بازیهای آنلاین مدت زیادی است که توانستهاند عدهی زیادی را به خود جذب کنند و روزانه افراد زیادی به انجام این بازیها مشغول میشوند. در بین بازیهای آنلاین بازیهای استراتژیک محبوبیت بیشتری دارند و تاکنون بازیهای ایرانی و غیرایرانی زیادی در فضای وب طراحی شده اند. با گسترش گوشیهای هوشمند این بازیهای آنلاین توانستند خیلی سریع جای خود را در اسمارت فونها باز کنند و رقابت سختی را بر سر جذب مخاطبین خود آغاز کنند. یکی از این بازیهای جذاب و زیبا clash of clans نام دارد. این بازی که سبک استراتژیک دارد برای سیستم عاملهای ios و android عرضه شده است. میلیونها نفر روزانه در سراسر دنیا به انجام این بازی مشغولند و به نبرد با یکدیگر میپردازند.
این بازی توسط استودیوی بازی سازی سوپرسل (Supercell) ساخته شد و اولین بار در دوم آگوست 2012 برای سیستم عامل آیاواس و بعد از مدتی طولانی در 30 سپتامبر 2013 برای پلتفرم محبوب اندروید عرضه شد. این بازی در همان ابتدای کار توانست مخاطبین زیادی را به خود جذب کند و رکوردهای سنگینی را از خود به جای گذاشت. طبق آمار شرکت سازنده این بازی در نیمه اول سال 2013 روزانه 2400000 دلار سود از فروش پول مجازی به دست میآورد که در نوع خودش رکورد بزرگی به حساب میآید.
در این بازی شما رهبری قبیلهای کوچک را به عهده میگیرید. در ابتدا راهنمای بازی توضیحات کاملی را به شما میدهد که اگر کمی به انگلیسی تسلط داشته باشید با روال این بازی به صورت کامل آشنا خواهید شد. در این بازی سه عنصر بسیار مهم وجود دارند که بدون آنها هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید. طلا، اکسیر و گوهر. طلا که نیازی به توضیح ندارد. اکسیر مادهای به رنگ بنفش است که توسط دستگاههای سازنده اکسیر تولید میشوند و نقش بسیار مهمی در پیشرفت قبیله شما دارند. برای مثال برای ساخت سربازهای مختلف و یا برای ارتقاء ساختمانهای دیگر نیاز به مقادیر متفاوتی از اکسیر خواهید داشت. در ابتدای بازی شما دو دستگاه سازنده اکسیر دریافت میکنید که به صورت خودکار برای شما اکسیر تولید میکنند و این اکسیر در بخشی به نام مخزن اکسیر نگهداری میشود. در ادامه با پیشرفت دهکده میتوانید دستگاههای سازنده اکسیر را پیشرفته کنید و به تعداد آنها بیافزاید. ارتقاء و پیشرفته کردن ساختمانها و سلاحها در تمام بخشهای دهکده وجود دارد از جمله توپها، برج نگهبانی، معدن طلا، بانک طلا و حتی دیوارهای دهکده. هم چنین شما میتوانید با حمله به دیگر قبایل و غارت دهکدهی آنها هم پیشرفت کنید و هم طلا و اکسیر زیادی بدست بیاورید.
در گوشه پایین سمت چپ صفحه گزینهای به نام حمله وجود دارد که وقتی وارد آن میشوید دو گزینه پیش روی شما قرار میگیرد: 1. حمله به گابلینها و انجام مراحل خود بازی 2. حمله به قبایل دیگر ؛ در صورتی که روی گزینه حمله به قبیلههای دیگر کلیک کنید، مبلغ 50 سکه از شما دریافت میشود و نقشهای پیش روی شما قرار میگیرد که شما 30 ثانیه زمان دارید تا دهکده حریف را بررسی کنید، در صورتی که حریف قدرتمندتر از شما باشد و علاقهای به مبارزه با این حریف را نداشته باشید روی گزینه نقشه بعدی کلیک میکنید و دوباره با پرداخت 50سکه نقشه دیگری به شما نشان داده میشود. البته باید دقت کنید که بعد از گذشت 30 ثانیه به صورت خودکار نبرد آغاز میشود و در صورتی که نبرد را ترک کنید شکست خورده محسوب میشوید. در مبارزات در صورت پیروزی تعداد مشخصی جام به شما داده میشود. میزان این جام را قبل از حمله در نقشه میتوانید ببینید. البته در صورت شکست هم از شما جام کسر میشود. اما شاید برایتان سوال شود که این جامها چه اهمیتی دارند؟ این جامها جواز ورود شما به لیگ جهانی میباشد. در صورتی که جامهای شما به 300 برسد وارد اولین مرحله لیگ میشوید.
