید ، به عقب صندلی تکیه زد با نگاهی زیر چشمی به من گفت :
- !کسی مجبورش نکرده اینجا ساز بزنه ! می خواد به ما نشون بده که می تونه ؟ ! 
بهش گفتم : 
- اما جیمز ، این قطعه سختیه ! حتی تا همین حد زدنش هم کار هر کسی هست ...بعدم مَرد ، آخه اینجا که دانشگاه نیست...اومده اینجا با دوستاش یه نوشیدنی شبانه بخوره ، همین !...

جیمز یک حقوقدان بود ...پدرش یک افسر بازنشستهء جنگ ، ازون خسته های جنگ که سنگینی مدال ها راه رفتنش را سخت می کرد .
جیمز از بچگی باید آدم مهمی می شد...همیشه تو خونشون موسیقی کلاسیک پخش می شد و جیمز در کنار اینکه وکیلی ماهر بود ، موزیک بازی قهار هم به حساب می اومد ، اما وکیلی بود که اکثرا از نداشتن پول کافی می نالید... با اینکه پرونده هایی که او می برد ، واقعا کار هر کسی نبود ، اما به مانند یک خوانندهء حرفه ای در انتخاب آهنگ ها و ترانه هایش ، گاهی بیش از حد سخت گیر بود...مانند فیلمسازی که ده سال یک بار فیلمی می سازد....
گویا چیزی در جیمز بهش می گفت : پسرم...تو باید بترکونی ! یا کاری انجام نمی دی ، یا بهترین را انجام میدی!... وهمین گاهی جیمز را گرفتار بی عملی می ساخت...
---------------------------------------

گاهی شاید بهتر باشد کمی احساس کافی بودن را جایگزین کامل بودن کنیم...
گاهی بهتر است حرکت کنیم ، به وجود آوریم و البته انتظار هم نداشته باشیم که بی اشتباه باشد...
گاهی بهتر است بگوییم ، گور پدر منتقدین بد دلی که جز تخریب هدف دیگری از گویش نقدهایشان ندارند...
گاهی بهتر است که دنیا را به ... بگیریم و اصالت عمل ( بررسی عملکرد در لحظهء اتفاق و رخداد اتفاق ) را میزان خویش قرار دهیم ، اینکه من وقتی انجامش بدهم چگونه است ...
مهم انجام دادن است ... مهم وقوع و اتفاق است ...بقیه اش را گاهی بریز دور !...
تواین داستان ، یک آپولوی[ 1 ] به شدت کمالگرا را می بینیم که یک رفیق هرمس قصد داره نورهایی را براش بالا بکشه....
چیزی که می تواند جیمز را نجات دهد ، دیونسوسی [ 2 ] است که باعث حضور آنها تو این کافه شده...
و البته هرمسی [ 3 ] که تو دنیای وکالت داره اونطوری جواب میده ! ....
هرمس قصه گو 
آپولوی هدف گرا و کمال طلب 
رفیقان و جمع هرمس دیونسوسی 

