وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

وبلاگ تفریحی

دانلود آهنگ، دانلود فیلم، دانلود عکس، اس ام اس

خدایا به تو پناه می‌برم ز بستن دهان منتقدان و رقیبان

بار بستن دهان منتقدان

گروه سیاسی 9 دی- «خدایا به تو پناه می‌برم از استبداد رای و عجله در تصمیم گیری و تقدم نفع شخصی و گروهی به منافع مردم. همچنین به تو پناه می‌برم از بستن دهان منتقدان و رقیبان. یاری‌ام کن بنده مخلصی برای تو و خادم لایقی برای تو باشم و فراموش نکنم آنچه بر پیشینیان رفته است». (روحانی در مراسم تنفیذ خود: 12/5/1392)

 پیش بینی محسن رضایی از رئیس جمهوری همیشه عصبانی
در جریان مناظرات انتخاباتی سال 92، محسن رضایی که سال هاست با حسن روحانی رو در رو بوده و خلق و خوی وی را از نزدیک دیده است جمله ای به زبان جاری ساخت که بعدها مشخص شد شاید او با بیان آن جمله نه فقط کنایه ای به رفتار روحانی در آن مناظره که کنایه ای به وی برای سبک همیشگی رفتارهای وی نثار کرده است. محسن رضایی در آن مناظره ها وقتی با پاسخ تند روحانی مواجه شد گفت:« شما ببینید سؤال من چقدر مؤدبانه است ، آقای روحانی اگر بخواهد با این عصبانیت و این داد و بیدادی که کردند سکان کشور را بدست بگیرند ، خداوند رحم کند به این کشور»

 ادعای روحانی : من خیلی نقد پذیرم
حسن روحانی اما از زمان روی کار آمدن با رای لب مرزی، بارها خود را انتقاد پذیر و صبور و متحمل نسبت به نقدها نشان داده است. او حتی در جریان تنفیذ رای خود ، با به کار بردن الفاظی که همه آنرا کنایه هایی ناجوانمردانه به دولت قبل ارزیابی می کردند، از استبداد رای و بستن دهان منتقدان به خدا پناه برد و جملاتی که در صدر این نوشتار آمد را به زبان جاری ساخت. در طول بیش از یکسال و نیمه ای که دولت وی بر سر کار بوده تاکنون بارها همین جملات از سوی روحانی بیان شده و او با تعریف هایی تملق آمیز از خود، ادعای نقد پذیری نموده است:
- دولت، دولتی مسئولیت‌پذیر و پاسخگو در برابر ملت و انتقادپذیر خواهد بود. دولت به انتقاد سازنده افتخار می‌کند. همه یادمان باشد، باید به فکر انتقاد باشیم. (مراسم سی و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی).

در آخرین روز زندگیت چکار میکنی؟؟؟

گاهی اوقات در زندگی اتفاقاتی می افتد که در عین سادگی تأثیر بسیار عمیقی روی ما می گذارد . روزی با دوستی مشغول بگو بخند بودیم و نزدیک زمان امتحانات و از نداشتن وقت گله می کردیم و بر همه فرصت هایی که برای درس خواندن از دست داده بودیم حسرت می خوردیم و قول و قرار می گذاشتیم که ترم بعد چنین می کنیم و چنان می کنیم .

 و با وعده اینکه ترم بعد جبران می کنیم خودمان را از همه سهل انگاری هایی که کرده بودیم مبرا کردیم و باز خنده و شوخی، دوستم گفت: «خدا رو شکر که ترم یعدی هم هست و ترم آخر نیستیم  وإلّا به  کدام امید می خواستیم زنده بمانیم ...».

بعد به فکر فرو رفت و گفت واقعا اگر ترم بعدی نبود چه؟ اگر به ترم بعد نرسیدیم و مُردیم چه ؟ اگر امروز آخرین روز زندگیمان باشد چه؟ اگر خوابیدیم و بیدار نشدیم چه؟ و در آخر هم پرسید واقعا اگر یک روز از زندگیت باقی مانده باشد چه کار میکنی ؟

این سۆال چون سوزن در مغز من فرو رفت که وای یک روز خیلی کم است من خیلی کار دارم ، من دل های بسیاری را شکسته ام که نیاز به دلجویی دارد، من غیبت ها کرده ام، تهمت ها زده ام، من محبت های زیادی در دلم دارم و هرگز بروز نداده ام، مدت هاست می خواستم به پدرم بگویم که چقدر دوستش دارم و می خواهم دستش را ببوسم، من مدت هاست شاخه ای گل برای مادرم نخریده ام ، من دلم نمی خواهد بمیرم ... واقعا یک روز فرصت کم نیست؟ این بی انصافی است این همه سال هدر دادن را من چطور در یک روز جبران کنم؟

سرم درد گرفت چرا باید این سۆال را از من می پرسید؟ ولی لحظه ای با خودم فکر کردم این دوست ما یک فرضی را مطرح کرد که در هر صورت روزی اتفاق می افتد، اما من چرا اینقدر به هم ریختم ؟ حضرت عزرائیل که همان یک روز قبل از اینکه به سراغ ما بیاید هم خبر نمی کند وقتی آمد باید برویم اما و اگر هم ندارد ....

تصورش را بکنید در این لحظه ای که من و شما داریم این متن را می خوانیم  در گوشه گوشه این جهان چندین نفر دارند جان می دهند آن ها دیگر فرصت ندارند که حتی فکرش را بکنند که ثانیه ای دیگر چه خواهند کرد.

ترس از مرگ و وحشت از آن در وجود اکثر آدم ها هست ، اما واقعا چرا ما به فکرش نیستیم یا به قول امام علی علیه السلام « چرا غافلیم از کسی که لحظه ای از ما غافل نیست؟»

دوستی بود که همیشه  می ترسید لباسی نشسته داشته باشد یا بدنش کثیف باشد با دقتی وسواس گونه به نظافت خودش و محیط اطرافش اهمیت می داد وقتی از او می پرسیدیم که دلیل این همه دقت چیست ؟ می گفت: «شما تصور کنید همین الان حضرت عزرائیل بیاید و دست ما را بگیرد و ببرد ، آن وقت اگر من کثیف و نامرتب باشم آیا کسی که در غسالخانه مرا خواهد شست نمی گوید عجب آدم چرکی بود؟ یا خانواده و دوستان من در حال عزا بخواهند لباس ها و وسایل مرا جمع کنند آیا درست است که بگویند مرحوم فلانی عجب شلخته ای بود و .... ».

دوست ما می خندید و  با لحن طنز گونه ای حقیقتی را می گفت که قرآن کریم و روایات ما بارها و بارها ما را نسبت به آن هشدار داده اند.

حالا شما بگویید اگر فقط یک روز دیگر از زندگیتان مانده باشد و فقط 24 ساعت فرصت داشته باشید و بعد از آن باید به سفر بی بازگشت آخرت بروید چه کارهایی برایتان در اولویت است که می خواهید انجام دهید؟

حرفهای خود را در قسمت نظرات ارائه دهید.