لیگ چند مرحله دارد:
برنز، نقره، طلا، کریستال، استاد و قهرمان
هر کدام سه بخش دارد: که این گونه علامت گذاری میشوند؛ ||| ، || و |
هر دو هفته به بهترین نفرات و اتحادها (که در موردش خواهیم نوشت) جوایزی اهدا میشود.
در صورتی که آنلاین باشید هیچ دشمنی به شما حمله نخواهد کرد. اما هنگامی که آفلاین شوید دشمنان به قبیله شما حمله میکنند. البته نگران نباشید این حمله آسیب چندانی به شما نمیرساند. دشمن فقط میتواند درصد بسیار کمی از طلا و اکسیر شما را غارت کند و اگر دهکده شما ویران شود کارگران در عرض چند ثانیه آن را تعمیر خواهند کرد. البته در صورتی که شکست بخورید مقداری از جامهای شما کم میشود.
برای این کار باید وسایل دفاعی خود را در دهکده مستقر کنید. وسایل دفاعی عبارتند از: توپ افقی، توپ عمودی، برجک نگهبانی، دیوارها، مین و… این وسایل قابل ارتقاء هستند و در صورتی که از مهاجمین قویتر باشند آنها را شکست میدهند و شما جام خواهید گرفت.
در میان دهکده شما یه ساختمان نیمه ویران وجود دارد که کلن نام دارد. شاید در ابتدا زیاد به این ساختمان توجه نکنید اما این ساختمان یکی از جذاب ترین بخشهای این بازیست و دریچه ورود شما به دنیای کلنهاست. برای تعمیر این ساختمان به مبلغی طلا نیاز دارید که خیلی زود فراهم میشود. با تعمیر این ساختمان لیستی از گروهها دریافت میکنید و میتوانید به گروهها بپیوندید. بعضی گروهها عمومی هستند و بعضی دیگر نیاز به دعوتنامه دارند. با پیوستن به گروهها شما میتوانید با دیگر اعضای گروه صحبت کنید و از آنها در خواست نیرو کنید و یا به آنها نیروی کمکی بدهید. البته شما قادر هستید که خود یک اتحاد بسازید و برای این کار نیاز به 40000 سکه طلا دارید. ظرفیت هر اتحاد 50 نفر است و افراد با توجه به جامهای دریافتی رتبه بندی میشوند. هر اتحاد یک رهبر دارد. دیگر اعضای اتحاد: دستیاران رهبر، بزرگترها و اعضای عادی.
شما برای تشکیل ارتش باید سربازخانه بسازید و از طریق آن سرباز تولید کنید. سربازها با اکسیر تولید میشوند. برای به دست آوردن انواع جدید سرباز باید سربازخانه را ارتقاء دهید.
سربازها عبارتند از:
شمشیرزن، تیرانداز، دزد، غول، دیوارخرابکن، بالون بمب انداز، جادوگر، فرشته، اژدها و … که هر کدام کار خاصی انجام میدهند و قابلیتهای مختلفی دارند. برای ارتقاء هر کدام از سربازها باید لابراتوار بسازید و سربازها را ارتقاء دهید.
توپهای عمودی و موشکهای هوایی را در وسط شهر قرار دهید.
تجهیزات دفاعی را در کنار یکدیگر قرار دهید.
هر چه میزان جامهای شما بالاتر باشد نقشههای سختتری برای حمله به شما داده میشود، بنابرین در صورتی که نیاز به نقشههای ضعیفتر دارید جامهای خود را کاهش دهید.