*کاراکتر راوی : 
- گوینده که گذشته ای آپولویی را به زور خانواده داشته ( آپولویی در تاریکی و فشار ، نه متعادل و سالم و البته همیشه سیاهی ها برای ما بی فایده نیستند )
* دقت شود : 
- در اینجا آپولو کمی منفی وارد شده و البته اینکه منفی هم وارد شده باز هم ایراد نیست و نمی توان کهن الگوها را قضاوت اخلاقی کرد ، مهم اینه که ما تو اون لحظات به چه چیز نیاز داریم...به نظرم اصولا قضاوت اخلاقی در روانشناسی کار صحیحی به نظر نمی یاد ، اینکه مثلا بگیم که چی درسته ! مهم اینه که ما به دنبال چه اتفاقی هستیم و التبه به کسی هم ربطی ندارد که چه چیز برای چه کسی درست است .
- هرمس در اینجا می تواند به صورتی مثبت و نجات بخش وارد شود و با توجیحات و توضیحات و نوع نگاهی که دوست جیمز ( راوی ) سعی می کند بهش بده ، شاید بتونه کمی هرمس را به صورتی نجات دهنده و مثبت به زندگی جیمز وارد کند و برایش نجات بخش باشد ...
- و البته حضور آنها در کافه برای زندگی کردن دیونسوس هم راه حل جالبی به نظر می رسد که به عنوان خالق داستان ، فکر می کنم که هرمس آنها را به این موقعیت وارد کرده ...
هرمس راه گشاست...
هرمس زبان روح است ..
هرمس جوابها را می تواند از درون به بیرون هدایت کند و بالعکس ...
هرمس پیام آور سختی ها و رنج ها و نجات دهندهء کودکی ها و معصومیت ها ست...
هرمس وقتی وارد شود [ 4 ] ، آن زمان می تواند لحظه مقدس شود ...
_____________________________________________________
1- آپولو در اینجا ، به صورت انرژِ نظم اجباری ( منفی وآسیب زا ) واردشده . یک انسان سخت گیر و بیش از حد دقیق ( در حد وسواس ذهنی - طوری که فرد را بی عمل و رنجور می کند ) انرژی که وقتی به صورتی منفی توسط خانواده به فرزندانی احساسی تر ، تحمیل شود ( نه اینکه پیشنهاد شود که احساسات را متعادل کند و نظم در خدمت هیجان و هیجان در خدمت نظم و هدف قرار گیرد ) ، می تواند زندگی سختی را برای فرزندان بیشتر احساسی باعث شود . 
باز تاکید می شود که آپولو در این داستان ، وجه منفی اش معرفی شده که آپولو وجه مثبت هم دارد که همان نظم و هدف وبرنامه ریزی صحیح و درست .
این انرژی در زنان بیشتر توسط آتنا زندگی می شود و البته زنان هم می توانند آپولو داشته باشند ، اما در زن متعادل معمولا انرژی های زنانه بر مردانه غالب است 
در فیلم equilibrium حضور خشک آپولو و زئوس را می تونیم ببینیم ، معمولا اشخاصی که آپولو بالایی دارن ، به انرژی زئوس هم نزدیک ترن ، اما زئوس ها ممکن است مانند آپولو به زمان اهمیت دهند ، اما مانند آپولو آنها به قانون نوشته شده به زمان احترام نمی گذارند ، آنها قانون خودشان را دارند و زمان را برای مصلحت قلعه شان در نظر می گیرند . 
2 - هرمس : 
در اینجا خود قصه گو و راوی است ، این انرژی تمام تلاشش را برای معرفی ( تفهمیم و درونی سازی مفاهیم ) ، درس دادن ، نوع دیگری دیدن مطالب و...به کار می برد ...
این انرژی در اینجا قصه گوست ، فردی که سعی دارد کشفیات را در درون دوستش جیمز داشته باشد و با هرمس گرم و مفیدش هرمس مثبت و نورانی جیمز را بالا بکشد و آپولوی تیره را با کمی انرژی هرمس مثبت به سمت نور و مفید بودن هدایت کند ...
3 - دیونسوس : 
خدای شراب و عشق ، این انرژی را در کنسرت های موسیقی ، آنجا که شور حضور دارد ملاقات می کنیم . همین طور کافه هایی که برای لحظات به نقطهء حال سفر می کنیم و مست آمیز قهوه مان را سر می کشیم و با کافئین به اوج لذت می رسیم و حسابی high می شویم ...
دیونسوس در اینجا حضور کافه در داستان است ...دخترکی که پیانو می نوازد...اشاره به دوستانش و او که برای نوشیدنی شبانه به کافه اومدن ...اینکه بیخیال رفیق دنیا دو روزه ! نوشیدنی ات را بخور و حال کن ! 

و البته حضور پوزیدون و احساس ( کهن الگوی دریاهاو احساس ) ، وقتی اشاره به کنار اسکله و رطوبت می شود ، چرا که دریا نمادی از پوزیدون و احساسات است 

4 - هرمس وارد شده است و سکوت هرمسی : 
بعضی اوقات که دوستان در اتاقی مشغول گفتگو هستند لحظه به لحظه ، حرف ها گرم تر و گرمتر می شود . نکات طنزآلودی به میان می آید و هر کس سخنی می گوید وهر کس از جایی می گوید ، جهش هایی در مکالمه ایجاد می شود و گاهی هر کس حرفی می گوید که در ظاهر بی ربط به حرف دیگر است . گفت وگو لحظه ایی واقعا مزخرف ، و لحظه ای واقعا روحانی است .هرمس وارد شده است . در لحظه ای زیبا ، سکوت عجیبی بر قرار می شود که همه در شکستن آن تردید دارند . گویا چیزی مانع صحبت جمع شده...
در اسپانیا نا قرن سیزدهم مان طور که لوپز پدروزا در کتاب زیبایش در مورد هرمس آورده است ، به این سکوت " سکوت هرمس " گفته می شده است 
" نقل به مضمون از کتاب مرد مرد - نوشته رابرت بلای - ترجمه مرحوم فریدون معتمدی - انتشارات مروارید - ص 217-218