رمان اسیر سرنوشت
نویسنده : رویا سیناپور
فصل : 3
........................................................................................
به هر طریقی بود خانم برزگر را راضی کردیم به منزلش برود . منیره و محسن همراه خانم برزگر رفتند . کنار سارا نشستم و سعی کردم او را ساکت کنم ، علی با کمی فاصله روی نیمکت دیگری نشسته بود . اولین بار بود که در چشمهای علی اشک می دیدم . از حالت نشستن او که دستش را بر پیشانی زده بود فهمیدم که خیلی ناراحت است