برای پیدا کردن اتحادهای ایرانی و فارسی کافیست کلماتی مانند؛ “ایران” یا “iran” را جست و جو کنید.
میتوانید از افراد قدرتمند اتحادتان درخواست نیروهای پیشرفته کنید.
در صفحه شما بخشی به نام پیام وجود دارد که از طریق آن میتوانید آمار حملات و دفاع خود را ببینید و یا حتی فیلم آن را تماشا کنید.
در ضمن میتوانید به کسانی که به شما حمله کردهاند حمله کنید و تلافی کنید.
به هیچ عنوان گوهر (Gem) را استفاده نکنید و از آن برای ساخت کارگاه ساخت و ساز استفاده کنید.
با حذف کندهها، بوتهها، سنگها و درختها میتوانید مقادیری از گوهر را پیدا کنید.
آقازاده حزب الله لبنان!
جهاد مغنیه
فرزند یکی از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان، شهید عماد مغنیه
شهید شد!
شهید بن شهید!
و هر دو شهید شدند به دست پست ترین انسان های تاریخ بشر، یعنی صهیونیست ها!
جهاد هم آقازاده بود!
یا از ترس و یا از احترام پدرش همه در لبنان خم و راست می شدند!
اما رد پایش تو هیچ قرارداد اقتصادی دیده نشد!
جاهد هم آقا زاده بود!
اما آقا زاده ای که همچون پدرش لرزه بر اندام دشمن می انداخت!
ما هم تو مملکتمون آقا زاده داریم!
این آقازاده خار چشم دشمنان انقلاب بود و آقازاده ما با دشمن دست در دست هم می دهد تا فشار تحریم ها نظام را از پای بیاندازد!
این آقازاده پنجه در پنجه دشمن می انداخت و آقازاده ما در زمان جنگ در دانشکده الهیات مشغول به کسب علم بوده است!!!
البته از قدیم گفته بودند که؛ دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه ...
اما این کجا و آن کجا؟!
البته آقازاده ما هم لرزه می اندازد بر اندام دشمن ولی با این تفاوت که ما دو نوع لرزه بر اندام داریم!
یک لرزه از روی ترس است که ممکن است منجر به خیس شدن شلوار هم بشود و لرزه ای دیگر از روی شادمانی و خوشحالی بیش از حد مجاز است!
جهاد مغنیه چون پدرش لرزه ای بر اندام دشمن می انداخت که منجر به خیس شدن شلوار میشد ولی لرزه ای که آقازاده های کشور ما بر اندام دشمن می اندازند از نوع دوم است که نتیجه خوشحالی بیش از حد مجاز می باشد که ما بندری ها اصطلاحا به آن میگوییم "بلرزون"
روز جمعه هم ما عقد کنون دعوت بودیم . خیلی وقت بود لباس نخریده بودم . یکم برای ولخرجی دلم تنگ شده بود . عقد دختر خالَم بود . برای همین یه لباس گرفتم که هم مجلسیه و هم میشه بعنوان مانتو یکیشو پوشید
این همون که میشه بعنوان مانتو پوشیدش . خریدمش 38000 تومن
البته شب عقد دادم فرشته پوشید با اصرار چون خودم اینو بیشتر دوس داشتم
اینم اونی که خودم پوشیدم
یه بدلیجات هم حراجی زده بود سرویس زرد رو خریدم 2000
و جفت گوشواره 1000
صبح جمعه بیدار شدیم اینقد کشش دادیم که شد ساعت 11
رفتیم برازجون ، توی راه صدای ضبط تا بینهایت بلند بود و کل میکشیدن خواهرام و جیغ
منم که آقای راننده و میگرنم اوت کرد و تا رسیدم نوافن خوردم و دراز کشیدم
یکم حالم خوب شد مهمونا رسیدن
سفره پهن کردیم و ناهار کشیدیم ( آبگوشت و برنج)
