روزی پسرکی وارد مغازه ای می شود و مغازه دار در گوشِ مشتریش می گوید: «اون پسر رو
می بینی؟ اون احمق ترین پسرِ دنیاست! ببین الان بهت ثابت می کنم!»
مغازه دار یه اسکناس یک دلاری توی یک دستش و دو تا سکه ی 25سِنتی توی دستِ دیگرش
می گذاره و پسرک رو صدا میکنه و بهش میگه: «پسرم، کدوم دست رو میخوای؟»پسرک سکه ها
رو بر میداره و از مغازه بیرون میره. مغازه دار رو به مشتری گفت : «نگفتم؟»
بعدا وقتی مشتری از مغازه بیرون میاد، پسرک رو میبینه که داره از مغازه ی بستنی فروشی
میاد بیرون.میگه : «عمو جون, میتونم بپرسم چرا توی مغازه سکه ها رو انتخاب کردی؟»
پسردر حالی که بستنی رو لیس میزد، رو به مرد گفت:«چون روزی که اسکناس رو بردارم،
بازی تموم میشه!!»