رمان بازی تمام شد
نویسنده : شهره وکیلی
فصل : 10
........................................................................................
ـ اینقدر خودم خودم نکنید . شما سنی را پشت سر گذاشته اید . گاهی اوقات می بینیم حتی خوصله مونا را هم ندارید .
ـ من از اول گفتم خودم مگی را بزرگ می کنم . حالا هم روی حرفم هستم .
ـ اما می بینید که پسرتان به شما اعتماد ندارد و بچه اش را برای یک ساعت هم پیشتان تنها نمی گذارد .
ـ خب ما اشتباه کردیم . او فهمید چه نقشه هایی برای بچه اش داریم . اعتمادش سلب شد .