چون من دست به سیاه و سفید نزدم شستن ظرفا که البته دوست هم دارم رو بر عهده گرفتم
اما شما فقط باید کوه ظرف رو میدیدید تا ظرف شستن به معنای واقعی رو متوجه میشدید
هر چی میشستیم تموم نمیشد ( فرشته و یه حاج خانوم کف مالی و منم آبکشی)
دختر خاله بزرگه اومد بش گفتم مامانت از فرصت استفاده کرده
ظرفای سه روز پیش و گذاشته ما بیایم بشوریم
اینقد پای ظرف شستن تو حیاط مسخره بازی در آوردیم
که
پسرخاله "م" اومد نگاه ظرفا کرد و گفت آره این قابلمه ماکارونیه مال هفته پیش بوده ما ماکارونی خوردیم
برادر داماد خاله ام هم که تازه عقد کرده با نگاه حسرت آمیزی به من زل زده بود و از تو حیاط تکون نمیخورد
کور میشدی نمیرفتی این زن و بگیری مشکل خودته حالا بشین نگاه کن و حسرت بخور
( قضیه داره نگم بهتره )
بعد رفتیم سراغ آرایش ، همیشه به همه میگم اول بزارین خودمو آرایش کنم بعد میرسم به بقیه
اما تا شروع کردم این اومد برام خط چشم بکش ، اون اومد برام خط چشم بکش
حدود 20 دقه از وقتم گذشت به آرایش این و اون
ساعتم داشت 16 میشد
لنز گذاشته بودم و از اونجایی که آب چشمام خیلی غلیظه چشمم وقتی بهم میخورد به زور باز میشد
یه خط سفید داخل چشمم کشیدم دیگه چشم ما باز نشد به زور زدیم خط سفید رو پاک کردیم تا یکم ببینیم
موها رو اتو زدیم قشنگ سیخ سیخ شدن و دم اسبی بستم رفته بودن تو هوا خیلی ناز بود
آرایش تموم شد و لباس پوشیدیم و سوار ماشین شدیم
من پشت سر دامادمون میرفتم . تا رسیدیم محضر فقط دست میزدیم و کلللللللل
خیلی منتظر موندیم تا عروس خانوم اومدن و عقد شدن و باز رفتیم خونه
که من حواسم نبود چراغ قرمز رو رد کردم . خیلی جالب بود من چون همیشه از اون خیابون میومدم تابحال چراغ قرمز نداشت اما جدیدا براش گذاشته بودن وقتی رد شدم دیدم همه ماشینا پشت سرم وایسادن فک کردم تصادفه . بعدش دوهزاریم افتاد
رسیدیم خونه . سی دی ماشینمو در اوردم بردم تو خونه
چون خالَم اینا خانواده بسیار مذهبی هستن میدونستم از این ترانه ها ندارن
تا پسرخالَم سی دی رو گذاشت باباش گفت خاموش کنین
که پسرخاله در کمال تعجب و ناباوری به پدرش اجازه خاموش کردن نداد
ما هم شروع کردیم به کللللللللللل زدن تا مرز خفه شدن
خانواده داماد مثل ما اهل تیپ و اینا ، اما چون عقد قرار بر ساده برگزار شدن بوده به خودشون نرسیده بودن
وقتی ما رو دیدن که لباس پوشیدیم و آرایش
همش میگفتن ، چرا به ما نگفتین جشنه . ما نمیدونستیم جشنه . وگرنه تدارک میدیدیم
میخواستم بگم ما اگه جشن هم نباشه . خودمون جشنش میکنیم
خیلی خوش گذشت البته بجز دهان به دهانیا دختر دائی( عروس خاله، قضیه نوروز که یادتونه؟؟؟)
البته من اصلا حتی سلام هم بهش نکردم
ولی خواهرام خیلی باهاش کل کل کردن ، که بهشون گفتم اینا زبونشون درازه محلشون نزارین
ولی خوشم اومد دخترخالَم بهش گفت ، اگه ما غربتی هستیم عروسمون هم مثه خودمون غربتیه
آی حال کردم با کلام دخترخاله جوونی
شبم ساعت 20 برگشتیم سمت بوشهر ، دختر خاله جوونی هم با شوش پشتمون میومدن
که من چون چند تا سبقت گرفتم ، دخترخاله هم بسیار رو من حساس و البته ترسو
تا رسیدم خونه بهم پیام داد و تذکر که حق نداری دفعه بعد شب رانندگی کنی
منم گفتم : چشمممممم
خلاصه شب خوبی بود و به یاد موندنی
انشااله روزی همه دوستام
و اما امروز (یک شنبه)
صبح بابام من و بیدار کرد که ببرمش خاییز ، ما رو کشته با خاییز ، حالم از اون روستا بهم میخوره بخاطر اقوامای چشم شور و حسود. ولی دلم واسه بابام سوخت گفتم باشه
ولی چون بابام باهاش سفر بری حوصلت سر میره به مامانم گفتم باهامون بیاد
باروبندیل رو بستیم و حرکت کردیم
بابام میخواد اونجا خونه بسازه واسه تفریح ، اما با اتفاقی که امروز افتاد اگه گلستان هم بشه من دیگه نمیرم
صدقه دادیم و بنزین زدیم و رفتیم اهرم و بعد خاییز
همه چیز با خودمون برده بودیم که نخوایم بریم خونه کسی
گشت و گذار کردیم و من که تو سفر دلم نمیره چی بخورم ، هیچ نخوردم
بارون اومد ، خواستیم برگردیم که بارون بند اومد
باز گشت و گذار رو ادامه دادیم که ابر غلیظی آسمون و گرفت و جاده هم چون خطرناک بود
خواستیم برگردیم داشتیم جمع و جور میکردیم
که سروکله عمه پیداش شد ، وقتی فهمید با ماشین اومدیم
اومد نگاه ماشین کرد و گفت : آره خوبه آدم وسیله داشته باشه . کار خوبی کردی و
خلاصه چشای از حدقه دراومدش ما رو داغ کرد
و اِن یکاد خوندیم و اومدیم سر قدمگاه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) باز صدقه دادیم
حرکت کردیم .بارون هم میومد . بوشهر رسیدیم
گفتم : آخیش الان برسم خونه فقط میخوابم ، که حسابی خوابم میاد ( یه انشااله نگفتم)
دقیقا سر پمپ بنزین که وارد خیابون شهید ماهینی شدم داشتم راه خودم میرفتم
که یه ماشین با سرعت زیاد ماشین ما رو چلوند و رفت
منم تا خواستم شماره پلاکش یادداشت کنم فرار کرد
با سرعت 100 دنبالش کردم ، دستم هم همینجور رو بوق
بابام دستم گرفته بود میگفت ول کن خودم پولش میدمت
مامانم میگفت الان میکشیمون
گفتم : تا نگرفتمش دست بردار نیستم
هی میگفتم شما فقط با چشماتون بپایین کجا میره ، سرِ میدون رفاه که خیابون 4 طرفه میشه گمش کردم
تقصیر یه ماشین بود که هر چه بوق زدم نرفت کنار
از بس هم مامان و بابام بجای پاییدنش داشتن به من امر و نهی میکردن
بابام و پیاده کردم گفتم میخوام برم شکایتش کنم ، هر چی بابام گفت : ول کن. گفتم نعععععععععع
تو راه میگفتم : یا حضرت محمد یا حضرت محمد ( اللهم صل علی محمد و آل محمد)
رفتم کلانتری گفتن تا شماره پلاک نداشته باشی نمیشه
سر بریدگی خواستم دور بزنم ، یه ماشین با همون مشخصات و خیلی مشکوک داشت میومد
من وایسادم بیاد شمارشو یادداشت کنم، که احساس کردم میخواد یه جور فرار کنه
راه یک طرفه بود و فقط باید از ما میگذشت ، پیچید سمت اسکله ، چون من نزدیکش بودم داشتم سمتش میدویدم که دوباره پیچید یعنی دستپاچه شد که بره تو دریا ، راهی نداشت لب ساحل نگه داشت
به هر کی میگفتم آقا این منو زده و فرار کرده بیاین باهام ( آخه ماشینو توی یه جای خلوت لب ساحل پارک کرده بود و داخلش نشسته بود منم ترسیدم، گوشی هم نداشتم و مامانم هم تو ماشین بود)نمیومدن
تا بالاخره از یه پسری گوشی گرفتم و هر چی به گوشی خودم زنگ میزدم مامانم جواب نمیداد ( آخه فقط شماره خودم حفظ بودم)
بعد زنگ زدم 110 توضیح هم دادم ، اما گفتن شماره پلاکش بردار و بیار
منم شمارش برداشتم باز رفتم کلانتری ، پلیس باهام اومد که یهو دیدم ماشینه کنارم رد شد
خواستیم دنبالش کنیم با جناب پلیس
که پلیس گفت : آرامش خودتو حفظ کن . خدارو شکر بخیر گذشته . آروم برو تا دوباره اتفاقی نیفته
اونم فرار کرد . ولی شمارشو به یه آشنا دادم برام پیگیری کنه . ازش خسارت نمیخوام ، فقط میخوام گوش مالیش بده
بابام وقتی از مسجد اومد گفت : میگن یه پژو 405 دلفینی ، قرص اکس خورده بوده شلوارشو در آورده بوده و داشته تو دواس ( نام محله ای) میگشته که مردم دنبالش دویدن اونم تو ماشینش نشسته فرار کرده( شاید خودش بوده)
و اما شما رو دعوت میکنم به دیدن عکس هایی که تا الان زحمت کم حجم کردن و رتوششون رو کشیدم
با حوصله نگاه کنید تا کمی خوشحال شم
هنگامه بیل رو شونش گذاشته و از باغ برمیگرده
اونم آب چشمه ایه که هنگامه ( دختر چوپون) ازش آب آورد برای منزل ( آهای دختر چوپون)
اون گیاهی هم که توی دستمه اینقد معطره که الان جلومه و دارم بوش میکنم
خیلی جالب بود خونه هاشون هم پلاک داشت و هم کد پستی
اون گیاهی که برگش تقریبا شبیه کاهو هست اسمش کاسنی شیرین که تقریبا مزه کاهو هم میده
دو درخت کنار که در آغوش هم قرار گرفتند . اون بعبعی هم عاشقش شدم
سقف خانه های قدیمی که با تنه و برگهای سوزنی درخت نخل ساخته میشده
شکوفه های بسیار زیبای بادام کوهی
شبیه خانه آخر
خانه پدریِ پدرم
کِرم
انار با اینکه کوچولو بود ولی دونه هاش شیرین
لیمو
اونم یه میوه بود که کوچیکی هام میخوردم ، الانم خوردم خیلی بدمزه بود
این پیرمرده اسمش مرتضی ج.ب بود . باهاش کلی حرف زدم
قوانین دفعتا از فیلتر مجلس عبور نمی کنند ، و چه بسا مجلس واحدی آنها را تصویب نمی کند . بنابراین ظهور تعارضات ظاهری و گاه اساسی مسئله عجیب و نادری نیست . اخیرا با تصویب قانون مجازات اسلامی 92 تعارضی در مورد شروع به جرم قتل به وجود امده که حقوقدانها نیز در مورد حل آن اتفاق نظر ندارند . و اما اصل داستان :
مطابق ماده 613 قانون تعزیرات 1375 ، مجازات شروع به جرم قتل شش ماه تا سه سال حبس تعزیری است . در حالی که طبق ماده 122 قانون مجازات اسلامی جدید و بند الف آن ، مجازات شروع به « جرایمی » که جرم تام آن مستوجب سلب حیات و ... باشد ( مانند قتل ) حبس تعزیری درجه 4 است ، و مطابق ماده 19 قانون اخیر ، این مقدار عبارت است از بیش از 5 تا ده سال . شش ماه تا سه سال کجا ، و 5 سال تا 10 سال کجا !
1- بعضی حقوقدان ها که روش اصولی پیش گرفتند ماده 122 را عام لاحق و 613 را خاص سابق و نتیجتاً اعلام نموده اند که عام لاحق نمی تواند ناسخ خاص سابق باشد و تخصیص میخورد . البته میان اصولیین در اینکه آیا عام لاحق ناسخ است یا خاص سابق مخصص اختلاف است ، اما نظر دوم مورد قبول اکثریت واقع شده .
2- بعضی دیگر به روح حاکم بر قانون و دستور مقام رهبری نسبت به یکسان سازی مجازات ها و جلوگیری از پراکندگی قواعد حاکم استناد می کنند و اعلام می کنند که قانونگذار در مقام یکپارچگی قوانین بوده و بنابراین هرچه مخالف با قانون جدید باشد منسوخ است ، عام یا خاص آن تفاوتی ندارد . استدلال این گروه ماده 728 قانون مجازات اسلامی ( آخرین ماده ) است که هر قانون معارضی را منسوخ می داند . و حتی به عنوان مثال موادی از قانون تعزیرات را بیان میکند ( 625 تا 629 ) اما نامی از ماده 613 نمی برد . البته می توان استدلال دیگری به این عقیده افزود و نظر گروه اول را رد کرد ، چنانکه استاد عزیز دکتر کاتوزیان هم در کتاب مقدمه علم حقوق بیان کرده اند که خاص سابق همواره هم عام لاحق را تخصیص نمی زند ، بلکه ممکن است منظور قانونگذار از وضع عام ، استثنا ناپذیر بودن آن باشد که در این صورت همه خاص ها مخالف منسوخ هستند .
3- عده دیگر استدلال جالبی برای نسخ ماده 613 دارند و آن اینکه ماده 127 مجازات معاونت را منوط به آن کرده که در قانون خاص مجازاتی برای معاون منظور نشده باشد ، در حالیکه در مورد شروع به جرم این قید وجود ندارد و اگر قانونگذار بر آن بود که ماده 613 به قوت خود باقی بماند از این قید استفاده می کرد .
4- عده ای نسخ ماده 613 را چنین توجیه می کنند که در تقابل دو قانون عام ، ملاک مفاد قانون مؤخر است ، به عبارتی ایشان ماده 613 را قانون عام میدانند چراکه قانون تعزیرات قانون عام است . در واقع اینها به قالب قانون تعزیرات توجه می کنند حتی اگر مندرجات خاص داشته باشد ! البته این نظر ضعیف است و کاملا مشخص است که شروع به جرم در مقابل شروع به قتل قاعده عام شمرده می شود .
5- دکتر محمد صادقی معتقد است با توجه به ماده 728 تمام خاص های مخالف قانون جدید منسوخ اند به جز همین ماده 613 عزیز و صد البته مصوبات مجمع تشخیص ( زیرا می دانیم قانونگذار در مقام جنایت علیه بشریت هم که باشد قادر به نسخ مصوبات مرجع عالی تر نیست بنابراین مجازات شروع به جرم کلاهبرداری که مجمع به موجب قانون خاص تصویب کرده همچنان به قوت خود باقیست ) ! و توجیه ایشان اولاً توجیهی است که در شماره 1 بیان شده و در آن روش اصولی لحاظ شده و دیگر اینکه چنانچه پدری پسر خود را به قتل برساند ، طبق ماده 301 قصاص ثابت نمی شود و طبق ماده 447 مجازات او به ماده 612 ارجاع داده می شود که 3 سال تا 10 سال است . حال اگر همین پدر تنها شروع به قتل فرزند کند مجازات او طبق ماده 122 ( با فرض نسخ ماده 613 ) 5 تا 10 سال است ! یعنی مجازات شروع به قتل از مجازات جرم تام قتل بیشتر است !!!
با همه این تفاسیر ، بیش از 40 نظریه اداره حقوقی قوه قضاییه دیدم که نظر به نسخ ماده 613 داده اند و حتی ذیل بعضی از کتاب های قانون مجازات به صراحت ماده 613 را منسوخ اعلام کرده اند . نظر شخصی خودم عدم نسخ ماده 613 است ، زیرا اگرچه ظاهر آن است که قانونگذار در مقام نسخ ماده 613 بوده ، اما اصل تفسیر به نفع متهم ایجاب می کند که مجازات سبک تر مد نظر باشد به ویژه آنکه اختلاف در میزان مجازات ها بسیار فاحش است . حال قضاوت با شما ...